من ساز نمیزنم ولی در موقع رانندگی و تایپ، قبلاً ها نمیتونستم حرف بزنم[nb]حتّی حس میکردم موزیک گوش دادن موقع رانندگی حواسم رو پرت میکنه.[/nb]، ولی بعد از یک مدّت برام عادی شد. یعنی الان نهتنها حرف میزنم، به ماشینای بغلی فحش میدم، :)) بحث سیاسی - فلسفی میکنم با پدر و باقی ماجرا.به نقل از بـهراد :چیزی که به طور جدّی لمسش کردم اینـه که موقع پیانو زدن نمیتونم وسطش خیلی حرف بزنم. یا حرفام بیمعنی میشه یا ساز زدن. فقط کلمات رو میتونم بگم. مثلاً بگم «شاهکاره» ! ولی جملهسازی رو نمیتونم. که بگم مثلاً مال فلان سازنده مال فلان سال.
امّا استادم جمله رو میتونه بسازه. میشه گفت شاید قسمتی از مغز -مثل هیپوکمپ- رشد میکنه؟
کسایی که ساز میزنید؛ شما میتونید حرف بزنید و درست هم اجرا کنید؟ شاید یک توانایی باشه. اینجوری بحث پیچیدهتر میشه
اون اوایل ساز زدن، تمام [یا بخش قابلتوجهی] از تمرکز آدم صرفِ درستنواختن میشه. ولی از یه جاهایی به بعد که عادت میکنی به آهنگها و حرکتِ دستها [همون «حافظهی عضلانی» "-:] دیگه بدون فکرکردن هم میتونی بزنی. نیازی نیست به تمرکزِ زیاد ؟-: بعد هم میشه کارهای دیگه کرد بینِ نواختنِ آهنگهای قدیمی؛ مثل حرف زدن. "-:ولی یه نکتهای رو که الآن متوجّه شدم، «حافظهی عضلانی» خیلی قویـه توی ساز زدن. من آهنگهای قدیمی رو اصلاً نمیدونم نتشون چی بود ((: فقط میزنم.
بهعنوان یه زنبور شروع خوبیـه "-:اون اوایل ساز زدن، تمام [یا بخش قابلتوجهی] از تمرکز آدم صرفِ درستنواختن میشه. ولی از یه جاهایی به بعد که عادت میکنی به آهنگها و حرکتِ دستها [همون «حافظهی عضلانی» "-:] دیگه بدون فکرکردن هم میتونی بزنی. نیازی نیست به تمرکزِ زیاد ؟-: بعد هم میشه کارهای دیگه کرد بینِ نواختنِ آهنگهای قدیمی؛ مثل حرف زدن. "-:
× من ساز نمیزنم؛ بر اساس تایپ گفتم "-: مثلاً الان وقتی میخوام یه متن پر از لغات تخصصی رو تایپ کنم واقعاً نمیتونم حرف بزنم؛ ولی وقتی دارم یه متنِ معمولی -داستان، مثلاً- رو تایپ میکنم هفتادتا کار میتونم در کنارش انجام بدم و حتّی کیبورد و مانیتور رو نگاه هم نکنم.