پاسخ : تماشای گروهی | فیلم هشتم: Léon: The Professional
به نقل از Kinder :
من اولین بار با انتظار زیادی پای این فیلم نشستم. یعنی با توجه به امتیازات تماشاگران توی وبسایتهای معتبر، حداقلهای داستانی و فیلمنامهی قوی رو توی ذهنم تصویرسازی کرده بودم که هیچکدومش در لئون وجود نداشت.
در مورد فیلم نمیشه چندان صحبت کرد، چون اصلاً چیزی در فیلم وجود نداره که بحثبرانگیز باشه. شخصیتهای کاملاً سیاه و سفید که هرلحظه از فیلم رو با اولین برداشت از اونها میشه پیشبینی کرد، چیز جدیدی نیستن. شخصیتپردازی فیلم از ضعیفترین نمونه کارهای سینماست؛ یکجور تلاش یا حتی التماس برای جاودانه کردن کاراکترهایی که چیزی توی چنته ندارن. من از بازی هیچکدوم از بازیگران لئون خوشم نیومد چون از اول خط اشتباهی براشون نوشته شده. این سبک پرداختن به جزئیاتِ درظاهر بیاهمیت همیشه جذاب بوده؛ چیزی که از نمونههای شاهکارمانندش رو میشه در انیمیشن Mary and Max که دراولین دورهی تماشای گروهی بررسی شد پیدا کرد.
شخصیت لئون، یعنی لباس ساده و گلدون و شیرخوردنش، باعث میشن شما لبخند بزنین؛ اما هیچکدوم حس همذاتپنداری، درک یا ترحم نسبت به کاراکتر رو درتماشاگر ایجاد نمیکنن. درواقع هیچکدوم ریشه و عمقی ندارن. یک خط دیالوگن که برای تاثیرگذاری نوشته شدن؛ نه چیزهایی که یک کاراکتر به یادماندنی و پیچیده بسازن. رفتارهای کاراکتر گری اولدمن بینهایت بیمعنی، کلیشهای و مسخرست؛ از گرفتن توپ بچهها تا حرکات روانیای که بروز میده. این ویژگی که یک شخصیت علاقهی زیادی به موسیقی کلاسیک داشته باشه هم موضوع جدیدی نیست؛ اما در لئون به نهایت تهی بودن میرسه و هیچ بازخوردی از این همه بتهوون و موتزارتی که سرزبون گری اولدمن هست نمیبینیم. اصلاً دلیل این علاقه چیه؟ چه تاثیری برروند فیلم یا شخصیت داره؟
درکل پیچیدگی و عمق داستانی و شخصیتی فیلم سطح پایینی داره و بهالطبع نمیشه انتظار زیادی از تیم بازیگری داشت. با اینحال فکر میکنم ناتالی پورتمن خیلی خوب از پس نقشش براومده و شاید اگر فیلم از فیلمنامهی قویتری بهره میبرد شایستهی تقدیر بود. موسیقی متن فیلم هم که قطعاً زیباست.
1994 سال بزرگی برای سینما بود و به حق لئون شانسی در جشنوارههای معتبر سینمایی نداشت. فیلم کشش نسبتاً خوبی داره و تماشاگران معمولی رو یا دیالوگهای نمادینش راضی میکنه. اما منتقدین جبههی چندان دهنپرکنی نسبت به فیلم نگرفتن و نهایت تعریفشون تشبیه لئون به شخصیت هیتمنـه! امتیاز منتقدین راتن به فیلم 79 هست که خب یعنی یک فیلم خوب؛ فقط "خوب" و نه بیشتر! لئون و تفکر سادهی گانگستری و قهرمانانهی پشتش خیلی با "بهترین فیلمی که تابحال دیدم" و "شاهکار" و این صحبتها فاصله داره...
خلاصه: من از این فیلم خوشم نیومد :د
فیلم از لحاظ داستانی خارقالعاده نیست ولی داستان خوبی داره که بخاطر پرداخته شدن شخصیتها به شدت عالی از آب در اومده.
فیلم فقط یک فیلم جنایی خشک مثل زودیاک نیست بلکه در واقع نوعی درام هم هست!
توی این فیلم آدمکشی به تصویر کشیده میشه که علاوه بر هوش بالا در انجام ماموریتهاش درگیر نوعی رابطه احساسیه پدر و فرزندی با یک دختربچه میشه و کسی که تا قبل از اون در انجام کارهاش بسیار محتاطانه عمل میکنه و حتی نشسته میخوابه در نهایت جلوی استدلالهای یک بچه تسلیم میشه.
گفتی فیلم صحنه بحث برانگیز نداره. خوب من در جواب میتونم بگم که صحنه مواجه شدن ماتیلدا با جسد غرق در خون پدرش که با اسلو موشن و موسیقی عالی و بعد از اون با تمناهای ماتیلدا پشت در خونه لئون همراه میشه از بهترین سکانس های تاریخ سینماست!
نمیدونم چطوری از چنین صحنهای گذشت کردی. این یک نمونهاش بود البته.
بعد از اون میشه سکانس بازی ماتیلدا و لئون توی هتل رو مثال زد که با هنرمندی فیلمنامهنویس، شخصیتهای مشهور تاریخ سینما از چارلی چاپلین گرفته تا جان وین بازسازی و در عین حال دوستی و عمق رابطه ماتیلدا و لئون به هم برای بیننده یادآوری میشه.
یا مثلا سکانس مرگ لئون و استنسفیلد واقعا محشر بود!
کسی که با هزار زحمت و در حالی که مخفی شده خودش رو از اون مخمصه نجات میده و در یک قدمی آزادی از پشت خنجر میخوره ولی در آخر نشون میده که چرا لقب حرفهای رو یدک میکشه.
واقعا نمیشه درباره این سکانس حرفی زد.
باز مجددا اخرین سکانس فیلم و زمانی که ماتیلدا در تنهایی کامل مشغول کاشتن اون گیاه توی فضای بازه از سکانسهای خوبه فیلم و دقیقا باعث همذاتپنداری مخاطب با این شخصیت میشه.
گذشته از اون مگه در این فیلم معمایی مطرح میشه که بخواید اون رو پیش بینی کنید؟!
فیلم همه چیز هست بغیر از ژانر معمایی (Mystery). نمیشه فیلم رو بخاطر چیزی که نیست و ادعایی دربارش نداره ملامت کرد.
فیلم داستان مبهمی نداره چون اصلا نیازی به ابهام افکنی در فیلم وجود نداره.
این بحث بتهوون و کلا علاقهای استنسفیلد به این سبک موسیقی رو هم بیش از حد گندش کردید به نظرم.
فیلم به هیچ وجه دیالوگ نمادین نداره. در طول فیلم جمله فلسفیای از دهن کاراکترها در نمیاد که نیاز به تفسیر داشته باشه.
کل زیبایی فیلم هم به همین سادگیش هست در واقع.
شخصیت های مثبت و منفی فیلم یعنی لئون و استنسفیلد در طول فیلم به جز سکانس آخر حتی یکبار هم به طور مستقیم با هم رو در رو نمیشن و در عوض کل ارتباط این دو و داستان فیلم از طریق یک واسطه، یعنی ماتلیدا پیگیری میشه.
حتی استنسفیلد جایی که اومده آدرس لئون رو از تونی بگیره و میگه «من برای دیدن این آدم دارم میمیرم!» آدم از خودش میپرسه اگر این دوتا که دقیقا دو روی سکه هستند همدیگه رو ملاقات کنن و چهره تو چهره بشن واقعا چی پیش میاد!
در رابطه با بحث نمره منتقدین هم باز کفه ترازو به سمت لئون هست و نمیشه بخاطر نمره خوب 79 به فیلم خرده گرفت.
لئون از موسیقی متن و صحنههای اکشن تا تدوین و هر پارامتر دیگهای بهترین عملکرد رو داره.
طنز فیلم فاخر و بجاست و هرگز لودگی در اون وجود نداره و در مجموع یک فیلم ماندگاره.
به طور کامل از این فیلم حمایت میکنم