1- تصور دریدا از برخورد با توصیف هستی به مثابه متن هرمنوتیکی،اشتباهه.بهترین شناخت ما،فیزیکه که با ریاضیات،تجربیات رو توصیف میکنه.ریاضی رو نباید مثل زبانصرفا قراردادی و نشانه دونست.کاری که ویتگنشتاین کرد و از جمله ایرادات معروف بهش هم همینه که برخلاف تصور دریدا و ویتگنشتاین و نیچه و هایدگر و...از هرمنوتیک و متون،یک تفاوق عام در روابط فیزیکی وجود داره(کاری به تفسیر روابط مثل تفسیر کپنهاگی،بوهمی و..نداریم.مهم اینه که همشون صورتبندی ریاضی معادله شرودینگر و مطابقتش با تجربه رو قبول دارن):
چنانكه دیدیم ویتگنشتاین شك در احكام و گزاره های ریاضی را از آن جهت بی معنی انگاشت كه آنها را صرفاً قواعد «بازی ریاضی» یا «گرامر استنتاج و محاسبه» به دیده گرفت.به عبارت دیگر قبول این احكام فقط قبول یك مهارت عملی برای محاسبه است و اصلاً ربطی به شناخت ما از نتایج كاربردی این احكام ندارد بلكه درواقع مقدم بر آن است. این نظرگاه ویتگنشتاین اگرچه بدیع و غیرقابل منتظره است، ولی نتیجه اش مجرد انگاشتن بیش از حد ریاضیات بود. بدین گونه ویتگنشتاین از توجیه مسئله كاربرد ریاضیات در علوم تجربی و در جهان واقع و بخصوص در فیزیك بازماند. نقد جدی بر آراء ویتگنشتاین در همین موضع صورت می گیرد. اگر ریاضیات آنچنان كه او گفته بود صرفاً یك ساختمان (یابازی) مجرد با تعدادی قواعد و اصول باشد پس چگونه در چنان علومی كاربرد تواند داشت؟
http://www.ihoosh.ir/article/60974/ویتگنشتاین-و-فلسفه-ریاضی
بنابراین،نمیشه درباره روابط جهان،رای به نسبی گرایی دریدا داد.
همچنین حتی تفاسیر هم با توجه به پیشبینیاشون،گلچین میشن.مثلا پدیده درهم تنیدگی کوانتومی،باعث اعتبار تفسیر کپنهاگی شد.
ولی اینکه ما مثل این مثال:
برداشت های انسان به طرز تفکر اون بر میگردن،امکان داره یک شخص افتادن سیب رو سر خودش رو بدشانسی تصور کنه و یا شخصی مثل نیوتون...
برداشت قطعی از اتفاقاتی که دور و اطراف انسان ها میوفته حرف اشتباهی هستش. ما بی نهایت تا بعد داریم که که تو هر بعد یه اتفاق یه معنی خاصی داره
به این منظور که این ابعاد میتونن،بعد فیزیکی باشن،بعد زمانی باشن و...
چیزیو تغییر نمیدن چون مفاهیم "خوش شانسی" و "بدشانسی" وابسته به احساسات افرادن و همچنین کلماتی مبهمن،ولی درباره ریاضیثات اینطور نیست.بخش زیادی از دلایلی که فیلسوفانی مثل لایبنیتز رو وادار به ریاضی وار کردن فلسفه کرد،دقیقا همین بود.
2-مثل بقیه نسبی گرایان،دیدگاه دریدا هم دارای این تناقضه که اگه تمامی متون فاقد تفسیر مطلق یگانه هستن،این حرف برای همین حکمی که گفته شد و نظریات خودِ دریدا هم صدق میکنه!
3- رای دریدا مبنی بر اینکه تفسیر متن کلا به عهده خواننده متنه،در هرمنوتیک مدرن چندان جایی نداره.در این علم،امروزه بیشتر نظریات ویلهلم دیلتای اعتبار دارن که میگفت تفسیر متن فقط و فقط به ذهن خواننده بستگی نداره بلکه بیشتر باید به شرایط و فرهنگی که اون متن توش نوشته شده اشاره کرد.با وجود تغییرات در معانی،اما کلیات ثابتن.مثلا زمان قدیم کلمه "قلم" به معنای "قلم پر" بود ولی الان مثلا یعنی "خودکار".با این وجود در هردو حالت،معنای کلی اون یعنی "ابزاری برای نوشتن" ثابت مونده. اما در اینجا سوالی پیش میاد که خودتون بهش اشاره کردید:
در مورد تفاهمی که در زبان وجود داره چه نظری دارید؟
باید به مفهوم شباهت خانوادگی ویتگنشتاین اشاره کنم:
ذاتگرایان مثل افلاطون و ارسطو،معتقدن وقتی میگیم "میز" به خصوصیتی مشترک در همه میزها اشاره کردیم(میز مثلی در نظر افلاطون و جوهر میز بودن در نظر ارسطو).ولی ویتگنشتاین مخالف این تفسیر بود.ویتگنشتاین متاخر،معتقد بود زبان فقط بازنمایی نیست بلکه باهاش کارای مختلفی میشه انجام داد و "معنای هر کلمه،کاربردش در زبانه".پرسش "میز یعنی چی؟" مثل اینه که بپرسید "نقش مهره سرباز تو بازی شطرنج چیه؟".بر همین اساس،ویتگنشتاین کلمه "بازی" رو در نظر گرفت و نشون داد هیچ مولفه مشترکی بین همه بازی ها وجود نداره بلکه دارای شباهت خانوادگین(مثل اینه که الف چشماش مثل برادرش باشه،گوشاش مثل ب.ب لبش مثل س باشه،س دستاش مثل ه و...هیچ مولفه مشترکی بین "همشون" وجود نداره)ولی این مانع از فهمیدن منظور همدیگه از کاربست کلمه "بازی" نمیشه.طبق تلقی "تجویزی-هنجاری" از این مفهوم که از همه اعتبارش بیشتره،کاربر زبان خودش میتونه الگوهای زبانی جدید بسازه و کلماتو در معانی مختلف بکار ببره(چون یک الگوی زبانی از پیش موجود،مثلا اینکه"میز" یعنی چی،وجود نداره)ولی این مانع از تفاهم نمیشه،چون الگوهای زبانی و قیود هنجاری،"ظهور میکنن".کاربر زبان با "دیدن شباهت ها و تفاوتها"،"بهره گیری از شهود زبانی" و "اشتغال ورزیدن"،قیود هنجاری رو پدید میاره.مثلا همون کلمه "بازی" رو در نظر بگیرید:
فرض کنید چن نفر دارن حرف میزنن.اینکار بازیه؟
شباهت: ایا بازی ای هست که افراد توش باهم حرف بزنن؟خب بررسی کنیم؛فوتبال،بسکتبال،والیبال و...فهمیدم! خاله بازی جواب درستشه!
هر حرف زدنی بازیه؟ خب نه؛مثلا حرف زدن معلم و شاگرد بازی نیست(اینو با "شهود زبانی" که در بین ما مشترکه فهمیدیم.)
حالا فرض کنید قاعده گفت و گو اینه که هرکی کلمه رو بیشتر بکشه،برندست.ما بطور "شهودی"،این رو بازی میدونیم.
ولی فرض کنید گفت و گو،صحنه محاکمه یه نفر اعدامه! این بازیه؟واضحه که طبق شهود زبانی نه!
پس ما با وجود اینکه اینکه مفهومی افلاطونی از "بازی"نداریم،ولی بطور شهودی با دیدن مصادیق مختلف،این کلمه رو در مواقعی خاص بکار میبریم.
بنابراین دیدیم که باوجود اینکه ما در انتخاب کلمات ازادیم،ولی براثر شباهتها و شهود زبانی،قیودهنجاری رو پدید میاریم.از اونجا که روابط علی برای ما انسانها یکسانه،منظور همدیگه رو از کلمات(بیشتر تو حالتای ساده) میفهمیم.پس جامعه نقش خیلی مهمی تو پدید اومدن قیود زبانی و بازی های زبانی مختلف داره.منظور یه فیزیکدان از "شواهد" (بازی زبانی فیزیک) با منظور دادگاه از این کلمه،متفاوته.
هونطور که سوسو رهم میگه،ما دال(صدا) و مدلول(مفهوم-ایده) داریم ولی این مدلول یک ویژگی کلی مشترک بین یک کلمه و هدفشم صرفا بازنمایی نیست، بلکه اشاره به یک "کارکرد" داره.