• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

عطا فرهنگ

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
138
امتیاز
707
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی ، شهید بهشتی ، شهید دستغیب
شهر
تهران
مدال المپیاد
فیزیک بوتیم!
سلام دوستان ؛
قرار شعر های من اینجا بیاد تا شما نقدش کنید .
این هم اولین شعر :

ما مانده درخزان و هوا بس بهاری است
این رنگ زرد مانده به جا یادگاری است
بلبل کند به نغمه و الحان هوای دوست
آواز ما مقیم مقامات زاری است
باران غبار غم ببرد از رخ چمن
بر برگ زرد صورت ما گریه جاری است
خاک سیاه عاشقی ما سترون است
تنها گیاه خانه‌ی ما خار خواری است
در بطن رنگ صوت چکاوک امید بود
لحن سکوت دائم ما بی‌قراری است
فریاد تو به کس نرسد ، دل خموش باش
حیران بمان که شغل تو آیینه‌داری است
اردیبهشت 93
منتظر نقدهاتون هستم! >:D<
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

آفرین <D=
واقعاً آفرین
الان اومدم چک کنم و سریع برم جایی ولی دلم نیومد آفرین نگفته برم :D
بعداً حتماً مفصل حرف میزنیم راجع به این شعر فقط واسه الان مصرع چهارم یه "ما" اضافه داره که احتمالاً اشتباه نگارشی بوده

بقیشم باشه واسه بعد
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

معذرت میخوام اشتباه نگارشی بود ؛
منتظر نقدما !!!
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

دیدی یادم رفت نظر بدم؟ X_X




خب
به نام خدا


وزن و قافیه به شدّت خوبه! یعنی نه تنها ایرادی نداره حتی شعر محکمه و این حسو به آدم نمیده که یه سری کلمه چسبوندی به هم، وقتی شعر خونده میشه گوش کلماتو به طور جدا نمیشنوه و ترکیب کلماتو میشنوه
این خیلی خوبه


بعد اینو نیمشه آخر بگم
همین الان بگم که خب زبان خیلی کلاسیکه
و تنها مشکل این وسط زبانم نیست، دغدغه ها هم کلاسیکه تصاویر و خلاصه هیچ چیز این شعر مال الان نیست
یعنی شعری نیست که اگه 1000 سال دیگه یه نفر بخوندش متوجه بشه که این شعر تو قرن 14 گفته شده! به نظر من شعر باید شناسنامه خودش باشه


یه چیز خیلی خوبی که تو شعرت دیدم پیوستگی وحشتناک شعرته که از این نظر واقعاً قبطه خوردم!
شعرو شروع کردی تو فضای خزان و زردی و اینا، درخت به ذهن متبادر میشه
بیت بعد بلبل رو آوردی بعد باران و چکاوک و خاک و...
این خیلی خوبه، انگار کل شعر تو یه لوکیشن گفته شده!
هیچ جا فضا عوض نمیشه و ذهن مخاطبو از سمتی به سمت دیگه نمیبره، قشنگ تو یه فضا همه حرفا زده شده و به نظر من این قوی ترین نقطه قوّت کارته!


در آخر توصیه من حرفیه که کاظم کاظمی تو روزنه گفته
میگه شاعر باید برای مردم زمانه خودش شعر بگه، نه مردمی که قرنهاس مُردن!
به نظر من شعر معاصر بخون و به جای دغدغه های ذهنیت سعی کن دغدغه های روزمرتو بیاری تو شعر چون ذهنت با شعر کلاسیک اشباع شده
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

واقعا چرا یادت رفت؟!

من واقعا ممنونم از این نقد خوبت ؛ دوست ندارم جواب نقد بدم ولی واقعا خوب بود!
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

یک رباعی :
برخیز ز جا ، قالی رؤیا بشکاف
این پرده وهم خوش لوا را بشکاف
از ابـــر خیــال ، آرزویـــی افتاد
بردار عصای عقل ، دریا بشکاف

مهر 93
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

پیچش
هر گام که می روم ، هوایت در دل
هر لحظه که می رود ، صدایت در دل
می پیچد و پیچیده کند مسئله را
من از تو جدا و تو کجایی ؟ در دل!
آذر 93
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

احسنت
قریحه خوبی برای شعر گفتن داری خدا حفظش کنه
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

نیست عاشق گشتن الا بودنش پروانه وار
اولش قرب و میانه سوختن، آخر فنا ( خاقانی )

قتل پروانه
با تشکر از حسن رحمانی نکو بابت راهنمایی هایش
شمع میسوزاند آن پروانه ‌ی مایوس را
حال من دریافتم تعبیر آن کابوس را
برگ رقصان میرود با باد اما رفتنش
میکند لرزان تن هر شاخه‌ی مایوس را
آه ، عمری بوده‌ام بیدار از آیین عشق
خفته ام با مرگ ای ترسا مزن ناقوس را
گاه دوری بین شمع و شاپرک رمز بقاست
شیشه حائل میشود سوزاندن فانوس را
گفتم افتادن به پای تو غرورم را شکست
گفت زیبا میکند پایش پر طاووس را *
می‌خورم افسوس ایام جوانی را که رفت
گر چه سودی نیست جز صرف زمان افسوس را
موج اقیانوس شیدایی امید وصل داشت
بی خبر زانکه نباشد ساحل اقیانوس را
حال تو مشهور خوبانی و معروف بدان
من شدم ، دریافتم تعبیر آن کابوس را
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

از صبر بی حاصل
من منتظر تا او شود مهمان من اما
هر شب خیالش میشود مهمان نا خوانده
بیچاره ماهیگیر دلتنگی که می بیند
در تور ، جای ماهیان مهتاب جامانده!

فروردین 93
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

آفرین آفرین خ خوب بود.
مصرع اول به قوت سه تای بعدی نیست،شاید به خاطر آوردن دوتا "من" و "تو" اما.ولی در کل خوب بود.تصویر بیت دومو دوس داشتم.هرچند خیلی منطقمو راضی نمیکنه ولی حس خوبی داشت.
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

به نقل از حسین سامانی ( عطا فرهنگ سابق) :
یک رباعی :
برخیز ز جا ، قالی رؤیا بشکاف
این پرده وهم خوش لوا را بشکاف
از ابـــر خیــال ، آرزویـــی افتاد
بردار عصای عقل ، دریا بشکاف

مهر 93
واقعا قشنگ بود . موضوعش هم خیلی عالی بود تلمیح قشنگی هم داشت
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )

ممنون عزیز دل!! لطف داری!
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )




دل تشنه‌ی یک نگاه ، جامی برسان

ما را به درش ز کوی و بامی برسان

ای کهنه رقیب ما که پیشش هستی

از جانب ما به او سلامی برسان!
 
پاسخ : آیینه ی فریادها ( شعر های عطا فرهنگ )



سهم ساحل

گاه سمتی که نباید چشم مایل میشود

گاه دل کندن ز یک بیگانه مشکل میشود

سوختن ، دل باختن ، تنها شدن ، دیوانگی...

عشق و صدها معنی دیگر که شامل میشود

شاه ، سرباز ی نگهبان میشود در قلعه اش

عقل وقتی مهره ای در بازی دل میشود

باد ، دست موج را میگیرد اما عاقبت

در کنار موج ماندن سهم ساحل میشود
#

غم مخور بگذار تا جادوگران جادو کنند

سحر یک دنیا به یک لبخند باطل میشود

راوی شیدایی ما در قـــرون مختـــــلف

گاه سعدی ، گاه حافظ ، گاه بیدل میشود

مینشیند برکه ای شب ها به این امید که

ماه یک شب از تمام ماه کامل میشود
 
Back
بالا