خاطرات تصویری!

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع lovesky
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : خاطرات تصویری!

اون روز حرفه داشتیم و باید تسمه ها رو سوراخ می کردیم و اره می کردیمو اینا.... یکی از بچه ها گفت : خانوم این کارایه پسرا نیست؟ چرا ما باید بکنیم؟ خانوم هم گفت : خوب چه عیبی داره چون تو درساتون هست پسرا هم باید ببافن!!!!!!!

حالا ما اونروز هی اره می کردیم هی هر هر به پسرا می خندیدیم که باید ببافن و می گفتیم تصور کنید چهره ی پسری رو که داره شال میبافه و تازه عین پیره زنا عینک داره و داره با کاموا صورتی شال میبافه . :)) :)) :)) :)) :))

image_a9291f753ce9d601f51e8bd0451b4187e17ae5790caed78d4c53dccbb9206e84_V.jpg


* ریسایز شد.
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

IMG_0809.JPG


جمعه بعد آزمون کانون صرفا برای استراحت :D

×Suspicous Girl: عکس ریسایز شد، لطفاً رعایت کنید!
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

کنسرت شهرام ناظری بجنورد

xkjf6z99suw94gqyf6ya.jpg


شب یلدای یک کنکوری که فقط خودمون چهار نفر بودیم و هیجا نرفتیم پدر و مادر و خواهر :D

5kkg98pfg544dgnsr382.jpg



×Suspicous Girl: عکس ریسایز شد، لطفاً رعایت کنید!
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

این عکسا رو 22 بهمن که رفته بودیم راهپیمایی گرفتیم ...
بارون میبارید ...
یکی از بچه ها چتر آورده بود ...
خواستیم از همدیگه عکس بگیریم اونم چترشو گذاش یه گوشه ...
عکس که گرفتیم دیدیم چتر نیست ، اطراف رو گشتیم و به همت چشم عقابی یکی از بچه ها چتر رو تو دست یه پیر مرده دیدیم ...
رفتیم ازش چتر رو گرفتیم ، 7 نفر بودیم ، بدبخت ترسیده بود .

میدون آزادی:
20150211_1519441.JPG

چتر تو بالای عکس معلومه:
IMG_20150211_145929.jpg


× عکس شخصی و بیش تر از 2 عکس توی پست مجاز نیست .
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

d370826d05fd299c386c2a6cf1374c4c44071717870efae3aacb4a1253d8ed2a.jpg



#نوستالژی.........این کتاب داستانایه سه بعدی کل کودکیه ما دهه هفتادی هارو بیان میکنه....من عاشقشون بودم.
دیروز تو خیابون میرفتم یهو به این برخوردم و با کلی ذوق وشوق خریدمش






731f83d2375af41368abee35b5887247d014e458e6e88cd1aead4ca988d18822.jpg



چند نفر تو بچگی موقع اسمارتیز خوردن احساس قرص خوردن میکردن؟مخصوصا اونایی که تو بسته های مثل قرص بودن که هیچی دیگه
 
پاسخ : خاطرات تصویری!

اینجا مثلا من مردم...خدا بیامرزتم[nb]با مرگ شوخی نکن بچه :-"[/nb] :-"

IMG_1866.JPG


جوون بودم هنوز :-"
 
یکی از بهترین روزای عمرم(:

مدرسه‌مون قبل امتحانای پایانی ترم ۱ گفتش که میتونین روز دوشنبه از ساعت ۶ عصر تا ۱۰ صبح فرداش داخل مدرسه بمونین و تفریحات سالم (و بعضا ناسالم:D) انجام بدین.
در اولین اقدام میزارو چسبوندیم کنار دیوار و وسط کلاس روفرشی پهن کردیم. :)):))
تا ساعت ۳ نصفه شب در حال بازی کردن با چیزای مختلف بودیم از کنسولی که بچه ها آورده بودن بگیر تا ورق و منچ و حتی والیبال در تاریکی شب :)) (البته در تمام این مدت گوشیامون رو نوبتی به اسپیکر کلاس وصل کرده بودیم و آهنگ گوش میدادیم:D)
ساعت ۳ تا ۵ و خورده ای هم به دیدن فیلم پرداختیم (البته بنا به خرد جمعی ساعت ۴ ونیم فیلم رو متوقف کردیم تا جلوی از کار افتادن کلیه هامون رو بگیریم و ۲۵ نفری راهی شدیم :-" )
بعد فیلم هم چند گروه شدیم که هر گروه بعد یه مدت ور رفتن با گوشیاشون تصمیم میگرفتن برن بخوابن. :)):))
ولی واقعا نمیدونم این انرژی از کجا میاد که ساعت ۸ و خورده‌ای دوباره همه بیدار شدیم و رفتیم مافیا بازی کردیم. :))
آخر سر هم نزدیکای ساعت ۱۱ قبل اینکه مارو از مدرسه بندازن بیرون رفتیم خونه و خودم تا ساعت ۵ عصر خواب بودم:)) (البته مورد داشتیم که تازه ساعت ۱ نصفه شب از خواب بیدار شده بود:)))
پ.ن۱: عکس بالا ساعت ۷ و خورده ای گرفته شده و من و چند تا از دوستام هستیم که وسط راهروی مدرسه بخاطر خستگی از حال رفتیم. :-":)):))
پ.ن۲: اونی که روی دو تا تک صندلی دراز شده و از هوش رفته منم. :))
پ.ن۳: من اول روی یکی میزای سالن مطالعه دراز کشیده بودم ولی وقتی صدای پای آقای نصیری(معاون مدرسه) رو شنیدم به این نتیجه رسیدم که ادامه دادن به دراز کشیدن روی میزا کار درستی نمی‌باشد.:-"
 
آخرین ویرایش:
Back
بالا