به چی باید تافت بزنیم؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع A.R.P
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
یه بار قبلا گفتم ولی همچنان میگم به دوستم:))
خیلی دست و پاشو میشکونه:(نصف بیشترش هم به خاطر تعصب روی کراشاشه:|بعضی وقتا واقعا نگرانش میشم
(M.GH(AMجون نمیدونم که داری این پست رو می بینی یا بعدا خواهی دید (یا خودم میفرستم برات که ببینی:-":)))از پشت همین تریبون اعلام می کنم که تافت رو گرفتم دستم که بیفتم دنبالت:))یا مثل بچه خوب بشین که تافت رو کامل بهت بزنم یا از راه خودم وارد میشم:D><دیگه تصمیم با خودته ;;)
 
ب زمین که هی نلرزه:/
ب اتشفشان دماوندم ی تافت بزنید خیالمون کامل راحت شه:))
 
به اون انگیزه ای که در لحظه فوران میکنه !!!
که همیشه در همون سطح بمونه و کم نشه ازش *
 
در حال چیزی ندارم بهش تافت بزنم
ولی اگ داشتم به اون لحظاتی که تو بهترین حالت کنترل احساسات و منطق درست هستم و تواناییام فوران کرده.
 
کاش میشد به بزرگزاده (معلم زیستمون) و دانایی (معلم حسابمون) وقتی هنوز تکلیفی واسه این هفته ندادن تافت زد
 
به قولی که میدن/میدیم.
 
به تافت باید تافت بزنیم تا کسی نتونه با تافت کسی یا چیزی رو تافت بزنه.

#ستاد_جلوگیری_از_حوادث_احتمالی
 
این تاپیک بیارم بالا قربه الی الله
به سلب هایی که دوستشون داریم مثل جانی دپ و به نویسنده های دوست داشتنی
به دوستایامون
به والدینم
به اینکه میشه موقع امتحانا چرت آهنگ گوش بدی ولی همچی حضوری بشه
 
  • لایک
امتیازات: f.hn
+به سال هفتم از زندگیم(همون کلاس اول)_واقعا دوس داشتم واسه همیشه بمونه:)
+به وقتایی که میریم خونه عمم یا اون میاد خونمون:))
اصن عمه که نیس،یه پا مادره واسه خودش
+به وقتایی که بابام خوشحاله
+به دوران مدرسه(من خیلی دلم واسش تنگ میشه:(
 
کاش میشد به مود مامانامون وقتی مهمون خونمونه تافت بزنیم دیگه بعد مهمونی تغییر نکنن -___-
 
به اون زمان که توی خونه مامانبزرگم تُشَک و پُشتی بود و همه رو زمین می‌نشستند
به اون زمان که پنجره هاشون نرده نداشت و از پنجره اتاق داییم میرفتیم تو حیاط
به اون زمان که باغ بابابزرگم هنوز خشک نشده بود
به اون زمان که توی باغچه خونمون درخت نارنگی داشتیم
به اون زمان که خودم ازگیل کاشتم و تقریبا ٣٠سانت شده بود
به اون زمان که اتاق مامان و بابام دوتا پنجره بزرگ رو به حیاط داشت
به اون زمان که با خانواده عموم میرفتیم ایران گردی و تمام مدت توی ماشین اونا بودیم
به اون زمان که پشت پنجره کلاسمون پر بود از لیوان های تکثیر گل‌هامون
به اون زمان که کلاس زبان رو توی حیاط زیر بارون برگزار کردیم
.
.
به اون زمان که ساعت مطالعم ١١ساعت بود:|
 
Back
بالا