(Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع king.nader
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : چیزهایی شبیه به شعر .. !

به نقل از َArOo(ArShAm) :
ما هم میشه شبهِ شعرای خودمونو بزاریم؟

میزاریم: ;;) :> :-"



گذاشتیم...

شدنش ک میشه ، منتها تو تاپیکِ خودت!! :-"

تاپیک های شاعران سایت، شخصیه از نظر شعر گذاشتن .. عمومیه از جهتِ نظر دادن!

یه تاپیک بزن برا خودت اگ میخوای و شعر داری .. ;)


.
 
پاسخ : چیزهایی شبیه به شعر .. !

گرچه گاهی واژگانی را به نظم آورده ام

لیک ؛ هیچم ادعا نبوَد که من دُر سفته ام


شهریاران را سزا صید غزالان ست و بس

ورنه من بهر دلِ خویش این غزل ها گفته ام


از همان روزی که تنگ آمد دلم از قیل و قال

هر سحر با شعر سعدی هم نشین و خفته ام


خامهِ من گرچه در اوزان به رقص آید، ولی

پیشتر با چشمِ تر، دیوان حافظ رُفته ام!


.
 
پاسخ : چیزهایی شبیه به شعر .. !

هرچند که دامن بکشیدیم به راغی

و از انکه نـدانیم ، چشیدیم فراقی !


ما را نـه سزا باد که در رقص درآرد

هر شاهدِ هرجایی و هر مطرب و ساقی


____

اینم یه تک بیت فعلا! :-"



گاهی ز عقل دم زده ام ، گاهی از جنون

دستم پُر از تــُـهی و چنین لاف میزنم !!



.
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

خویشتن، غرقه نـمودم به تفکر یک چند

تا که شاید به حقیقت رسم از بختِ بلند


ورطه ای بود و در آن ، عجزِ خِرَد حاصل شد!

سیلِ غــم آمد و بـنـیـادِ من از جا برکند


هر که آشفتگیِ حالِ منِ زار بدید

ناصحم گشت و به غفلت ز «تو» دادستم پند


لیک، حاشا! که من از یادِ «تو» غفلت ورزم

که در این وادیِ بی حد، همه صاحب دردند


منم آن آهوی وحشی که رمیده ست ز خلق

که بجویم نفسی، راحتِ جانم در بند !


دامِ زلفت چو به آغوش کشیدم، گفتم :

که به بادم دهد آن لعلِ شکرتر از قند


نادرا ! حال که تشتِ تو ز بام افتاده ست

بنشین در برِ ساقی و بکش جامی چند !


______

پ.ن: (که) هاش یکم تو ذوق خودم زد! بعدا اصلاحیه میزنم اگ حسش بود براش!! : )

.
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

عالی بودی هستی خواهی بود....

بعضیاش شنیدنی و بعضی دیگرش دل نشین....
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

به نقل از لنا :
عالی بودی هستی خواهی بود....

بعضیاش شنیدنی و بعضی دیگرش دل نشین....

ممنون عزیز .. نظر لطفته : )

.
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

چرا نمیتونم با دوستم به راحتی زیر سقف یه کلاس باشیم؟ ^-^ :((
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

از هر غزل بخوان و ز چشمانِ من ببین

جان پیشتر بسوخت و خاکستر ست این !


دیری ست، کز تحیّر و آشفتگیِ خویش

سر داده ام فغان و شنو! آهِ آتشین


جانا! چکامه ام که چو آیینهِ من است

شادم نمود، گاه و کنون نیز هم غمین


در حسرتم که نیست، بَرَم ساقی و فسوس

حتا نه مطربی که زنَد نغمه ای حزین


بر هر طرف دویدم و جز وحشتم چه سود ؟!

از پیش و پس ، زمانه ی فانیِ در کمین


روزی ز غم به دور ، حوا بود و آدمی

منزلگهِ بشر به سراپرده ی بَرین


رازی ست سر به مُهر ، سرانجامِ این هبوط

آوخ! که دوزخ ست، بدون «تـو» این زمین

..

گویی دلی گرفت و سخن نادرانه شد !

بُغضی به جان اسیر، که شد لؤلؤ ثمین


____________

پ.ن: اینو از یه ماه پیش نذاشتم اینجا تا احتمالا در روند مسابقه، اختلالی ایجاد نـکنه این کارم. : )

.
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !


تیری که ز ابروی خم یار بـجـَست

ناگه به دلِ عاشقِ بیچاره نـشست


ای زخمیِ عشق! این تقلّا عبث است

کز دامِ سیه زلفِ بتان ، نـتوان رَست !


.
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

کو مست و رِند ؟! عاشقِ شوریده حال کو ؟

آن جلوه ی بــتــانِ سـیـه زلــف و خـال کو ؟


اینها فسانه است ، در این شهرِ مردگان

" گفتی غزل بگو! چه بگویم؟! مجال کو؟ "


.
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

در شهر مردگان... مجال کو... :-<
بسیار بسیار زیبا :)
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

به نقل از Mr. Darcy :
کو مست و رِند ؟! عاشقِ شوریده حال کو ؟

آن جلوه ی بــتــانِ سـیـه زلــف و خـال کو ؟


اینها فسانه است ، در این شهرِ مردگان

" گفتی غزل بگو! چه بگویم؟! مجال کو؟ "


.

الان این رو خودت گفتی دیگه؟ عالی. مفهوم هم خوب. کاملا شعر بنظر میاد نه شبیه به شعر ؛؛)
شعر های این انجمن وقتی بنظرم خوبند که حس نکنم که تلاش کرده قافیه بسازه یا مضمون رو ادامه بده یا کش بده و آرایه جا بده توش. خودش همین شکله.
کاملا طبیعی بود ؛؛)
همونهایی که خودتم رنگی کردی؛ خیلی خوبند .
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

به نقل از Fateme.RMA :
در شهر مردگان... مجال کو... :-<
بسیار بسیار زیبا :)
ممنون از لطفت :)
____

به نقل از کهکشـــان-A.R :
الان این رو خودت گفتی دیگه؟ عالی. مفهوم هم خوب. کاملا شعر بنظر میاد نه شبیه به شعر ؛؛)
شعر های این انجمن وقتی بنظرم خوبند که حس نکنم که تلاش کرده قافیه بسازه یا مضمون رو ادامه بده یا کش بده و آرایه جا بده توش. خودش همین شکله.
کاملا طبیعی بود ؛؛)
همونهایی که خودتم رنگی کردی؛ خیلی خوبند .

اینجا قراره شعرای خودمونو بذاریم دگ! :-" / لطف داری شما هم. : )
______
منم برای همین اغلب شعرهام دو بیت اند، مگر اینکه از اول خودشون طولانی بیان به ذهنم هرچند پراکنده و مرتب شون کنم، یا همین دو بیت هارو بتونم فارغ از کش دادن و .. ادامه بدم بعدها ک هردو پیش اومده برام.

..

پ.ن: یه شعر عالی از مرحوم قیصر، محرّک این دو بیت بود .. تضمین مصرع آخر هم از همون شعر ایشونه.

.
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

بگفتم منزلم خُلدِ برین است

ولی غافل؛ بـُـتی اندر کمین است


پریشان کرده ای ما را چو زلفت !

« خمِ زلف تو ، دامِ کفر و دین است »


___________________

# ویرایش شده!

غم ها همه یکسو شد ، زین ساغرِ مینایی

از حد گذرد این عیش ، تو چون به میان آیی!


شب را به سحر کردم ، در میکدهِ عُشاق

نـادر نـبُود باکش ، زین مستی و رسوایی
 
پاسخ : (Darcy) چیزهایی شبیه به شعر .. !

+ پراکنده و در هم .. تا بعد !؟!
________________________________

در آن شبهای بی امید، که جان افسرده می گردید

به ناگه، غنچه ای خندید و آتش در زمستان زد
..


پ.ن: برای تولد دو دوست زمستونی!

_ _ _

آتش بُود در ریشه ام، آشفته ست اندیشه ام

دیری ست کار و پیشه ام، جام از پِی جام ست و بس!


پ.ن: بداهه سرایی اون شب ..

_ _ _

ای به عبث جامه دران، عشق نـه این ست و نه آن!

بیش نیاید به زبان، بگذر از این سرّ نهان ..


پ.ن: بداهه ها با دوستان اندر حکایت چیستیِ عشق! و اون شب ..
+
( در دست تکمیل!)


_ _ _

مرا دردی ست بی درمان و با این حال خرسندم

به دام نرگسِ فتّان و گیسوی تو در بندم !


چو اسپندی بر آتشدان، بسوزم زین غمِ پنهان

مـن ؛ آن فرزندِ بی سامانِ اول روز اسفند ام ..



پ.ن: زادروز خودم .

.
 
Back
بالا