خاطرات تصویری!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع lovesky
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

lovesky

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
606
امتیاز
3,588
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
قم
رشته دانشگاه
فیزیک
سلام :دی

تو این تاپیک قراره خاطرات تصویری مونُ به اشتراک بذاریم!
حالا خاطره تصویری یعنی چی؟خاطره تصویری قراره شامل یکی از عکسای خاطره انگیز شما به همراه متنُ توضیحی برای اون باشه!


فقط یه چند تا نکته هست که یاد آوری میکنم!:
1-به هیچ وجه عکس از خودتون نذارید.
2-عکسایی بذارید که خودتون گرفتید.
3-تو یک جای مطمئن آپلود کنید که بعدا" لینکش خراب نشه
مثلا مثل :
http://s2.picofile.com/
اگرم از یک سایت آپلود مطمئن هستید میتونید بذارید
4-و اینکه توضیح تون دیگه بیش از حد مختصرُ مفید نباشه!نیاید مثلا زیرش بنویسید "من هیچ حرفی ندارم" یا بدون شرح!اصلا هدف این تاپیک اینه که اگه حرف و شرحُ توضیحی دارید بیانش کنید!
5- تصویراتون کاملا مربوط به اون خاطره ای باشه که گفتید.مثن اینطوری نباشه که یک توضیحی بدید بعد هر عکسی که اونروز گرفتید و اصن هم مربوط نیست رو بذارین.
6-تو هر پست حداکثر 2 تا عکس میتونید قرار بدید.
7-تو هر پست فقط یکی از خاطره هاتونُ تعریف کنید!صفحه هات و پست های بعدی ای هم وجود دارن!
8-
به نقل از مُحَــدِّثـه :
عکساتون رو به صورت لینکی نذارین،
سایز عکساتون رو هم در حد مطلوب قرار بدید.

پست های خلاف قوانین تاپیک حذف میشن،رعایت کنید.

خب همین دیگه،شروع کنید! 8-^
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

خیلی خوبه این تاپیک 8-^
من و این دوست عزیزمون یک ربع باهم رفتیم پارک دهن روزه یک کم هوا بخوریم،بعد هی به ضهرا میگفتم عکس بگیر عکس بگیر،هی گوشیش رو میگرف عقب هی دستش میخورد له کلید برگشتش دوباره میرف :))تا یک ساعت همینجور ما موشکل و دوشواری داشتیم برا یک عکس دوتایی :)) از آخرم گفتم با گوشی کلیدیِ خودم میگیرم اصن :))ملتم همینجور بهمون نگا میکردن.این عکس رو هم در حین درگیری هایی که داشتیم گرفتیم :))

9899838e6422256601996.jpg

کفشای ضهرا 8-^
اصن شد شبیه این عکس رویایی ها هستن از کفشاشون عکس میگیرن :-" :))
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

این عکسو سال 90 توبابلسر گرفتم.

این دوتا وروجک هم اسمشون پریا و پوریا بود ;D خیلی بچه های ماهی بودن,از دوستای کنار دریام بودن,چندوقت هم اواتار همین سمپادیام بود.

بعد عید سال91بود دیدم یکی از بچه ها این عکسو ترحرف بزن گذاشته بودو گفت از تو فیسبوک برداشته!!من دراین حالت بودم دقیقا :o

نمیدونستم اینقد عکسم معروف میشه :))

99447656047291489134.jpg


خلاصه کلی دوس دارم این عکسو 8-^

++پسته بالایی منم از این عکسا زیاد دارما محدثه :)) :-"
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

این ساعته یکی از دوستامه...من شکستمش- با پوتینم- :-"
http://www.uploadax.com/images/26715575846164152709.jpg
این هم تخته کلاسمونه...روز آخر همه مون روش نوشتیم حیف که از سال دیگه وایت برد داریم...آخه آدم اگه گچ تخته نخوره که به جایی نمیرسه - اون روبانه مال پروژکتوره-
http://www.uploadax.com/images/18868225279887883306.jpg
این هم مبتکران اون یکی دوستمه...وقتی امتحان ریاضی داشتیم انقدر پرتش کردیم که پاره شد ;D
http://www.uploadax.com/images/59366766947961889515.jpg
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

عکساتون رو به صورت لینکی نذارین،
از [img ][/ img] استفاده کنید،سایز عکساتون رو هم در حد مطلوب قرار بدید.
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

وقتي بجه بوديم با يكي از دوستامون كلاسارو ميپيچونديم در راه درس خوندن و ميرفتيم دزدكي وقتي كسي تو دفتر ناظما نبود كليد ازمايشگاه فيزيك رو برميداشتيم و قايم ميشديم ........يروزم كه كپك زده بوديم رو چك نويسمون(چه چك نويسايي بودن...فراخ)يه اسمي كه براي خودمون انتخاب كرده بوديم رو نوشتيم.....يادم نميره جوونيامو....
42132183667819206369.jpg
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

آخرین روز مدرسه در سال 1390
P1070523.jpg

برامون روز شاد گذاشته بودن، ینی نیاین دیگه.
ولی ما رفتیم ;D
همچین آدمای طالب علمی هستیم ما!
قرار گذاشته بودیم هرکی یه وسیله ای چیزی بیاره سفره هفت سین بچینیم!
بعدشم کلی آهنگ خوندیم و کلک اون چیپس و پفک ها کندیم!
به ما خیلی خوش گذشت اما معاونین و معلما فحشمون میدادن!! ;D

×محدثه: سایز عکس تصحیح شد.
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

این عکسیه من و آبجیم تو باغمون انداختیم البته اون موقع آبجیم هنوز مجرد بودو تفریحامون خوب بود نه الآن که تنها شدم :-<

واینم هنر نمایی من و آبجیم ;D

74969157359305639818.jpg
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

Photo1797.bmp


دوره ی مرحله دوم المپیاد ادبی
حیاط مدرسمون
اردیبهشت 92


از 8 صبح تا 6 عصر مدرسه رو تحمل کردن کم چیزی نیست....
تا حالا اونهمه اشتیاقو واسه یه کلاس فوق برنامه تجربه نکرده بودم :)

از قشنگ ترین روزای عمرم 8-^

;D
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

این روزِ آخرِ مدرسه بود ، وقتی این عکسو گرفتم دقیقا همچین حسی داشتم .

وقتی میدیدم چجوری دبیرستانیا میان و راشون نمیدن:/..دقیقا این شکلی به مدرسه نگاه کردم مثلا!

#خیلی روزِ وبی بود ولی !این عکسه خاطراتشو کامل میاره جلو چشمام .8->:|


×××

83083581989668446736.jpg


×× یکم گنده شد احساس میکنم!:-"
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

60405_499787743414149_1738547608_n.jpg



اختتیامیه گارکاه بیست و هشت فرزانگان 1.
این نورها توی آسمون ِ سیاه برق می زدن و ما تا بیست و هشت می شمردیم.
جایی بودیم بین اشک و خنده‏ی شدید و ناباوری. فقط سرود ملی ها به دادمون رسیدن.
دیروز امید پریدن ، بالا رفتن و رسیدن ، راهی که باهم پیمودیم ، دیروزی که باهم بودیم ...
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

روز ِ برفی، راهنمایی فرزانگان ِ 1 تهران. 8->

IMG_1319.jpg


یه روز ِ 5شنبه‌ای بود، بعد همه‌جا یه عالمه برف اومده بود و اینا، مائم تو راه گیر کرده بودیم، ولی بلخره خودمون ـو رسوندیم مدرسه. خیلی ـا نیومده بودن، مدرسه نیمه تعطیل بود.
بعد کلّی برف بازی کردیم و عکس گرفتیم و کلی خوش گذشت. 8->
حلقه ـم زدیم، معلمائم بامون همکاری کردن. قطار شدیم حتی. :‌‌)) 8->
بعد انقد تو دهن ـو لباس ِ هم برف پرت کرده بودیم همه فریز شده ، جوراب در اورده ، دم ِ شوفاژ ـا تجمع کرده بودیم. :))
خیلی خوب بود.
مدرسه‌ی سفیدپوش. 8-^
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

IMG_8935.jpg

زنگ آخر حسابان داشتیم.همه خسته بودن و بی میل به درس.تصمیم گرفتیم که با حربه ای، دبیر رو وادار به درس ندادن بکنیم!
فیلمی رو آماده ی دیدن کردیم. کلاسمون اسپیکر نداشت، فیلم هم بدون زیرنویس بود با این حال همه تمام حواسمون رو به فیلم دادیم.
دبیر درکلاس رو باز کرد.از سکوت غیرعادی ما تعجب کرده بود.کسی به طرفش برنگشت.همه فقط و فقط تخته رو نگا میکردن. اون هم آروم روی یکی از صندلی ها نشست. ده دقیقه هیچی نگفت.انگار باورش شده بود ما داریم فیلم مهمی رو نگا میکنیم و سعی داشت اون هم متوجه موضوع مهمش بشه . از شدت خنده های بی صدا همه به اشک ریختن افتاده بودن.
برگشت و گفت: این رو شما متوجه میشین؟
همه به علامت موافقت سری تکون دادیم و دوباره خیلی جدی به فیلم دیدن پرداختیم! ;D

پ.ن: به خاطر کیفیت بد عکس معذرت میخوام. دست های لرزناک از شدت خنده، همین رو میتونست بگیره! ;D
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

wzjsmwl8k9cbib58pry.jpg



سال پیش دانشگاهیی،یااااااادش بخیر :-<


از عکس واضح و مبرهنه بهمون توهین شده :-" :-" ;D :))



دلم برا دوستام و اون روزا یه ریزه شده :(
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

نیمه ی شعبان بود و ما هم مدرسه بودیم و برخلاف چیزی که گفته بودن :-" رفتیم طبقه ی سوم واسه وای فای :-" ;D
با توجه به عکس: good friends don't let u do stupid things ... alone ;D

73425455989482338518.jpg


اینم دیوار یکی از کلاساست ;D

34669476525415797273.jpg


اون روز تا صبح نخوابیدیم و کلی هم خندیدیم ;D
بازم از اون روزا میخوام >:D<
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

%D8%B1%D9%88%D8%B2_%D8%A7%D9%85%D8%AA%D8%AD%D8%A7%D9%86_%D8%A7%D8%AE%D8%B1_%D8%AA%D8%B1%D9%85_%D8%AD%D8%B1%D9%81%D9%87.jpg


پاره کردنِ کتاب درسی بعد از امتحان ـای ترم دو. وسط حیاط. :د با نفرت کتاب حرفه ـرو ریز ریز کردیم. 8> یادش بخیر.
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

خوب خاطره مشترک سمپادی ها : گارگاه علوم !
این مال چهارمین کارگاه علوم فرز2 هستش و عکس از پنجره کلاسای طبقه اول گرفته شده .

78619661387701548631.jpg


مدرسمون قبل از تخریب ظاهر ... باید بگم الان به علت کثرت ورودی ها و افزایش جمعیت در حدمرگ بالکنی که در عکس می بینید تبدیل به کلاس شده :| و خوب این عکس به خاطره ها پیوست ...

14231565584006445116.jpg
گ
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

%D8%B1%D8%A8%D8%A7%D8%AA%DB%8C%DA%A9.jpg

این عکس بهترین عکسیه ک میتونه خاطرات مسابقاتم..دوستام...و همه ی بچه بازیام رو یادم بیاره....وقتی اینا رو روی تخته نوشته بودیم نمیدونستیم ک میتونیم ب همشون بریم...بهرحال عالیه این عکس برای من..
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

DSC_0004.jpg

این عکس مال همین دیروزه ( 93/6/26 ) . با بچه ها 6 نفری رفته بودیم سینما 8-^ فیلمشم " هیس ، دختران فریاد نمی زنند " بود . اولش که خواستیم بریم بلیط نمی فروختن بهمون ، میگفتن جای خالی نداریم ، دروغ میگفتن بیشوعورا . فقط به 3 نفرمون بلیط داده بودن . چقد داد و فریاد کردیم ک آخرش بهمون بلیط دادن :)) ما هم رفتیم اولین ردیف نشستیم :)) حداقلش این بود که کلیپس خانوما جلومون نبود که ما نتونیم فیلمو ببینیم :-" فیلمشم که ماشالله ... =)) بالاى 18 سال ایرانی بود فک کنم :-" بعد ی قسمتش توی فیلم میخواستن دختره رو قصاص کنن ، اونوقت ما دعوا داشتیم سر اینکه ماشین وکیل دختره چیه =)) این عکس بالاییم نصف چیزاییه که خوردیم ، هی میخوردیم مینداختیم رو زمین :)) آخرشم رفتیم بستی خوردیم که چون مرده یکی از دوستامو میشناخت باهامون مجانی حساب کرد 8-^ خیلی عالی بود ، خیلی ... 8-^
 
Back
بالا