خوب دیگه هر کسی ی نظر داره... نوکرتم مرسی سر زدییبه نقل از ANioGoe :کمی حس نوستالژیک و اگزیستسالسم شعرت پایینه ولی با همه خوب تونستی فرار کارگران مورد غضب شیلیایی را ازم معدن گلگهر سیرجان رو به تصویر بکشی. به خصوص اون قسمتی که گفتی درش را ببند پرواز نخواهم کرد... (فرار کارگران با بوئینگ 747 که درش بازه عالیه عالی )
ولی با این همه باز هم دمت گرم
مرسی ... بازم ممنون سر زدین.. خوب اولش بود سعی میکنم بهترش بکنمبه نقل از This is me :اخراش خیلی قشنگه صریح صحبت کردی که این رک بودنِ اولاش غیرمنتظره است و یه لحن دستوری داره که خوب یابدبودنش رو حس نمیکنم!
ادامه بده و موفق باشی!
خب!!به نقل از چشـــــــــــــــــــــمک :در اتاق من شیشه ای شکسته بود
در همان روز ولی،اینه چه خسته بود
گویی از تراکم تو بود روی من
پیرهنت اغشته شد به بوی من
هجوم لحظه ها تورا،مرا کجا برد
اخر زلیخایم به کی پیراهنم را میدرد
من در نگاه تو به پایان میرسم هر بار
سکوتم را نخواهی زد به هم تو دیگر بار؟
سکوت من حکایت می کند شکوه
زین که تو باز می گویی"این شعره"
دوباره غرور شعرم در نگاهت شکست
چاره نیست کردم عشقت پرست
این مصراع آخریه وزنش به بقیه شعر نمیخوره ( شایدم من اشتباه خونده باشم )به نقل از چشـــــــمک :تو ای عاقل مرا دیوانه کردی
ز جامی بی وفا مستانه کردی
تو با ان شور و عشق واشتیاقت
مرا در عالمی دردانه کردی
خودت را در برایم مثل یک گل
ومن را همچو یک پروانه کردی
برای رفتنت ای نازنینم
چرا اه اسمان را بهانه کردی.