این چه ننگ است
در راستای موضوع ما و پایین رفتن تاپیک این چه ننگست،این چه ننگ است

اینجانب تراوشات ذهنی خود رو اینجا اعلام میدارم.باشد که عالمان ما را از نظراتشان بهره مند نمایند

در آستانه یا یادداشت سردبیر واقعا خشک و تکراری بود،اصن دوس نداشتم

بخش درباره ی زندگی جز "نمی ترسی" بقیه رو خوندم.نسیم آخر خرداد رو واقعا دوست داشتم.نمی تونم زیاد از جنبه ی ادبیش حرف بزنم و بگم عالی بود،بلکه بیشتر باهاش یاد خاطرات چن روز پیش افتادم.یه حس هم ذات پنداری.مخصوصا جمله ی خواب مثل آبنبات در کامم پخش می شد

دست های عاطفه خیلی معمولی بود.به نظرم نتونسته بود شدت درد و رنج رو خوب توصیف کنه.ولی در حد یه خاطره خوب بود :)
به یک نویسنده نیازمندیم جالب و کوتاه بود.
"گابو: دو تصویر" در حد یه خاطره ی ساده بود ،به نظرم.که البته با توجه به فوت مارکز یه جورایی قابل توجیه بود که باشه.و یه عالمه اسم سخت داشت که وقتی بهشون میرسیدم اسمارو می پریدم تقریبا

:-[ فور ایگزمپل:ارندیرای ساده دل و مادر بزرگ سنگ دلش،فرمینا و
سی یرباد تودوس لوس آنخلس 
"در اعماق جنگل" رو اصن دوس نداشتم.خواسته بود با گنگ کردن ماجرا و اسرار آمیز بودنش جاذبش رو بیشتر کنه.ولی برا من برب عکس بود.هیچ میلی نداشتم که ببینم آخرش چی میشه.هیچ اتباطی باهاش برقرار نکردم.حالا شایدم از کم سوادیه منه :-[
"واندر لند" تا حدی خوب بود.بازم به نسبت جاذبه داشت.هر چند موضوع رو دوست نداشتم.توصیفاش بد نبود البته.بیشتر از داستان اون نقاشی رو دوست داشتم.کاملا حس واندرلندگونه می داد." نیروی جدید" رو واقعا باهاش ارتباط برقرار کردم.تموم توصیفاش رو دقیق جلو چشمام می دیدم. بخصوص اونجایی که میگفت:لابد فکر می کنید از فردای آن روز ...ولی اشتباه می کنید.ما آدم هایی معمولی بودیم،بردگان دنیای واقعی.
"بازی در مدار بسته" به نظرم درون مایه ی خوبی داشت ولی توصیفاتش به اندازهی کافی خوب نبودند.زندگی ای که توش بتونی همه چی رو دوبار ببینی.اگه بجنبی بتونی بری تو اتاق و ببینی وقتی سرت پایین بوده زن همسایه چیکار می کرده
{اگه تو نقطه ی کور نباشم می تونم دوبرابر بیشتر بمیرم یا دو برابر بیشتر زنده باشم}
تا اینجا به نظرم"هجده سالگی "بهترینشون بود.اونقد نگارشش خوب بود و البته موضوعش که اشتیاق داشتم ببینم آخرش چی میشه و حتی یک لحظه احساس حوصله سر رفتن نکردم.وقتی تعجب می کرد از رفتار بقیه با خودش من فک کردم شاید سرطانی چیزی گرفته.پایانش واقعا جالب بود

دلیل تمام جمله های متن رو وقتی به آخر میر سیدی درک می کردی.مثل :
مارتین طوری حرف می زد که انگار دارد داستان جن وپری تعریف می کند "اونجا
یی که داره درباره ی مادرش و این که دنی رها شده بوده حرف میزنه"
خب حالا بقیش رو شما بیاید بگید
