سو آل:
شما چه جوري بداهه ميزنيد دقيقاً؟! "-:
آخه دامبولي-ديمبو كه نميشه بداهه. والا ما يكي ميشناسيم، چهل ساله. از بچگي پيانو ميزده، رفته دانشگاه(ايران نه البته "-:)، آهنگسازي خونده، بعد رفته نوازندگي جَز خونده، حالا هم درس ميده. ايشون ميدونن فلان آكورد دقيقاً چه «مزّه» اي ميده و فلان گام چه «وزني» داره. بعد بهش ميگي فلان آهنگــُ بزن حال كنيم دور همي. برات ميزنه؛ بداهه هم ميزنه و ميدونه چي بزنه. ميدونه كجا اِفه بياد كجاشُ قِر بده و الي آخر. و نتيجه ميشه حالات معنوي در شنونده. نكته اي كه هست ميدونه هارموني چيه، صداي فلان آكورد دقيقاً چيه و غيرُ. «عُمرشُ گذاشته...»
اينجاست كه تعريف ما از "بداهه" عوض ميشه.
خب بعيده كسي توي اين سن، با اين شرايط حاكم بر مملكت كه همه بايد يا دكتر بشن يا مهندس، اصول واقعي موسيقي رو بلد باشه. و اونقدر هم از نظر تكنيكي قوي. پس بداهه هايي كه من «خودم » و شما ازش حرف ميزنيم، چيزيه كه به مذاق خودمون خوش ـه. و شايد، شايد اين تصاوير باعث ميشن كه ما اين دامبولي-ديمبو هاي خودمون رو بهتر بشنويم و بيشتر حال كنيم در حالي كه هيچ مالي هم نيستن "-:
چكيده: اين تصاوير باعث توهم مي شوند.
-مدرک "-: :
بشنويد یک بداهه-آموزش از ایشون
_________________________________
پ.ن1: اسمش هست Mourir d'Aimer[nb] بخوانید: /موقیق دِ اَمی/. یعنی:"مرگ عشق" ساخته ی Charles Aznavour [/nb]. نکته ای که هست همش مربوط به سواد نوازندست. با سواد باشید! :د پ.ن2: آندره مُرادیان بزرگ
من یه کنفرانسی داشتم این ترم.نظریه فروید این ها بود.بعد فروید میگه که وقتی جلوی انگیزش های جنسی گرفته میشه تبدیل میشن به هنر در آدمی.
و اینکه خب وقتی فقط تصویره انگیزشی به وجود میاد که راه به جایی نداره.
هوموسکشوال بودن هم بی ربط نیست به انحراف جنسی [nb]از ابتدایِ بحث احساس میکنم دقیقن منظورتون از انحراف رو نمیفهمم :د[/nb].افرادی که چنین اختلالی دارن مشکلشون بر میگرده به "آمیگدال" که عملکردش بسیار بسیار به هیپوتالاموس که بحثش رو کردم,نزدیکه.اصن اینا یه سیستمی رو میسازن که حالا اسمش مهم نیست ولی خیلی چیزایِ خفنی رو بهم ربط میده.مثلن این که عطرِ یه شخصِ خاص به شدت رویِ یادآوریِ خاطرات اثر داره.کلن حسِ بویایی چیزِ عجیبیِ.توصیم اینه که به عطرِ عشقتون عادت نکنید که بعد فراموش کردن خاطراتتون مصیبته
خلاصه که بیایید به این جور اختلالات یه جورِ دیگه بنگریم.اونی که هوموسکشوالِ باور کنید دستِ خودش نیست.یا اونی که ما بهش میگیم روانی,مثلن میگه یکی همش دنبالم داره میاد یا دیدید بعضیاشون بی دلیل میخندن؟تنها مشکلشون اینه که اون قسمت از مغزشون که مربوط به احساسِ حضورِ اطرافیانِ,یا مربوط به خندیدنِ(مرکزِ خنده و گریه تو همین سیستمی هست که گفتم)بیشتر یا حتی الکی تحریک میشه.همین.من الان یه الکترود بذارم رو یه قسمت از مغزتون,شما هم شروع میکنی به دیدنِ افرادی که اصن وجود ندارن.یا اصن شما میتونی با مغزِ منِ عاقل یه کاری کنی که هار هار بخندم تا صبح.یا میشه احساسِ شوری رو در شما به وجود آورد بدونِ وجودِ هیچ گونه نمکی در دهانتون.یا اصن تمایل دارید کسی که میخواید رو عاشقتون کنم؟ {این آخری الان اغراق آمیزه ولی مطمئن باشید که در آینده ی نزدیک امکان پذیره}
:-کلن بی ربط به موضوع
+معذرت میخوام که بینِ بحث هایِ هنریتون این چیزا رو مطرح میکنم اما هدفم اینه که بگم جوابِ این سوال نیروهایِ خارق العاده یا ماورایی نیستن!
سوال اینکه فقط هنر؟! زمینه هایه ی دیگه نمیتونه باشه؟
جدا از هنر میتونیم تو ریاضیات هم رنه دکارت رو بگیم که تقریبن درسی نیست که یه فرمول از دکارت نباشه حالا جدا از اینکه بیس هندسه از دکارته و دکارت با اون اوضاع جنسیش که ...
نمیشه قاطعانه گفت فقط به هنر مربوط میشه...
ولی خب در این مورد تعداد هنرمندان به هیچ وجه قابل مقایسه نیس با تعداد افرادی که تو سایر زمینه ها فعالیت داشتن...
به نقل از بیلی بچه. :
هوموسکشوال بودن و انحرافات جنسی رو یکی می دونی؟ نگو لطفا!
ضمنا یه مثال جالب دیگه هم وجود داره که نشون میده این انحرافات جنسی فقط مربوط به هنرمندان مرد نیست... فریدا کالو، نقاش زن سورئالیست مکزیکی...
نکته ی جالب اینجاس که کارنامه ی مسائل و حوادث جنسی زندگی فریدا از بسیاری از هنرمندان مرد تاریخ هنر در تمامی رشته ها پر بارتره... از جراحات جنسی و صدمات جسمیش گرفته تا هوموسکشوال و ترنسکشوال بودنشو روابط جنسی متعددش چه با زن هایی مثه پولت گدار (همسر چارلی چاپلین) و چه با مردهایی مثه لئو تروتسکی (سیاستمدار کمونیست) در طول دوران زندگی مشترک با همسرش دیه گو ریورا (نقاش مکزیکی) و...
دیه گو ریورا هم چه قبل از ازدواجش با فریدا و چه در طول زندگی مشترکش با او روابط جنسی متعددی رو تجربه کرد... به طور مثال رابطه اش با خواهر زنش (خواهر فریدا) همزمان با زندگی مشترکش با فریدا...
در واقع میشه گفت بی بندو بار ترین زوج هنری تمام دوران زوج کالو-ریورا بود...
منظور از انحراف جنسی، انحراف از این موضوعه که هر آدمی، باید به جنس مخالف خودش تمایل جنسی داشته باشه و کسی که از این قاعده مستثنی باشه، میشه منحرف جنسی؛ که من کاملا باهاش مخالفم.
ممکنه اشتباه کنم، ولی من فکر میکنم چیزی که اینجا برای ما مهمّه خلاقیته نه هنر. خلاقیت قسمتی از هنره. خلاقیت میتونه تو خیلی زمینههای دیگه -مثل ریاضی که دوستان اشاره کردن- بروز پیدا کنه.
حالا اگه این حرفام درست باشن، این که ما واقعاً بداهه میزنیم و یه اثر هنری به معنای واقعی کلمه خلق میکنیم یا نه مهم نیست. ما صرفاً یه معیار میخوایم برای سنجش خلاقیت.
مدت ها بود این سوال ذهن منو درگیر کرده بود که آیا فعالیت های هنری ذهن انسان با تفکرات اروتیک جنسی در ارتباطه یا نه؟
طبق تعریفی که خود فروید از انحراف جنسی داره، "ارضای میل در هر شکلی و نحوه ای که باشد هر گاه هدف اش خارج از اصل تولید مثل باشد، انحراف جنسی محسوب می شود."
شاید بهتره بدونبم که طبق این تعریف "انحراف جنسی" بار منفی نداره و وقتی به اون چاشنی -دین- و -شخصیت اجتماعی- یا -قضاوت متعصبانه- زده میشه بار منفی میگیره و pیشروی در اون حرکت در خلاف انسانیت و تکامل pنداشته میشه.
سوال دیگه اینه که اگر این افراد به سطحی از تکامل جنسی برسند هم, باز با این محرک ها کارآیی(که در اینجا خلاقیت بیشتر مد نظر هست) سیستم عصبی افزایش می یابد یا نه؟
یه جورایی از این تاپیک و از این بحث حتی خارج از این تاپیک میترسم ، تو جامعه ما به قدر کافی هنرمندان و حتی مخاطبینشون به صرف یک سری عقاید شخصی ، سرکوب میشن ، اینم یه بهونه بیشتره !!!