- شروع کننده موضوع
- #1
SpardaX
کاربر فوقفعال
- ارسالها
- 105
- امتیاز
- 94
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی لاهیجان
"حق دائمی توست،حق دائمی ماست"
زندگی بودن پروانه ای از نور،با یک بال است.
زندگی چرخش هر روزه و هر لحظه ی در تاریکی ست.
حق دائمی توست،
که بپرسی از کی؟
که بپرسی تا کی؟
زندگی قصه ی سرد و تلخی ست،تکراری در سینه ی ما.
حس نومیدی یک آموزگار،
که پس شرح دوصد باره ی یک حکم ریاضی دارد.
و نگاهش غمگین،به نوک قله ی کوه.
زندگی احساسی ست،
که تو از دیدن افتادن یک گله به دنبال بز کور سیاهی،به دره داری.
حق دائمی توست،حق دائمی ماست،
که بپرسیم اگر قافله سالار جهان عدل به ما بخشیده،یا به ما می بخشد،یا به ما می پاشد؟
ولی
من ندارم این حق،که بشویم چشم را .
و بگویم زین پس،مسلم مکتب کبکان هستم.
و بگویم که اگر برگردم،بکنم پشت به تاریکی محض،شاد خواهم بود.
من ندارم این حق،که بگویم هستم،
تا بسازم قایق،بروم تا ره دور.
و بگویم که چه زیباست صدای دریا،
نور خورشید،
جنبش ماهی ها.
حق ندارم که بگویم نور،دوری تاریکی ست.
حق دائمی ماست،
که بز کور سیاه را گردن بزنیم،
و بگوییم به گله که اگر می خواهید،بروید تا ته دره،بروید.
حق دائمی تان مال شما،
اما بعد،
ننگتان باد اگر آب خورید از زنجیر،
ننگتان باد اگر نور بپاشید به هم،
ننگتان باد اگر جز مه و دود،نگذارید سفالینه ای از خود برجا...
(-شعر از خودم)
زندگی بودن پروانه ای از نور،با یک بال است.
زندگی چرخش هر روزه و هر لحظه ی در تاریکی ست.
حق دائمی توست،
که بپرسی از کی؟
که بپرسی تا کی؟
زندگی قصه ی سرد و تلخی ست،تکراری در سینه ی ما.
حس نومیدی یک آموزگار،
که پس شرح دوصد باره ی یک حکم ریاضی دارد.
و نگاهش غمگین،به نوک قله ی کوه.
زندگی احساسی ست،
که تو از دیدن افتادن یک گله به دنبال بز کور سیاهی،به دره داری.
حق دائمی توست،حق دائمی ماست،
که بپرسیم اگر قافله سالار جهان عدل به ما بخشیده،یا به ما می بخشد،یا به ما می پاشد؟
ولی
من ندارم این حق،که بشویم چشم را .
و بگویم زین پس،مسلم مکتب کبکان هستم.
و بگویم که اگر برگردم،بکنم پشت به تاریکی محض،شاد خواهم بود.
من ندارم این حق،که بگویم هستم،
تا بسازم قایق،بروم تا ره دور.
و بگویم که چه زیباست صدای دریا،
نور خورشید،
جنبش ماهی ها.
حق ندارم که بگویم نور،دوری تاریکی ست.
حق دائمی ماست،
که بز کور سیاه را گردن بزنیم،
و بگوییم به گله که اگر می خواهید،بروید تا ته دره،بروید.
حق دائمی تان مال شما،
اما بعد،
ننگتان باد اگر آب خورید از زنجیر،
ننگتان باد اگر نور بپاشید به هم،
ننگتان باد اگر جز مه و دود،نگذارید سفالینه ای از خود برجا...
(-شعر از خودم)