خاطرات محرم

  • شروع کننده موضوع
  • #1

Ali Kh

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
394
امتیاز
2,186
نام مرکز سمپاد
تیزهوشان شهید بهشتی
شهر
گرگان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
دانشگاه گرگان
رشته دانشگاه
زیست شناسی جانوری
خاطرات خودتون رو از محرم و به خصوص برگزاری مراسم محرم توی مدرسه بگید.
 
ارسال‌ها
446
امتیاز
663
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 2
شهر
زنجان
سال فارغ التحصیلی
98
دانشگاه
علوم پزشکی زنجان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : خاطرات محرم

ما همین چهارشنبه یه عزاداری خفن داشتیم. واقعا شور و شعور حسینی توی شهر ما ترکونده بود 8->
 

@M@HL

کاربر فعال
ارسال‌ها
27
امتیاز
50
نام مرکز سمپاد
فرزانگان کرمان
شهر
کرمان سیرجان
دانشگاه
تهران
رشته دانشگاه
داروسازی
پاسخ : خاطرات محرم

امام حسین عاشقتمممممممممممممم
مممممممممممممممممم
ممممممممممم
ممممم
مم
م
من پارسال از امام حسین به شوخی گلایه کردم که چرا منو نمی طلبی خیلی خوشحالم چون ماه اینده قراره برم کربلا.
 

bella_h

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
192
امتیاز
1,346
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید هاشمی نژاد مشهد
رشته دانشگاه
علوم تربیتی
پاسخ : خاطرات محرم

پارسال 5 روز تعطیل بود کنکور هم داشتم روز قبل تعطیلی ها رفته بودم مشاوره و تو اوج جوگیری بودم با خودم کتاب تست زیست برده بودم مسجد موقه سخنرانی تست میزدم یادش بخیر خانم ها همچین نگام میکردن انگار دارم گناه کبیره مرتکب میشم دوستامم با فاصله نشسته بودن که یعنی این باما نیست :D
 

Antares

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
253
امتیاز
1,278
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بناب
رشته دانشگاه
برق
پاسخ : خاطرات محرم

پارسال عاشورا رفتیم روستای همکار بابام
گفتند که بریم دسته ببینم،منم که به شدت با این کار مخافم دیدم جای غریب میخوام کجا بمونم
مجبور شدم برم،نگو دسته هه که رسیده جلو در مسجد چنتا گوسفند سر بریدند سرشم انداختند جلو در!
منم اصلن زیر پامو نگا نمی کردم
یه هو خاله جونم گفت مواظب باش!
پامو از رو زمین برداشته بودم داشتم میذاشتم رو سر گوسفنده
یه هویی که دیدم پامو برگردوندم عقب
سریع دستمو کوبیدم به دهنم که جغ نزنم!
وااااااااااااای یه حالی شدم!
خدارو شکر جیغ نزدم وگرنه آبروم میرفت!
 

robo.poor

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
148
امتیاز
674
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
دهدشت
پاسخ : خاطرات محرم

فقط یه جمله دارم که بگم :
بزرگ ترین اشتباهم این بود که امسال برا ماه محرم نرفتم مسجد خودمون!!!
دلیلش هم یه کلمه است :
شرک
 

Aramesh_Z

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
601
امتیاز
8,245
نام مرکز سمپاد
فرزانگان امام رضا (ع)
شهر
لاهیجان
سال فارغ التحصیلی
96
رشته دانشگاه
دامپزشکی
پاسخ : خاطرات محرم

خب داریم به تاسوعا و عاشورا نزدیک میشیم ، و این تاپیک مهم میشه تا آخرای محرم تا خاطراتتون رو اینجا بگید .
 

باران یاس

کاربر فعال
ارسال‌ها
70
امتیاز
512
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
ب
دانشگاه
دانشگاه
رشته دانشگاه
دانشجو
پاسخ : خاطرات محرم

محرم سال 91

یادمه امتحان روانشناسی مستمر داشتم و امتحانشم خیلییییییی مهم بود.

منم اصلا نخوندمو رفتم تکیه مون. آخه یه نفر مریض بود فقط واسه اون رفتم که دعا کنم براش.

دیگه صبح به امام حسین سپردم که خودت هوامونو داشته باش.

دبیر محترم اومدنو فرمودن: به علت عزاداری امتحان برای همه برگزار نمی شه و هر کی می خواد ،امتحان بده.منم اصلا لای کتابو باز نکرده بودم .

دیگه سوالو گرفتمو دیدم مراقب حواسش نیست،به کمک دوستان جلویی و کتاب همه رو تقلب کردمو کاملم شدم :D و مستمرمم20 شد.! :D :D

بلههههههههههه دیگهههههه
 

king.nader

آراس.نامه (Mr. Darcy)
ارسال‌ها
751
امتیاز
2,877
نام مرکز سمپاد
علامه حلی (1) / هاشمی نژاد (1)
شهر
تهران / مشهد
سال فارغ التحصیلی
1393
مدال المپیاد
المپ فیزیک بودم که نیمهِ راه، کفشامو آویختم نمیدونم چرا!
دانشگاه
فردوسی مشهد
رشته دانشگاه
« مهندسی صنایع و سیستم ها »
پاسخ : خاطرات محرم

لااقل تا سال 89 ؛ هرسال محرم ..

مثل هر روزِ این دهه، بچه ای که با ذوق و شوق، صبح زود جلوی در هیئت بود تا یکی از اون پرچم و علم های بزرگ رو بگیره + یک زنجیر خوبِ بزرگانه!
دسته ای که مثل هر صبحِ عاشورا، حرکت میکرد به سمت میدان منیریه ؛ که مرکز به هم رسیدن هیئت ها در صبح عاشورا در منطقه بود.

مردمی که از خونه هاشون بیرون میومدن برای تماشا، بعضی هم شربت و چای به دست .. نوحه که میرفت روی شور و پرچم رو میسپردی به دوستت و میرفتی برای سه ضرب زدنِ زنجیر! و هزار داستان دیگر ..
_________________________

مکن ای صبح! طلوع ..

.
 

Sara kazemi

کاربر فعال
ارسال‌ها
36
امتیاز
163
نام مرکز سمپاد
Frz4
شهر
Teh- Bnd
سال فارغ التحصیلی
97
دانشگاه
بهشتی
پاسخ : خاطرات محرم

روز عاشورا رفتیم هیئت ! با خلوص نیت کامل :-< بعد یه بنده خدایی رد شده جلو دخترا داره میگه امشب همه ساعت هشت ونیم مسجد ایشاا... همه حاجت روا میشن ! حالا نیتش به کنار :-< ولی انگیزش داغونم کرد لامصب :)) چند تا چندتا !!!!!
 

Leo

لنگر انداخته
ارسال‌ها
2,579
امتیاز
21,916
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
-
سال فارغ التحصیلی
1399
سه ساله ماه محرم نمیرم دسته های عذاداری :rolleyes:

آقا دوره خب :D
قبلا شیر موزی شکلات داغی چیزی میدادن الان فوق فوقش یه تیتاپ بدن /:
ولی یه نکته: بهتر نیست به جای سینه زدن بریم حماسه حسینی مطهری رو بخونیم؟ برنامه من شاید این باشه /:
پ.ن: پایینی، منم همچین دوستایی دارم البته :))
 
آخرین ویرایش:

حلزون

لنگر انداخته
ارسال‌ها
3,498
امتیاز
71,071
نام مرکز سمپاد
فرزانگان زینب:)
شهر
تهر
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
پادوا
رشته دانشگاه
روان شناسی
یه دوستی داشتم از دوم راهنمایی تا اول دبیرستان هر محرم یه پسری به اسم اشکان رو توی دسته دید میزد:| بعد میومد با آب و تاب واسه ما از جمالاتش تعریف میکرد .
دلم تنگ شده واسه خل بازیاش ((: هر محرم یادش میفتم
 

علیمپو

بچّه سنّی
ارسال‌ها
670
امتیاز
4,868
نام مرکز سمپاد
حلی۲
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
نمی‌شه خاطرات نامَحرم ـمون رو بگیم؟ :-"
 

A M I N

کاربر فوق تصور
ارسال‌ها
3,910
امتیاز
37,984
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
مرزهای ادبیات فارسی رو جا به جا کردین :|
 

miena.m

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
656
امتیاز
8,130
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسفراین
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
علوم پزشکی مشهد
رشته دانشگاه
فناوری اطلاعات سلامت
اینستاگرام
یادمه پدربزرگم نقش امام حسین را در شبیه اجرا می کرد.
 

hanita.ard

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,843
امتیاز
26,252
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
....
سال فارغ التحصیلی
99
دانشگاه
قزوین
رشته دانشگاه
شیمی محض
خاطرات محرم من همیشه غمگینه
ی سال چپ کردیم تو جاده دقیقا تاسوعا بود
بعد سال بعدش عاشورا من از دیوار افتادم وسط مجلس عذاداری دستم شکست
سال بعدش با ماشین تصادف کردم
سال بعدش دوباره از روی دیوار افتادم توی مجلس عذا داری و دست و پام باهم شکست
شام غریبانش من با دست و پای گچ گرفته بودم
سال قبلم از بالای کمد دیواری افتادم مچ پام در رفت
کل خاطراتم از محرم همینه
امسال دیگع مرگم حتمیه
 

فاطیما

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,109
امتیاز
22,504
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Esf
سال فارغ التحصیلی
99
محرما اصولا هممون خونه مادرجانم جمع میشیم!
شب عاشورا دایی جانم شام میده...شبش تا صبح بیداریم...صبحش معمولا از دسته ها عقب میمونیم!...و صبحانه هم همیشه حلیم بوده،هست و خواهد بود!....همراه دسته میریم و عزاداری می کنیم تا وقتی که برسیم به قسمت شبیه!...شبیه ـش خیلی خوب برگزار میشه!
خب دیده شده که تو دسته ها به همدیگه شماره میدن!....ولی این دلیل بر این نمیشه که بگیم همه اینجوری هستن!
معمولا تو دسته ها آشنا می بینیم!....چیز خیلی عادی هست!
از بهترین نکاتش اینه که حالم درونیم به شدت عوض میشه!...خیلی خوب و اوکی میشم!....تا یه مدت خیلی زیادی هم همین حس خوب همراهم هست!
 
بالا