پاسخ : سوگواری برای یک شخص از دست رفته یا یک اسم از دست ر
به نظر من نبايد به مردم بابت يه سري از كارهاشون در واكنش به فوت مرتضي پاشايي خرده گرفت . اون ترافيك و ازدحام جمعيت و بخشي از مشكلات بعد ازاون هم بخاطر عدم مديريت اون مراسمه . نميشه كه صورت مسئله رو پاك كرد و تقصير رو انداخت گردن مردم !
مسئولين مربوطه بايد پيش بيني اين شلوغي رو مي كردن و براش چاره انديشي مي كردن! حالا شايد اگر مردم اندكي از خودگذشتگي داشتن و كمي هم به فكر ديگرون بودن شايد ترافيك و مشكلات بعد از اون اندكي كمتر ميشد اما از بين نمي رفت .
راستي فكر نمي كنم مابين ازدحام و تجمع جمعيت بعد از فوت يه نفر و ميزان ارزشمندي و بزرگي كارهاي اون فرد تناسبي وجود داشته باشه و قياس فوت مرتضي پاشايي با فوت استاد لطفي كاملا نابه جاست ..
پيرو چند جمله اي كه گفتم ، خوندن بخشي از يادداشت "
در ميان مردم "به قلم روژان سري رو خالي از لطف نمي دونم .
شش سال پیش که مایکل جکسون از دنیا رفت،تلویزیون طرفدارهاش را در تمام جهان نشان می داد که برایش شمع روشن می کردند.
به یادش ساز می زدند،یا برای عکس هاش قاب از گل می ساختند و می انداختند به رودخانه و از این جور کارها.
مرتضی پاشایی جمعه ی همین هفته از جهان رفت.طرفدار هاش هم هرجای ایران که می شد،جمع شدند و برایش یادبود گرفتند.
چرا؟ چون
هرکس بتواند به قلب مردم نفوذ کند توااناست.حتی اگر آوانگارد نباشد.جریان موسیقایی خاص خودش را به وجود نیاورده باشد،حتی اگر سکاندار هیچ کدام از کشتی های هنر مملکت نباشد.که مرتضی پاشایی نبود.ولی به قلب ِ یک عالمه آدم نفوذ کرده بود.
یک: مرگ مشاهیر،غم انگیز است.مرگ خواننده ها از مرگ سیاست مدارها و فعالان پیر ِ محیط زیست غم انگیز تر.
مرتضی پاشایی مظلوم و تراژیک مرد.هرچه هم خواننده ای عامه پسند تر باشد و بخواند(منظورم از عامه پسند،منفی نیست.طیف گسترده مخاطب ها را می گویم)،مرگش تراژیک تر می شود.حالا فکر کنید این خواننده با این طیف بزرگ مخاطبین،سرطان بگیرد،در حال بیماری و نزاری،آهنگ هم بخواند،اینستاگرامش را هم روزانه آپدیت کند،و یک روز صبح،دیگر نباشد.و چنان که افتد و دانی.
دو: نشناختن خواننده های روز کشور،شما را روشن فکر نمی کند.در این سه چهار روز ِ اندوه و دل آشوبه،که هر کداممان اگر مرتضی پاشایی را نمی شناختیم و آدم حسابش نمی کردیم(اگر حتی مجید بهرامی را هم نمی شناختیم)،سرطان را می شناختیم و به آن فکر کردیم و چنین و چنان،اعصاب خرد کن ترین و مزخرف ترین دسته ی آدم ها،آن ها بودند که در ابتدای پیام های تسلیتشان،خیلی کوبنده و جدی از شناختن مرحوم و گوش دادن به آهنگ هاش،برائت می جستند و سپس تسلیت می گفتند و "به هر حال خدایش بیامرزد"ی چاشنی کار می کردند و دِ برو که رفتیم.
روشنفکری یعنی چه؟ روشنفکر کیست؟
این را
هانیه نوشته و من از این موافق تر نمی توانستم با قلمی باشم.
"امروزه کلمه روشنفکر و خطاب کردن کسی به این صفت مساوی ست با تمسخر و حتا نوعی فحش دادن به حساب می آید.خاص بودن و عامی نبودن هم. چرا؟ روزگاری بود همه میخواستند(هنوز هم میخواهند اما وانمود میکنند که دیگر نمیخواهند/ بعضی ها) روشنفکر و خاص باشند.متفاوت از عموم مردم.اما آن زمانی که این کلمات معنی حقیقی شان را به طور کامل از دست دادند و به هرکس و هرچیز که توانستند ، نسبت داده شدند ، قشر روشنفکرنما تصمیم گرفت که خودش را از این گروه جدا ساخته و برود در دسته خاص تر و سومی قرار گیرد به نام معمولی های خاص.این بار معمولی بودن چیزی بود که آدم را متفاوت میکرد.من نمیخواهم روشنفکر و خاص باشم.من میخواهم معمولی باشم.معمولی بودن مسئولیتی نداشت و تو دیگر مجبور نبودی صد کتاب قبل از مرگ را خوانده باشی ، موسیقی های فاخر گوش کنی و فیلم های معنا گرا ببینی و ... تو میتوانستی در کنار همه این ها بدترین سلیقه را داشته باشی و کسی تو را متهم نکند .چون تو معمولی بودی(این ها همان هایی هستند که اگر تو از فیلم ماهی و گربه خوشت آمده باشد میگویند : کی چی مثلا؟مثلا خواسته بود بگه خیلی خاص ِ؟هه.من که چیزی نفهمیدم و اصلا هم خوشم نیومد ازش و افتخار میکنم) و وای بر همه آنانی که فقط تایید میکنند و دنباله رو گروه ها میشوند!
اصل ماجرا این است که قرار نیست هرکس چیزی را نفهمید بکوبد بر فرق دیگری و بگوید خیلی هم مزخرف بود و بلاه بلاه بلاه...حالا جزء هر دسته ای که میخواهد باشد."
یک زمانی هم بود که دایره روشنفکری کوچک و منسجم بود.اوایل دهه پنجاه شمسی که فرهاد داشت یک تنه موسیقی ایران را دست می گرفت و می برد به جایی که کسی خوابش را هم نمی دید،دایره،منسجم و کوچک بود.عین یک سایه ی سیاه ِ تند روی یک دیوار سفید.بعد این دایره،نیم سایه دار شد.بزرگ و کمرنگ شد.الان که هرکس بیشتر متال گوش بدهد و پوتین قهوه ای تنگ بپوشد و عینک دودی بزند و کنار دیوار تئاتر شهر بیشتر عکس داشته باشد،انتلکت تر و باحال تر است،الان که نویسنده های خوب دارند منزوی می شوند و روشنفکری می شود آن چیزی که اگر باشی خوبی و اگر نداشته باشی؟ عیبی ندارد.کلاس زبان فرانسه برو،عینک دودی ِ گرد بخر،یک خرید جمعه بازاری هم برو و اینستاگرام درست کن.حالا تو یک روشنفکری،ارزش آن دسته ای که دارند می روند توی گروه سوم قرار می گیرند،کم تر و کم تر می شود.