نقدِ نقد

به نظرتون نقدها از کدوم منبع باشه؟

  • مقاله های ادبی و نوشته های منتقدین حرفه ای

    رای‌ها: 0 0.0%

  • رای‌دهندگان
    6
  • شروع کننده موضوع
  • #1

marvelous

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,156
امتیاز
4,615
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۳
شهر
مشهد
مدال المپیاد
برنز بيست و هفتمين المپياد ادبی
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
چرا خوندن نقدهای یه نفر احساس بهتری رو در ما ایجاد میکنه؟ یا توی گودریدز بیشتر لایک می گیره؟

چی می شه که به یکی می گن منتقد برتر؟ منتقدین برتر چه نکاتی رو توی نوشتن نقد هاشون رعایت می کنن؟

و سوالاتی از این قبی که تو ذهن خیلیا هست. :D


این تاپیک برای نظرات شما در مورد شیوه های نقدنویسی و ویژگی های نقدخوب ایجاد شده بود ولی این جا قراره ما عملی تر این قضیه رو بررسی کنیم. :D به این شکل که نقدهایی با سطح های مختلف از گودریدز، سایت های منتقدین و یا قفسه های بچه ها انتخاب میشه و ما سعی می کنیم که نقاط ضعف/قوت شون رو بررسی کنیم.

اگه نظر یا پیشنهادی دارین بگین بعد شروع کنیم. 8->
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : نقدِ نقد

خواننده‌ای که یه کتاب رو نخونده و می‌خواد نقدی ازش بخونه که ببینه کتاب کل‍ا چه‌جوریاس، ذهن‌ش باید شکل بگیره بعد از خوندنِ نقد. یه تصوّری از کتاب باید بیاد توی ذهن‌ش. پس یه نقدِ خوب نباید گنگ باشه، یا صرفاً خل‍اصه‌ی داستان رو گفته‌باشه. برای کتاب‌های ماجرایی‌طور -جنایی‌ها و اینا، مثل‍ا- اگه سعی کنه از پیرنگ داستانی و اینا جوری انتقاد کنه که داستان ل نره خیلی خوبه! و این که جانبدارانه نباشه؛ یک‌طرفه به کتاب نگاه نکرده‌باشه.

× نظر یا پیشنهاد ندارم؛ شروع کنیم. :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

marvelous

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,156
امتیاز
4,615
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۳
شهر
مشهد
مدال المپیاد
برنز بيست و هفتمين المپياد ادبی
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : نقدِ نقد

بله با تشکر از این که کسی نظر خاصی نداشت. :-"

تو نظرسنجی شرکت کنین تا شروع کنیم. :D
در مورد گزینه های نظرسنجی٬ مسلمن هر گزینه یه سری مزیت های خودشو داره مثن توی گودریدز تنوع خیلی زیاده٬ از تحلیل های ساده و ابتدایی گرفته تا نقدهای جون دار. ولی در عوض اگه پستای قفسه ها انتخاب شه شخص نویسنده خودش حاضره و میتونه توضیح بده. سایت های ادبی و منتقدین هم سطحشون بالاتره و بررسی کردنشون نیازمند اطلاعات وسیع تر. :D
 

kia.celever

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
338
امتیاز
1,367
نام مرکز سمپاد
دبیرستان علامه حلی ۳
شهر
تهران
پاسخ : نقدِ نقد

نقدهای حرفه‌ای رو که بی‌خیال. :-"
قفسه‌ها به نظرم مناسب‌ترین گزینه‌ن در حال حاضر. تو قفسه‌ها، نه در حد گودریدز، ولی تنوّع نقد زیاده و همون‌طور که اشاره شد شخص نویسنده هم حضور داره. بعد این که تو همین سایته هم خودش یه مزیته و یه ارتباطی هم بین این دو تا انجمن ایجاد می‌کنه.
× چرا من نمی‌تونم نتایج نظرسنجی رو ببینم؟ :د
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : نقدِ نقد

نقدِ حرفه‌ای؟ ما؟ شیب؟ بام؟ :-"
می‌شه هم با یه ترکیبی از گودریدز و قفسه‌ها پیش رفت. :-? یکی درمیون از گودریدز و قفسه‌ها انتخاب شه نقدِ موردنقد مثن. :-"
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : نقدِ نقد

نظرتون چیه که شروع کنیم؟ :-" موبو دستِ خودتُ می‌بوسه انتخابِ نقدِ موردنقد. :-"

× پست متوالی هم خودتی؛ پست قبلی مالِ یه قرن پیشه خب. :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

marvelous

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,156
امتیاز
4,615
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۳
شهر
مشهد
مدال المپیاد
برنز بيست و هفتمين المپياد ادبی
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : نقدِ نقد

صبر کنین دارم انتخاب می‌کنم. :-"
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

marvelous

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,156
امتیاز
4,615
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۳
شهر
مشهد
مدال المپیاد
برنز بيست و هفتمين المپياد ادبی
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : نقدِ نقد

از پست ناتوردشتِ بهراد شروع می‌کنیم. با تشکر از بهراد که قبول کرد اولین قربانی باشه. :-"


لطفن پست رو کامل بخونین٬ و نظرتون رو در مورد نکات مثبت پستش یا چیزهایی که بهشون توجه نشده و از این قبیل موارد بگین. خودش هم این جاست که اگه کسی سوالی داشت جواب بده. :D

به نقل از بهراد :
ناتور دشت

TheCatcherIntheRye.jpg

نویسنده: جروم دیوید سالینجر
انتشارات: بَک بِی بوکس
سال اولّین چاپ: 1330
تعداد صفحه: 214​

نمرۀ میانگین گودریدز: 5.00/3.74
نمرۀ بهراد: 10.00/10.00​


پیش گفتار:
ناتور دشت معروف ترین اثر، و از معدود رمان های بلند جروم دیوید سالینجر[nb] دربارۀ نویسنده - صفحۀ ویکیپدیا (نامعتبر)[/nb]ه. این کتاب به بیشتر زبان های دنیا ترجمه شده، تا به حال حدود 65 میلیون نسخه فروش داشته، و و اسمش تو لیست 100 رمان انگلیسی-زبان قرن بیستم، تهیه شده توسّط مجلّه های متعبری مثل تایمز، یا انتشاراتی مثل کتابخانۀ مدرن به چشم می خوره [nb]دربارۀ کتاب - صفحۀ ویکیپدیا (نامعتبر)[/nb].
کتاب در مورد دغدغه های ذهنی یه جوان در حال رشد و بلوغه. مثه تعداد زیادی از سایر آثار سالینجر، «بچّه»، و شخصی که هنوز به یه بزرگسال تبدیل نشده، به عنوان نمادی از پاکی و بی گناهی به کار می ره، و شخصیت اصلی ناتور دشت، به عنوان کسی که داره از مرز بین کودکی و بزرگسالی رد می شه، خودش رو در جنگی برای حفظ پاکی دوران کودکی می یابه، جنگی که به خاطر شرایط جنگل-گونۀ محیط، جنگ راحتی نیست. نیویورک، شهری که بیشتر داستان توش رخ می ده، گاهاً توی آثار ادبی و هنری به عنوان نمادی از فساد به کار می ره، نمی دونم چرا! مثلاً توی فیلم وکیل مدافع شیطان، مهاجرت یه وکیل از یه دهکدۀ حومه ای به نیویورک، به عنوان مهاجرت از خیر به شر تلقّی می شه[nb]شخصاً نظری در مورد نیویورک ندارم و قصد توهین به شهر رو هم ندارم. ولی خوب، چیزیه که تو بعضی آثار دیده م.[/nb]. به همین خاطر، سرگردانی هولدن توی اون شهر می تونه به عنوان سرگردانی تو فساد در نظر گرفته بشه، مثلاً!
این کتاب، با وجود استقبال فراوانی که ازش شد، و هنوز هم می شه، مخالفان زیادی هم داره، و به خاطر مسائلی که توش بهشون اشاره می شه، منتقدین زیادی پیدا کرده. مثلاً در سال 1960، یه معلّم مدرسه به خاطر تعیین این کتاب برای مطالعۀ کلاسی، از مدرسه اخراج شد. عدّه ای از مخالفین هم معتقدن خیلی از نوجوانا ممکنه هولدن رو به عنوان الگوی زندگی انتخاب کنن، در حالی که خیلی از کارایی که هولدن در طول داستان می کنه، مثه مصرف مشروبات الکلی، مورد قبول جامعه نیست، و خوب در کل بچّۀ خیلی مؤدّبی هم نیست! به هر حال، کتاب نسبتاً بحث بر انگیزیه، و شاید به خاطر این بحث بر انگیز بودنه که نمرۀ میانگین خیلی بالایی نگرفته و اینجا هم نظرات خیلی متفاوتی در موردش هست.
توی ایران هم شهرت زیادی داره این کتاب. سه ترجمۀ مختلف هم ازش شده، و به خاطر اهمّیّت ترجمه و مترجم، این که خواننده کدوم ترجمه ش رو انتخاب کنه،نقش کلیدی تو لذّتش از مطالعۀ کتاب بازی می کنه، به خصوص که حفظ نثر و لحن خیلی مهمه توی این کتاب. ناتور دشت توسّط خیلیا توصیه می شه و معمولاً وقتی کارایی مثه کتاب خوانی گروهی یا کلاسی و اینا هست، ناتور دشت هم جزو گزینه هاست. ضمناً، مخاطبین این کتاب معمولاً بزرگسالان و جوانان و نوجوانان در حال جوان شدن (!) هستن، و شاید برای افراد سنین پایین تر مناسب و قابل فهم نباشه. هر چند من معتقدم بزرگسالان خیلی آدم بزرگ هم مخاطبین مناسبی نیستن و احتمالاً خیلی خوششون نیاد! من خودم کتاب رو آخرای دبیرستان، به عنوان یه کار درسی خوندم، و فکر کنم همون زمانا، زمان خیلی مناسبی بود. یه کم هم زودتر خوبه احتمالاً.

خلاصۀ داستان:
داستان در مورد یه پسر 16-17 ساله، به اسم هولدن کاولفیلده، و در سال 1949 میلادی و بیشتر توی نیویورک اتّفاق میفته. به روایت اوّل شخص خود هولدن هم هست. هولدن به خاطر نمرات کمش، از مدرسه اخراج می شه، و به خاطر شرایط روحی ش، بعد از رفتن به نیویورک تصمیم می گیره به خونه بر نگرده و چند روزی تو شهر ول بگرده تا مجبور نباشه خبر اخراج شدنش رو به پدر و مادرش بده.
هولدن کلّاً شخصیت پیچیده ای داره، و نسبت به خیلی چیزای اطرافش دید منفی داره. غالباً در مورد خیلی چیزا غر می زنه، و وقتی از یه نفر کار بدی سر می زنه، فوراً اون رو به همۀ مردم نسبت می ده. به خاطر این هم که تو سنّ بلوغ هست، جامعه ای که اطرافش می بینه شدیداً آزارش می ده. توی دو سه روزی که بیرون از خونه س و توی شهر بدون هدف می گرده، آشفتگی های ذهنیش بدتر می شه و به خاطر این که بیشتر با جامعه و بدی هاش وارد تماس می شه، ضربه های روحی بیشتری در مورد حقیقت دنیای واقعی بهش وارد می شه.
در واقع کلّ کتاب در مورد افکار هولدن در مورد زندگیه، در مورد آدمای اطرافش، در مورد عناصر کثیفی که توی جامعه وجود داره و همه جا پخش شده. هولدن دوست نداره مثه بقیۀ مردم به راحتی خودش رو درگیر ناپاکی ها بکنه. سعی می کنه پاکی خودش رو حفظ کنه، و در عین حال، مجبوره با وسوسه های درونی و عوامل بیرونی که مانع از این محافظت می شن، مقابله بکنه.
توی این دو سه روز، به دنبال جایی برای موندن و وقت گذروندنه، و مدام چیزایی که دور و برش می بینه اذیتش می کنن. تو یه هتل می مونه. با تاکسی می ره به یه کلوپ و مست می کنه. با یکی از دوستای قدیمی ش قرار می ذاره و با هم می رن اسکی، ولی به خاطر یه بحث نامعمول و عجیب تا حدودی، تصمیمشون ناتموم می مونه. پیش مربّی قدیمی ش می ره و می خواد شب رو اونجا بخوابه، بعد یهو در اثر دیدن رفتار عجیبش، می زنه بیرون و می ره تو یه ایستگاه مترو (قطار؟) می خوابه. کلّاً روزای آشفته ای می شن براش. نهایتاً پیش خواهرش می ره و گفتگو های جالبی با هم می کنن. ادامۀ ماجرا هم مربوط به تصمیم هولدن برای رهایی از این شرایط نابسامان جامعه و ایناس، و این که آیا موفّق به اجرای تصمیم نه چندان عاقلانه ش می شه یا نه، و این که بالاخره چی به سرش میاد، هر چند خیلی واضح نیست دقیقاً چی به سرش میاد! فقط باید توجّه داشت که کلّ داستان، خاطرات هولدن مربوط به چند ماه پیش از زمان حاله، وقتی 16 سالشه، و در زمان حال توی یه آسایشگاه روانی به سر می بره.

نظر بهراد:
ناتور دشت از محبوب ترین کتابای منه. آره درسته، لحن خوبی نداشت، کلمات بی ادبانه به کار می برد، به مفاهیم زشتی اشاره کرده بود. ولی با همۀ اینا، به نظر من کتاب خیلی خوبی بود، هم از نظر نویسندگی، هم از نظر موضوع و درونمایه.
اوّلاً که نثر کتاب واقعاً قابل تقدیر بود. لحنی که سالینجر باهاش کتاب رو نوشته بود، دقیقاً لحن یه پسر جوان 16 ساله ایه که از دنیا و آدمای اطرافش حالش به هم می خوره. این رو هم بگم، درسته که کلمات عامیانۀ خیلی زیادی استفاده کرده بود و در کل لحنش بی حوصله بود، ولی کلمات ناپسند خیلی زیادی به کار نبرده بود! یعنی اینجوری نبود که همه ش حرف بد بزنه؛ فقط لحنی که استفاده می کرد یه کم بی ادبانه بود. به هر حال، حتّی اگه اونجوری هم باشه، به نظر من برای کسی تو اون سن و شرایط روحی، قابل درکه، هر چند قابل توجیه نیست. خیلی از کلمات و عباراتی که به کار برده بود مال زمان بعد از جنگ جهانی دوّم بودن و حالا دیگه کاربردی ندارن؛ با این حال، همون عبارتا و کلمات به صورت همگن تو کلّ کتاب استفاده شده بود، و در واقع مثه این بود که هولدن، مثه یه آدم واقعی، دایرۀ محدودی از لغات داره و مدام ازشون استفاده می کنه. این به نظرم خیلی خوبه، چون باعث می شه شخصیت واقعی تر به نظر برسه، و این جوری نیست که نویسنده بخواد علم و دانشش رو به رخ بکشه و هر کلمۀ عجیب و غریب و متنوّعی رو که بلده به کار ببره. در کل، به نظرم نثری که سالینجر به کار برده بود و لحنی که داشت، توش یه جور زدگی از زشتی های اطراف، و حسرت خوبی ها و پاکی های کودکی وجود داشت، که لازمۀ همچین کتابی بود.
از نظر شخصیت پردازی هم به نظرم عالی بود. هولدن خودش شخصیت خیلی پیچیده ای داشت؛ مدام غر می زد، حوصلۀ هیچ کاری رو نداشت ولی ذهنش دائم مشغول بود و سعی می کرد برای سؤالاش، حتّی سؤالای کم اهمّیّت، جواب پیدا کنه. به نظرم هولدن شخصیت دوست داشتنی ای داشت، و آرمان های قابل احترامی. در جواب دوستانی هم که گفته ن هولدن الگوی خوبی برای بچه ها نیست، من مخالفم. کارایی که هولدن انجام می ده خوب نیستن و کارای بدین، ولی مسأله اینجاست که اون کارا رو در تلاش برای معمولی بودن انجام می ده. اگه هولدن مثلاً سیگار می کشه، به این خاطره که جامعه ای که توشه، توش سیگار رواج داره، و هولدن در تلاش برای همرنگ شدن با اون جامعه، مجبوره سیگار بکشه. با این وجود، از کارایی که انجام می ده راضی نیست، و وقتی مثلاً مست می کنه، یه حالت بیچارگی توش دیده می شه، یه حالت شکست و ناتوانی. انگار یه آرمانایی داره برای مقابله با ناپاکی موجود در جامعه، و برای حفظ خصوصیات خوب دوران کودکی مدام در تلاش و کشمکشه. این جور خصوصیات به ویژه تو دیالوگاش با خواهرش، فیبی، به وضوح دیده می شه. علاوه بر هولدن، شخصیت های زیاد دیگه ای هم هستن، که اونا هم خوب پرداخته شده ن. مثلاً همون فیبی، شخصیت خیلی دوست داشتنی ایه! یا مثلاً یکی دو تا از دوستای هولدن، که می شه یه سری از ویژگی های شخصیتشون رو حتّی با وجود نقش کمشون توی داستان تشخیص داد.
درونمایۀ کتاب هم واقعاً ارزشمنده. اندیشه ای که پشت داستانه، و حرفایی که می خواد بزنه، به نظرم فکر ها و حرفای خیلی مهمّی هستن. هولدن، توی دیالوگش با خواهرش، می گه دوست داره شغلش این باشه که لب یه تپّه بایسته و مواظب یه دشت پر از بچّه باشه، که وقتی دارن بازی می کنن و می دون سمت پرتگاه، بگیرتشون. این پرتگاه، پرتگاهیه که جلوی روی همه هست، همۀ کسایی که بزرگ می شن و به سن بلوغ می رسن. ولی متأسّفانه معمولاً نگهبانی جلوش نیست! هولدن، با وجود همۀ خصوصیات بد دیگه ش، با این حرفش به وضوح مشخّص می کنه که نیّتش پاکه (!)، و از وجود همچین پرتگاهی آگاهه، و دوس داره هیچ وقت بزرگ نمی شد و همون بچّه معصوم و پاک و مهربان و دوست داشتنی می موند. این به نظرم خیلی مهم و خوبه. کسی که همچین فکری داره، طبیعتاً تو دنیای امروز ضربه خواهد خورد و مدام در کشمکش خواهد بود و در جنگ با جامعه و زشتی هاش و گناهاش و ناخالصی هاش، ولی حدّاقل در آخر مسیر نفس پاک تری خواهد داشت و از خودش و زندگی ش راضی تر خواهد بود. این پیکار دائمی با جامعه و آدماش حتّی ممکنه منجر به بیماری های روانی و افسردگی و اینا بشه، همونطور که هولدن سر از آسایشگاه روانی در میاره، ولی به نظر من عواقب اونجوریش اصلاً مهم نیست، و مهم طرز تفکّر خوب و خالصانه است. آدم خوب زندگی کنه، دیوونه هم شد، شد. والّاً!
گفته می شه نمادهای زیادی هم توی کتاب به کار رفته، و کلّاً کتاب سمبولیکیه. راستش من که خیلی متوجّه این نمادا نشدم، ولی گفته می شه مثلاً دستکش بیسبالی اَلی، برادرش، نمادی از علاقۀ هولدن بهشه. یا مثلاً کلاه قرمز شکاری هولدن، به خاطر این که با وجود عجیب و غریب بودنش مورد علاقۀ هولدنه، نمادی از توجّه بیش از حدّ هولدن به آدما و کارای عجیب و غریبشونه. خوب این نمادا شاید واقعاً مورد نظر نویسنده نبوده ن، ولی اگه بوده ن، و اگه کسی در حین خوندن متوجّهشون بشه، می تونه جنبۀ مثبتی باشه برای داستان، چون به هرحال انتقال یه مفهوم در قالب یه شیء بی جان، طوری که قابل فهم توسّط هر کسی نباشه، هنر نویسندگی می خواد.
کتاب دیالوگای خیلی زیادی نداشت و بیشتر افکار شخصی خود هولدن بودن، ولی همون دیالوگای به نسبت کم هم خیلی خوب بودن به نظرم. می شد از توشون حرفای جالبی در آورد. مثلاً حرفایی که بین هولدن و مدیرش مدرسه ش ردّ و بدل می شه، با وجود این که خیلی طول نمی کشه و خیلیم حرفای فلسفی ای نمی زنن،به خاطر تفاوت خیلی زیاد دو طرف بحث از نظر سنّی، عقلی و احساسی، گفتگوی جالبیه. یا مثلاً دیالوگای هولدن با خواهرش، فیبی، که مثه اینه که هولدن داره به تنها موجود پاکی که دور و برش مونده پناه می بره. همونطور که توی پیش گفتار هم گفتم، بچّه نمادی از پاکی و معصومیته تو کتابای سالینجر، و شاید خیلی از نویسنده های دیگه. وقتی این بچّه یه طرف دیالوگه، و طرف دیگه نوجوان در حال رشدی که سردرگمه و سعی می کنه دو دستی خلوصش رو بچسبه، نتیجه دیالوگ جالبی از آب در میاد.
پایان کتاب هم واقعاً استثنایی بود! فصل آخرِ آخر رو نمی گم، اون هم خوب بود، و با وجود این که یه کم به عهدۀ خواننده گذاشت، پایان مناسبی بود. ولی قبل از اون، تو اوج آشفتگی های روحی و روانی، هولدن یه حالت خیلی شکست خورده و مفلوکی پیدا می کنه. حالا جزئیاتش رو نمی گم که چیزی لو نره، ولی کارایی که اون آخرا با خواهرش فیبی می کنه، حرفایی که می زنن، چرخ و فلک، و... همه دست به دست هم می دن تا پایانی واقعاً زیبا برای داستانی زیبا به وجود بیارن. به نظر من برای همچین داستانی، پایانی بهتر از اون نمی شد. پایانی تلخ، واقعاً تلخ، ولی در عین حال امیدوار کننده.
زنده باد ناتور های دشت.

نتیجه: عالی بود، پسر!
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : نقدِ نقد

× دقیقاً هیجده دقیقه زمان بُرد خوندنِ پست. :-"

از نکاتِ خیلی مثبتِ این پُست رو، «پیش‌گفتار» می‌دونم. خواننده رو آماده می‌کنه برای خوندنِ نقد؛ یه دیدِ کلّی به‌ش می‌ده که این کتابی که قراره نقد بشه، کل‍اً چی هست اصل‍اً؟
کتاب در مورد دغدغه های ذهنی یه جوان در حال رشد و بلوغه. مثه تعداد زیادی از سایر آثار سالینجر، «بچّه»، و شخصی که هنوز به یه بزرگسال تبدیل نشده، به عنوان نمادی از پاکی و بی گناهی به کار می ره، و شخصیت اصلی ناتور دشت، به عنوان کسی که داره از مرز بین کودکی و بزرگسالی رد می شه، خودش رو در جنگی برای حفظ پاکی دوران کودکی می یابه، جنگی که به خاطر شرایط جنگل-گونۀ محیط، جنگ راحتی نیست.

بخشِ «خل‍اصه‌ی داستان»، پاراگرافِ آخرش اگه نبود بهتر نمی‌شد؟ :-" زیادی «خل‍اصه»ی داستان نیست این‌جوری؟ :-? یعنی خب، به‌نظرِ من اگه خل‍اصه‌ی داستان در حدّی می‌بود که مثل‍اً سیر کلّی داستان رو بیان کنه، نه که دقیقاً «خل‍اصه»ی داستان باشه بهتر می‌شد.
و این که این بخش و بخشِ بال‍ایی اگه ادغام می‌شدن خیلی بهتر می‌شد. :-? و با قسمت‌هایی از بخشِ بعدی که درباره‌ی شخصیتِ هولدن ه؛ ولی کوتاه‌تر.

اوّلاً که نثر کتاب واقعاً قابل تقدیر بود. لحنی که سالینجر باهاش کتاب رو نوشته بود، دقیقاً لحن یه پسر جوان 16 ساله ایه که از دنیا و آدمای اطرافش حالش به هم می خوره. این رو هم بگم، درسته که کلمات عامیانۀ خیلی زیادی استفاده کرده بود و در کل لحنش بی حوصله بود، ولی کلمات ناپسند خیلی زیادی به کار نبرده بود! یعنی اینجوری نبود که همه ش حرف بد بزنه؛ فقط لحنی که استفاده می کرد یه کم بی ادبانه بود. به هر حال، حتّی اگه اونجوری هم باشه، به نظر من برای کسی تو اون سن و شرایط روحی، قابل درکه، هر چند قابل توجیه نیست. خیلی از کلمات و عباراتی که به کار برده بود مال زمان بعد از جنگ جهانی دوّم بودن و حالا دیگه کاربردی ندارن؛ با این حال، همون عبارتا و کلمات به صورت همگن تو کلّ کتاب استفاده شده بود، و در واقع مثه این بود که هولدن، مثه یه آدم واقعی، دایرۀ محدودی از لغات داره و مدام ازشون استفاده می کنه. این به نظرم خیلی خوبه، چون باعث می شه شخصیت واقعی تر به نظر برسه، و این جوری نیست که نویسنده بخواد علم و دانشش رو به رخ بکشه و هر کلمۀ عجیب و غریب و متنوّعی رو که بلده به کار ببره. در کل، به نظرم نثری که سالینجر به کار برده بود و لحنی که داشت، توش یه جور زدگی از زشتی های اطراف، و حسرت خوبی ها و پاکی های کودکی وجود داشت، که لازمۀ همچین کتابی بود.
این تیکه کل‍اً بهترین بخشِ متن بود. 8->

× اگه قرار بود این پُست از حالتِ «پست قفسه» بودن به «نقد» بودن تغییر پیدا کنه، یه‌ذره ترتیبِ قسمت‌هاش به‌نظرم باید عوض می‌شد. :-?
اول اون تیکه‌ی معرّفی کتاب [سه پاراگراف اول «پیش‌گفتار»] ؛ بعد پاراگراف اول و بعد سوّم «خل‍اصه‌ی داستان»؛ بعد پاراگراف دوّم «خل‍اصه‌ی داستان» در ترکیب با اون تیکه‌ی شخصیت‌پردازی بخش «نظر بهراد»؛ بعد اون تیکه‌ای که نقل‌قول کردم [درباره‌ی نثر]؛ بعد دیالوگ‌ها؛ بعد اون قسمتی که سمبل‌های کتاب رو توضیح می‌ده؛ اون تیکه‌ی پایان‌ش و اینا؛ و در نهایت پاراگراف آخر «پیش‌گفتار».
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : نقدِ نقد

فوق العاده ! با این حرفهایی که زده شده بود هیچ مخالفتی نداشتم و بعضاً اینجوری بود که با مواردی که گفته بود قبلاً مخالفت داشتم و یا برام گنگ بود ولی با خوندن این نقد همه چی ختم به خیر شد . :د
ولی به نظرم در مورد یه چیز باید اظهار نظر می کردی که نکردی ؛ یکی اینکه در مورد شخصیّت پردازی کلّ شخصیت های داستان اظهار نظر می کردی . در مورد شخصیت هولدن خیلی خوب حرف زده بودی ولی راجع به اون همه شخصیّتی که نا برده شده بود چی ؟ بذار منظورم رو با بخشی از نظرات خودم در مورد شخصیّت پردازی کتاب بگم :
شخصیبّت پردازی هولدن کالفید بی نظیر و بدون نقص امّا بقیّه افراد انگار داشتن از یه نوع تیپّ خاص تبعیّت می کردن . یه عدّه آدم خوب مطلق - البتّه فقط یه فیبی بودا - و یه عدّه هم بد مطلق . و گاهی اوقات نویسنده برای بد نشون دادن شخصیّ اونا متوسّل به ذکر جزیّاتی از کارهای حال به هم زن اونا می کرد . که گاهی اوقات ذهن من رو به اون سمت می برد که نویسنده داره این جزئیّات رو میگه که در متنفّر شدن ما از شخصیّت اجتماعی ، هدف اصلی ، بیفزایه . به نظر بقیّه شخصیت ها ، دچار تیپ بندی کلیشه ای شده بودن . فکر می کنم ایراد تو این بوده که فقط به شخصیت پردازی هولدن پرداختی .
بعدش تو بند آخر گفته بودی که :« حالا جزئیاتش رو نمی گم که چیزی لو نره» ؛ مگه تو نقد نباید مخاطب ، یه آدمی باشه که کتاب رو خونده باشه ؟
 

behradv

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
183
امتیاز
958
نام مرکز سمپاد
علّامه حلّی تهران
شهر
تبریز و تهران
دانشگاه
دانشگاه تورنتو
رشته دانشگاه
علوم مهندسی
پاسخ : نقدِ نقد

به نقل از ارغـوان اس. :
بخشِ «خل‍اصه‌ی داستان»، پاراگرافِ آخرش اگه نبود بهتر نمی‌شد؟ :-" زیادی «خل‍اصه»ی داستان نیست این‌جوری؟ :-? یعنی خب، به‌نظرِ من اگه خل‍اصه‌ی داستان در حدّی می‌بود که مثل‍اً سیر کلّی داستان رو بیان کنه، نه که دقیقاً «خل‍اصه»ی داستان باشه بهتر می‌شد.
و این که این بخش و بخشِ بال‍ایی اگه ادغام می‌شدن خیلی بهتر می‌شد. :-? و با قسمت‌هایی از بخشِ بعدی که درباره‌ی شخصیتِ هولدن ه؛
کاملاً موافق. خودمم مخصوصاً بعد از خوندن پاراگراف آخرش « :| » شدم یه مقدار؛ به نظر من حتّی تغییر و ادغام هم نه، کلّاً حذف می‌شد بهتر بود. فکر کنم دو تا پاراگراف اوّل به حدّ کافی در مورد سیر کلّی داستان حرف می‌زنن و دیگه نیازی به بیشتر از اون نیست.

به نقل از ارغـوان اس. :
اگه قرار بود این پُست از حالتِ «پست قفسه» بودن به «نقد» بودن تغییر پیدا کنه، یه‌ذره ترتیبِ قسمت‌هاش به‌نظرم باید عوض می‌شد. :-?
اول اون تیکه‌ی معرّفی کتاب [سه پاراگراف اول «پیش‌گفتار»] ؛ بعد پاراگراف اول و بعد سوّم «خل‍اصه‌ی داستان»؛ بعد پاراگراف دوّم «خل‍اصه‌ی داستان» در ترکیب با اون تیکه‌ی شخصیت‌پردازی بخش «نظر بهراد»؛ بعد اون تیکه‌ای که نقل‌قول کردم [درباره‌ی نثر]؛ بعد دیالوگ‌ها؛ بعد اون قسمتی که سمبل‌های کتاب رو توضیح می‌ده؛ اون تیکه‌ی پایان‌ش و اینا؛ و در نهایت پاراگراف آخر «پیش‌گفتار».
چرا پاراگراف آخر «پیش‌گفتار» آخر از همه؟ مگه با توجّه به این که در مورد ترجمه و اینا، و کاربرد کتاب تو مدارس و گروه‌های کتابخوانی صحبت می‌کنه، اون هم قسمتی از معرّفی کتاب حساب نمی‌شه؟
بعد هم این که ترتیب بین مثلاً سمبل‌ها و دیالوگ‌ها (و سایر عناصر داستان، مثل فضا‌سازی و شخصیّت‌پردازی) مهمّه؟ اگه آره، ترتیب مناسبش چجوریه؟

به نقل از علی‌رضا ح. :
ولی به نظرم در مورد یه چیز باید اظهار نظر می کردی که نکردی ؛ یکی اینکه در مورد شخصیّت پردازی کلّ شخصیت های داستان اظهار نظر می کردی . در مورد شخصیت هولدن خیلی خوب حرف زده بودی ولی راجع به اون همه شخصیّتی که نا برده شده بود چی ؟
آره، موافقم، در مورد شخصیّت‌های دیگه چیز خاصّی نگفته‌م. البتّه یه مختصر تلاشی کرده‌م، ولی خوب از آب درنیومده:
به نقل از بهراد :
علاوه بر هولدن، شخصیت های زیاد دیگه ای هم هستن، که اونا هم خوب پرداخته شده ن. مثلاً همون فیبی، شخصیت خیلی دوست داشتنی ایه! یا مثلاً یکی دو تا از دوستای هولدن، که می شه یه سری از ویژگی های شخصیتشون رو حتّی با وجود نقش کمشون توی داستان تشخیص داد.
این قسمت خیلی گنگ و مختصر و نامفید نوشته شده. فکر کنم منظورم از یکی دو تا از دوستای هولدن، استرلدتر و اینا بودن، شایدم جِین. به هر حال، موافقم که یه نقد خوب، علاوه بر شخصیّت اصلی، باید به شخصیّت‌های دیگه هم پرداخته باشه، ترجیحاً با دو سه تا مثال واضح. البتّه طبیعتاً نمی‌شه در مورد تک تک شخصیّت‌ها حرف زد، ولی یه چیزی شبیه همونی که نوشتی[nb]چه‌قدر در اون مورد اتّفاق نظر داریم! پاراگراف دوّم این پست رو ببین :D.[/nb]، مثلاً یه نظر کلّی در مورد سایر شخصیّت‌ها، یا تمرکز روی دو سه تا شخصیّت جالب دیگه فکر کنم مؤثّر باشه.

به نقل از علی‌رضا ح. :
بعدش تو بند آخر گفته بودی که :« حالا جزئیاتش رو نمی گم که چیزی لو نره» ؛ مگه تو نقد نباید مخاطب ، یه آدمی باشه که کتاب رو خونده باشه ؟
سؤال خیلی خوبیه، که جوابش رو من هم نمی‌دونم :D. تو همۀ پستای قفسه‌م سعی کرده‌م چیز مهمّی رو لو ندم، چون فکر کنم یکی از آرمان‌های انجمن قفسه اینه که خواننده با کتابای مختلف آشنا بشه، و مثلاً برای کتاب بعدی که می‌خواد بخونه تصمیم بگیره. اگه اونجوری باشه که مسلّماً باید از اسپویلر پرهیز کرد. ولی در اون صورت فکر کنم پست‌ها بیشتر حالت «پیشنهاد کتاب» می‌گیرن تا «نقد»، یا یه چیزی بین اونا مثلاً... اگه مخاطب قراره کسی باشه که کتاب رو خونده، اون موقع خلاصۀ داستان هم کمی بیهوده می‌شه به نظرم.
ایّهالنّاس، کسی می‌دونه مخاطب یه نقد درست و حسابی، کسیه که کتاب رو خونده، یا هنوز نخونده و صرفاً می‌خواد آشنا بشه باهاش؟

بعد این که به نظرتون این که به یه سری از عناصر داستان، مثل فضاسازی اشاره نشده، مشکلی داره؟ شخصاً فکر می‌کنم از اونجایی که مدل کتاب اینجوری بود که بیشتر رو فکرای هولدن و یه سری دیالوگ می‌گذشت، فضاسازی اهمّیّت زیادی نداره، ولی نظر شما چیه؟
در کل چه عناصری هست که یه منتقد می‌تونه در موردشون صحبت بکنه، و کدومشون "باید" توی هر نقدی باشن؟
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : نقدِ نقد

× بازگشت غرورآفرین بهراد به عرصه‌ی پُست‌دادن را تبریک و تهنیت می‌گوییم. :-‌" #پارچه‌نوشته

چرا پاراگراف آخر «پیش‌گفتار» آخر از همه؟ مگه با توجّه به این که در مورد ترجمه و اینا، و کاربرد کتاب تو مدارس و گروه‌های کتابخوانی صحبت می‌کنه، اون هم قسمتی از معرّفی کتاب حساب نمی‌شه؟
بعد هم این که ترتیب بین مثلاً سمبل‌ها و دیالوگ‌ها (و سایر عناصر داستان، مثل فضا‌سازی و شخصیّت‌پردازی) مهمّه؟ اگه آره، ترتیب مناسبش چجوریه؟
نمی‌شه که نقد با «پایان‌ش هم فل‍‍ان‌جور بود؛ خوب بود توصیه می‌کنم خدافز» تموم شه خب. :-" حسّ پادرهوایی می‌ده به آدم؛ یه هم‌چین پاراگرافی می‌تونه جمع کنه ته‌ش رو. :-?
اون ترتیب و فل‍ان رو هم از ل‍احاظِ برقراری ارتباطِ مفهومی بین پاراگراف‌ها و کم‌کردنِ حسّ پراکندگیِ متن عرض کردم صرفاً. :-"""


× دو تا سوالِ آخر پست بال‍ا خیلی سخت بودن؛ باید فکر کنم :-" بعداً ویرایش می‌کنم می‌گم. ؛؛)
 

کاربر حذف شده 8031

مهمان
پاسخ : نقدِ نقد

فکر کنم یه چیز بدیهی باشه :D . باو نقد رو باید کسی بخونه که کتاب رو خونده باشه ، کسی که کتاب رو نخونده شما هر چقدر هم بیای براش متن رو باز کنی یا فضاسازی و شخصیّت پردازی رو براش تحیلی کنی چیزی نمی فهمه آخه ! باید خوند . بعدش شما نقد دُرس حسابی نکنی چون طرف مقابلت نخونده ؟! به نظر من مخاطب نقد باید یه آدمی باشه که نقد رو خونده باشه .
البتّه من فکر می کنم صحیح ترین شیوه نقد نوشتن باید جوری باشه که برای کسی که کتاب رو نخونده هم یکم یه پیش شناختی ایجاد کنه . که این کار رو باید با یه پیش گفتاری به سبک بهراد و خلاصه به این سبک که از اونجایی که داستان دیگه داره لو میره از اینا (///) میذارن . :D . یا اینکه اصلاً خلاصه بعد /// رو ادامه ندیم ، چون که مخاطبِ‌ خلاصه فقط یه آدم کتاب نخونده هست و هیچ فایده ای برای یه آدم کتاب خونده نداره .

فضاسازی رو اشاره نکردی ، کارت درست بوده . :D

خوب بستگی داره چه جور کتابی رو نقد می کنیم ؛ مثلا همین ناتور دشت نیازی به اشاره فضاسازی‌ش نداشت . امّا حالا در کُل و بدون در نظر گرفتن حالت خاصّی و با فرض داشتن اون عنصر ، نظرم رو ایناست :
  • فضاسازی
  • شخصیّت پردازی
  • تحلیل نماد ها
  • نوع ترجمه و اگر ترجمه ای نبود نثر خود کتاب ( روون بودن و اینا منظوره‌ـه )
  • اوّل داستان رو چطوری شروع کرد ، وسط رو چجوری پیش بُرد و ته‌ش رو چجوری تموم کرد . [این یکی عنصر که نیست ولی دیدم تو دسته بندی بالا جای نگرفت یه فیلد هم برای این گذاشتیم دیگه . :D]
  • درون مایه [تو باید بودن یا اختیاری بودن این شک دارم . آخه هر کی یه برداشتی می تونه بکنه و ...]

پ.ن:همه‌ش نظرات شخصی هست ، کاری به منتقد های بزرگ و اینا هم ندارم . :>
 
ارسال‌ها
666
امتیاز
4,687
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشکده‌ی هنر و معماری تهران مرکز
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : نقدِ نقد

تاپیک داره خاک می خوره و این صوبتا. :-"

نظر یا پیشنهادتونو بگین ؛ یکی م داوطلب شه نقدش ُ بذاریم دیگه. :-""" :د

با توجه به پست اول این‌م بخونین. :د
 
ارسال‌ها
666
امتیاز
4,687
نام مرکز سمپاد
دبیرستان فرزانگان ۱
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
96
دانشگاه
دانشکده‌ی هنر و معماری تهران مرکز
رشته دانشگاه
ادبیات نمایشی
پاسخ : نقدِ نقد

+ برای بالا اومدن تاپیک.

× یه کم فعال باشین دوستان :-"

موافقین از قفسه کتاب نقد بذاریم با از گودریدز؟
کسایی که می‌خوان نقد کنن اعلام حضور کنن :د

به نظر سنجی بالا م دقت کنین. مرسی :-"
 
بالا