نیلوفــر

وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • شروع کننده موضوع
  • #1

زﮩرا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
706
امتیاز
8,251
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کِرمان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
کرمان
رشته دانشگاه
پزشکی
خب خب خب 8-> الان دیگه در خدمتتونیم با دومین دوره استریتمون 8-> تاپیک های قبلی تا آخر امشب قفل میشه.

الان با استریت نیلوفـر اینجاییم.قوانین هم دیگه همون قوانین قبلیه برید بخونید. :-"

خب حالا عکسا:

عکس اول

عکس دوم

عکس سوم

عکس چهارم

عکس پنجم

عکس ششم

عکس هفتم

دانلود تمام عکس ها در یک فایل فشرده

یادتون نره پستاتون خلاقانه باشه :-" جدا متشکرم از همتون پیشاپیش که اسپم نخواهید داد. :-w
 

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
16,478
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : استریت نیلوفــر

خب دوست دارم مظنون رو با این عکس معرفی کنم
f5f27578b1c6bc44b5dd22dc5ac7e9e5.jpg


این نکته هم بگم که الان ساعت 3 نصفه شبه منم کیبوردم فارسی نیست غلط املایی ها رو جدی نگیرید من کلی زور زدم مظنون رو درست نوشتم همین بسه :D
مظنون خیلی کتاب می خونه کلا می خونه ، کلا یه تنه آمار مطالعه روزانه در ایران رو بالا برده :D
بنظرم یکی از آرزوهاش اینه که تو یه همچین جایی برای خودش داشته باشه
rftsixgtrpfgcyuuvgfv.jpg

خب می ریم سراغ عکس ها
عکس اول صفحه ی desktop ایشون هست که دو شخصیت می بینیم داره به آسمون نگاه می کنند این شخصیت ها کالوین و هابز به ترتیب (پسر و ببر) که شخصیت های کمیک استریپ هستند
d6b92c69637344fcab85cdf896c82337ca929803.jpg
و ایشون هم تو خوندن داستان به هیچ چیزی رحم نمی کنند دلیل اینکه از این شخصیت خوششون اومده احتمالا به خاطر خیال پردازی هایی که این پسر بچه داره یه جورایی شبیه به خودش می دونسته این شخصیت رو،
همونطور که خودش آسمون و خیره شدن به آسمون رو دوست داره واسه همینم این عکس رو گذاشته
مظنون از اون هاست که که کارهاشو توی sticky notes می نویسه
پیانو می زنه و کلی آهنگ هم گوش می ده احتمالا بی کلام هم گوش می ده اما از نوع کلاسیک البته اینا که من میبینم و هیچکدوم هم نمی شناسم :D از کلاسیک یه خورده رد کردند و می ره به گذشته های خیلی دور ، خیلی خیلی دور :-"
خب خواهر من ریچارد کلایدرمن هم خوب پیانو می زنه پیشنهاد می کنم سوار یه ماشین زمان شو و یه صد صال بیا جلو تر :-"
باز خوبه که ما یه beatles می بینیم یکم امیدوار می شیم می گیم دهه ی 60 هم گوش می ده البته این دهه ی 60 برای من و شما حکم دهه ای داره که از 1960 شروع می شه برای ایشون دهه ی 60 اون دهه هست که 1860 شروع می شه
مظنون در عکس سومی که داده کتاب ها ی درسی بیشتر به چشم میاند اما حقیقت اینه مطالعات غیر درسیشون خیی زیاده کلا زمانی که دبیرستان بوده اعلام کتاب فارسیش همون لیست خرید کتاباش بوده :D البته تو همین عکس هم می تونید آنا کارنینا رو هم ببینید
از اون هاست که از مجموعه کتاب خوشش میاد می ره یه مجموعه کتاب می گیره و همشو می خونه مثلا
9e748de1dd8f106752e77a67d12353155a605230.jpg

حتی واسه آشپزی هم از کتاب استفاده می کنه
2a52959571e471bc7442719099acb7b60c115cda.jpg

( خواهر بیخیال برو خوابگاه همیشه آدم گشنه هست به عنوان موش آزمایشگاهی ازشون استفاده کن هرچی هم دادی می خورند اینطوری خیلی بهتر یاد می گیری :-" همچین عملی)
خب از عکس ها دست می کشیم و به خود مظنون می پردازیم با سابقه ی چندید ساله که تو اینجا داره اما تعداد پست های خیلی کمی داده
پست هایی هم که داده خیلی هاش جاهایی بوده که زیاد بیننده نداشته و یه جورایی درون گرا هستش حتی تو حرف بزن هم کم پست داده به هر حال بهش تبریک می گم که همین یه یوزر رو حفظ کرده و چندین یوزر اینجا نداشته
یه فیلم رو که می بینه اگه کتابش موجود باشه اونم می خونه زبان انگلیسی شونم که خوبه می ره کتاب زبان اصلی می خونه
JC7C2U.jpg

تو خیلی از عکس ها هم رد و پای زبان فرانسه رو دیدیم و مشخصه که دستی هم در زبان فرانسه داره آهنگ فرانسوی هم گوش میده اما فکر کنم بعد از زبان فرانسه زبان بعدی که سراغش می ره زبان اسپانیایی باشه توجه کنید که به مدت طولانی بوده اسمش تو سمپادیا لورکا بوده و لورکا هم می شه ازش فدریکو گارسیا لورکا رو نتیجه گرفت که شاعر و نویسنده و همچنین نقاش، نوازنده پیانو، و آهنگ‌ساز اسپانیایی بوده تازه یکی از فیلم های محبوبشون Pan's Labyrinth هست که یه فیلم اسپانیایی هستش (من این فیلم داشتم بعدش زبانش فکر می کردم فرانسوی هست :)) در نهایت هم پاکش کردم :D)
واسه اثبات حرفم که این lorca همون فدریکو گارسیا لورکا می باشد به پست زیر دقت کنید
به نقل از نیلوفـر :
*...A las cinco de la tarde. Era exactamente las cinco de la tarde. Un niño trajo la hoja blanca a las cinco de la tarde​

میگفتی آفتابی که اینطوری آسفالت رو از جا دربیاره رحم و انصاف نمیفهمه ... و برای بوته های زیتونی که اینطوری با شعله ای نامرئی و در آمده از ناکجا آباد بسوزن کاری نمیشه کرد ... میگفتی شاید بهتر باشه جرعه ای آب به گوسفندایی بدیم که زیر تیغ آفتاب بی تابی میکنن و به زمین میافتن ... و باید کوزه های گلی رو که دارن با شقاوت خورشید ترک میخورن از مسیر آفتاب دور کرد ... میگفتی باید برای گلدون خالی روی میز یه دسته یاس وحشی چید ... و چوب دیوار پشتی خونه دیگه خیلی قدیمی شده ... همه ی این ها را میگفتی؛ وقتی زمان باز ایستاده بود ... قلب چمن تند تند میزد ... اسب ها رمیده بودند ... کوزه ها یکی یکی می شکستند ... ابرها بی قرار شده بودند ... زمین آرام می لرزید ... خون جاری میشد ... بوی مرگ پیچیده بود ... و دود ... و منی که شجاع از آرامش عجیب و کودکانه ی تو، با موهایی که باد هراسان به هم می ریخت، و چشمانی که آسمان در آن به دنبال جرعه ای آبی بود ... تنها کاغذی برداشتم، سفید ... تا چهره ات را بکشم!

پی نوشت: چه دلی داشت ... فردریکو ...

*quote by Federico Garcia Lorca
صحبت فیلم شد بگم فیلم هم می بینند اما کارگردان فیلم براشون مهمه در واقع از هر کارگردان می ره فیلم های معروفشو می بینه
اگه کارگردان نمی شناختن فیلم باید فیلم معروف یا پیشنهادی باشه با انیمیشن و فیلم ایرانی هم میونه خیلی خوبی نداره حدس می زنم که با کتاب های ایرانی هم میونه اش خوب نباشه
همونطور که لورکا بیانگر علایقشون بود آواتارشونم بیان گر علاقه اش به یه نویسنده هست (Emily Winfield Martin)
حالا بر می گریدم سراغ عکس ها
این نمی دونم اصلا چیه یکی بعدا تو پ.خ بهم بگه این چیه
14ddbe0744984e909d8e7fd98cc6470110741519.jpg
:D
تو عکس آخر عکس تن تن و میلو
4b5d6e96db3be70b8a74aa3a4d2a5976fdf1ea50.jpg
رو می بینیم که بر می گرده به همون قضیه علاقه به مجموعه
اما برای من جای سوال داره کتاب های تن تن این شکلی نبودند اینم یادم نمیاد جلد هیچ کدوم از کتاباش باشه بیشتر منو یاده انیمیشن تن تن می ندازه که شروعش با قسمت هایی از کتاب هاش شروع می شد و این صحنه توش بود
از اونجا که به نویسنده خیلی اهمیت می دند من حدس می زنم که کتاب تن تن و هنر الفبا رو نخوندند چون بخشی از کتاب توسط هرژه نوشته نشده و توسط یکی از شاگرداش کتاب کامل شده حالا برای اینکه بعدا گیر ندن (tintin)
شاید شما مظنون رو یه آدم آروم و همچین رسمی ببینید و شاید هم تصویر یه پیرمرد ازش ببینید اما شور و حال دخترانه تو حرفاش هست
مثل اینجا
به نقل از نیلوفـر :
تصمیم گرفتم بشینم کنار شومینه و انقدر پرتقال منِ مرجان فرساد رو گوش بدم تا بمیرم. به عبارتِ دیگه، تصمیم گرفتم بمیرم.
یه حسی می گه فعال تری از چیزی که به نظر میاد باشند
به نقل از نیلوفـر :
Mafia، GTA، PES، Call of Duty، Black Mirror، Resident Evil
و صد البته، بازی بسیار محبوبم: Cybernations
در عین حال که مطالعه زیادی داره بازی هم می کنند البته نمی دونم هنوزم بازی می کنند یا خیر اما جالبیش اینجاست که بازی هاشونم پسرونه هست ، مثل اینکه استراتژیک رو بیشتر بقیه می پسندند
بنظر من این بازی ها نشان دهنده ی داشتن یه داداش بزرگتره !!!!
مثل اینکه فوتبالی هم هستند
به نقل از نیلوفـر :
بی خیال؛ این چیزا فقط مقدمه ست ...
اصل بازی هنور مونده ...
ولی واقعا لذت بخش بود بازی؛ از اون بازی های آرامش بخش.
درسته من گفتم ایشون در ده ی 1860 به سر می بره اما از خواننده های خارجی امروز هم بدش نمیاد cold play گوش می دن اشون و از طرفدار های michael jackson هم بودن اجتمالا برای مرگ این خواننده خیلی متاثر شدن شایدم گریه کرده
(من که نمی تونم همه ی پست ها رو نقل قول کنم مخصوصا طولانی هاشو شما خودتون برید پیدا کنید )
تازه به موسیقی متن هم اهمیت می ده
v1lokmu2rtw80cdoz0ae.jpg

حالا شاید بخواد بعدا از خودش دفاع کنه بگه نیازی به ماشین زمان نداره که بیاد موسیقی های جدید تر هم گوش بده اما در جواب باید بگم منم تو آرشیوم yo yo ma دارم اما تعداد دفعاتی که گوش دادمش در مقابل piano guys هیچه :D دیگه شما هم به ماشین زمان نیاز دارید :D
درسته من گفتم به کارگردان خیلی اهمیت می ده اما به نظرم از بازیگر های زن این بازیگر رو خیلی دوست داشته باشه Keira Knightley
راستی به استیون هاوکینگ هم خیلی خیلی علاقمند هستند اینقدر که اگه اسمی ازش نمی اوردم پستم رو دیس می کرد :))
به تازگی یه پست دادن توی سمپادیا واسه معرفی خوشون بعد تو پست نوشته
به نقل از نیلوفـر :
نظرت در مورد سایت: صرفاً وقت‌گذرونیه. برای مثال من اومدم بعد از ۶ سال دارم خودم رو معرفی می‌کنم :))

قابل توجه اینه که اگه طی این 6 معرفی نکردین واسه درونگرایی یا شایدم تنبلی بوده و اگه الان معرفی می کنید علتش استریتتون هست نه وقت گذرونی (;

ایشون کلاسشون بالا بود دخترم بودن من روم نشد اذیتشون کنم باشد که آیندگان روشون شه شیطنت کنن و سر به سر lorca بزارند
تعداد دفعاتی که مشغول بررسی مظنون بودم و تعجب کردم رو حسابش از دستم در رفته اما یکیش که عجیب بود این بود شطرنج هم بازی می کنند :D
دربارشونن خیلی می شه صحبت کرد تو هر قسمتی یه سرنخ می بینیم از متن شخصیش تا پست هاش همش از کتاب ها و شخصیت هایی هست که دوست داره
اینم اضافه کنم اصلا خودشو جای دیگران قرار نمی ده کافیه یه نگاه کنید به لینک هایی که گذاشته هیچ کدوم نمی شه به راحتی دانلود کرد از یه آپلودر بهتر استفاده کنید خب
 

Lorca

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,015
امتیاز
6,847
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی سلولی و مولکولی
پاسخ : استریت نیلوفــر

من یه توضیح بدم؛ سعی کردم توی عکس‌هام زیاد سرنخ ندم؛ چون به قولِ Pan's Labyrinth، نشانه‌ها برای اونایی که می‌دونن کجا رو نگاه کنن زیاده.


همین دیگه :D
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : استریت نیلوفــر

یک. مظنون بیماریِ کاغذ داره.
سوال یک. بیماریِ کاغذ چی ست؟
«بیماری کاغذ» اصطل‍احاً به عارضه‌ی روانی‌یی اطل‍اق می‌شه که طی اون، بیمار کامل‍اً ناخواسته به کاغذ جذب می‌شه و ذرّه‌ای نمی‌تونه مقاومت کنه دربرابرش. از زیرمجموعه‌های «بیماری کاغذ» می‌شه به «بیماریِ دفتر» ، «بیماریِ کتاب» و «بیماریِ آکادمیک» اشاره کرد؛ که به وضوح هر سه مورد در مظنون دیده می‌شه.
سوال یک-یک. نشانه‌های بیماری دفتر در مظنون را نام ببرید.
- به عکس چهارم توجه کنید: تقویم سامپه [بعداً به این مورد برمی‌گردیم. ارجاع به بندِ دوم و سوم همین پست.] ، یک دفترچه.
- به عکس هفتم توجه کنید: دفترچه‌ی مشکی [احتمال‍اً «باسمه» ست، با توجه به استایل‌ش.] ، دفترچه‌ی سیمی با طرح سبز -که طرح جلد از نقاشی‌های سامپه ست- [برمی‌گردیم به این مورد. ارجاع به بندِ دوم همین پست] ، دفترچه‌ی جلدچوبیِ گنجشک‌دار.
- به عکس پنجم توجه کنید: شش دفتر.
- به عکس سوم توجه کنید: توی طبقه‌ای که «آناکارنینا» و «جنگ آخرالزمان» هستن، بال‍ای «ماجرای عجیب سگی در شب» ِ هادون تا «شوخی» ِ کوندرا، حجم‌هایی شبیه به دفتر مشاهده می‌شه..
- به این پست توجه کنید:
یکی دیگه از چیزهایی که اصلاً نمی‌شه گفت نیاز ندارم، اما بیشتر از میزان نیازم می‌خرم، دفتره. اصلاً انگار جنون عشق و علاقه به کاغذ‌های خالی از نوشته دارم و به نظرم خوب بود اگر می‌شد گاهی مهاجرت کنم به کارخانه‌های دفترسازی :‌)). هر بار که دفتری ببینم که ازش خوشم بیاد و با کاغذهاش، طرح جلدش، جنس و اندازه و بو و این‌ها ارتباط برقرار کنم، می‌خرمش. البته در این مورد این‌طور نیست که اصلاً قیمتش برام مهم نباشه.
گِس وات؟ مظنون اوردوز کرده از فرط دفتر. وضعیت بیماری دفتر در وی «حاد» ارزیابی شده.
سوال یک-دو. نشانه‌های بیماری کتاب در مظنون را صرفاً نام ببرید.
- به قفسه کتابِ مظنون توجه کنید. [شایان ذکر ه که یک بار هم برنده‌ی نظرسنجی قفسه‌ی کتاب برتر شده. :-تبلیغات]
- به عکس سوم توجه کنید.
- به این پست توجه کنید:
از بین تمام چیزهایی که می‌شه خرید و تمام فروشگاه‌هایی که می‌شه واردشون شد، تنها جایی که حقیقتاً دوست دارم واردش بشم، کتاب‌فروشیه. همیشه وقتی وارد کتاب‌فروشی می‌شم همه‌ی زوایای فروشگاه رو از بالا تا پایین نگاه می‌کنم و نفس عمیق می‌کشم. از نظرم اصلاً اهمیتی نداره قیمت کتاب چقدره، اساساً کتاب‌ها قیمت ندارن به نظرم (ذاتاً :‌دی). تقریباً تمام پول تو جیبی‌م خرج کتاب‌ خریدن می‌شه.
سوال یک-سه. نشانه‌های بیماری آکادمیک در مظنون را نام ببرید.
- به عکس سوم توجه کنید: کتاب‌های قطور زیست‌شناسی رو مل‍احظه کنید. [به این مورد برمی‌گردیم. بند چهارم.]
- به عکس هفتم توجه کنید: کتاب «زیست‌شناسی مولکولی» ، کاغذهای جزوه‌ها و مقال‍ات، و اون پوشه‌ای که عکس تن‌تن روش، تقریباً باعث شده دیده نشه ولی خُب..
سوال یک-سه-یک. آیا بیماری آکادمیک نمودهای دیگری در فیلدهای مختلف نیز دارد؟
بله. بندِ چهارم کامل‍اً در همین باب ه.


دو. مظنون کُمیک-شیفته ست.
سوال دو. نشانه‌های کمیک-شیفتگی وی را نام ببرید.
- به عکس اول توجه کنید: بک‌گراند لپ‌تاپ مظنون تصویری ست از Calvin and Hobbes .
- به عکس سوم توجه کنید: اگه منتهاالیه شمال شرقی تصویر رو زوم کنید، به این بخش از تصویر دست پیدا می‌کنید که یعنی این دو کتاب، از انتشارات پنجره تهیه شده. و خب انتشارات پنجره بیش‌تر معروف ه به عموشلبی‌هاش و مجموعه‌ی «هنک: سگ گاوچران» . هم کتاب‌های عموشلبی و هم مجموعه‌ی هنک، به لحاظ تم کلّی شباهت فراوانی به کمیک‌استریپ دارن.
- به عکس چهارم توجه کنید: تقویم سامپه.
میان‌برنامه: سوال دو-یک. این سامپه کی ست که عالم همه دیوانه‌ی او ست؟
ژان ژاک سامپه، تصویرگر و کاریکاتوریست فرانسوی ست که بیشتر با تصویرگری مجموعه‌ی «نیکول‍ا کوچولو» به نویسندگی رنه گوسینی شناخته می‌شود.
[در ضمن، تمِ مجموعه‌ی «نیکول‍ا کوچولو» هم کمیک‌استریپ‌طور ه..]
- به عکس ششم توجه کنید: روی پیانو، ماگی با طرح اسنوپی دیده می‌شه.
- به عکس هفتم توجه کنید: تصاویری از Hobbes و تن‌تن. ایضا، دفترچه‌ی سبز منقش به یکی از طراحی‌های سامپه.
- به این پست توجه کنید:
× یک سری چیزها باعث شد یاد بخشی از یکی از بهترین کُمیک‌های The Oatmeal بیافتم..
- به این پست توجه کنید:
× کُمیک می‌خونی؟ مثل بتمن یا اسنوپی یا تن‌تن یا...
و خُب، واضح ه که آدم تا نسبت به پدیده‌ای عل‍اقه یا نفرت نداشته‌باشه، نمی‌ره از بقیه بپرسه ببینه اون‌ها نظرشون چی ه درموردش. مثل این می‌مونه که بری توی رستوران، از گارسون بپرسی «ببخشید، این غذاتون [اشاره به اسم غذا در منو] چه‌طوری طبخ می‌شه؟ کیفیت‌ش چه‌طور ه؟..» و غیره، و بعد از اتمام توضیحات، شونه بال‍ا بندازی و بگی «مِــه. من نمی‌خواستم سفارش‌ش بدم، انی وی.» .
- به این پست توجه کنید: با این که موضوع ربط خاصی به کمیک‌استریپ و تصویرسازی نداره، باز هم مظنون پای کمیک رو وسط می‌کشه برای انتقال مفهوم.
- به این صفحه توجه کنید: بین محتویات فیلد «عل‍ایق» ، اسنوپی، داستان‌های نیکول‍ا، سامپه و کالوین و هابز به چشم می‌خورن.

سه. مظنون متولد دی ماه ه، احتمال‍اً در فاصله‌ی پنجم تا یازدهم.
- به تصویر سوّم توجه کنید: مظنون احتمال‍اً بی‌خودی اون صفحه رو باز نکرده.

مظنون احتمال‍اً بی‌خودی اون صفحه رو باز کرده، چون طبق تاریخی که توی پروفایل‌ش وارد کرده [و از تقویم سایت می‌شه پیداش کرد "-:] ، متولد 16 ژوئن، مطابق با 26 خرداد ه. "-:

چهار. مظنون عاشقِ زیست‌شناسی ه.
از نمودهای دیگه‌ی بیماری آکادمیک، شیفتگی نسبت به علم ه و هرآنچه به علم مربوط می‌شه.
- به این پست توجه کنید. [سکوت حضار]
- به عکس سوم توجه کنید: آدم معمول‍اً کتاب‌های قطور و سنگین رو روی طبقه‌های پایین‌تر کتاب‌خونه می‌ذاره که خیلی به طبقات فشار نیاد و تاب برندارن؛ مگه این که کتابِ قطور مذکور خیلی عزیز باشه یا زیاد استفاده شه. که خب به نظرم هردوش صدق می‌کنه درمورد ایشون.
- به این صفحه توجه کنید: «Nature (مجله)» و «استیون هاوکینگ» بین محتویات فیلد «عل‍ایق» به چشم می‌خوره.
- به این پست توجه کنید:
دختره نشسته بود کنارم و با بغل دستیش حرف می‌زد. راجع به اینکه «عرضه داشته باشید، چهارشنبه (هفته‌ی بعد) نیاید دانشگاه تا تعطیل بشه کلاسا.» سرم رو آوردم بالا و گفتم: «درس ژنتیک به قدر کافی عقب افتاده.» برگشت یه جور خیلی خیلی تحقیرآمیزی نگاهم کرد و گفت: «اوووووه! چه فاجعه‌ای! خب عقب باشه!»
چیزی نگفتم. راستش از اون موقع تا الان کلاً چیزی نگفتم. هرچند همون‌ نگاهی رو تحویلش دادم که تو زمان‌های مشابه به آدم‌های مشابه تحویل دادم و خیلی از اوقات باعث شده به نظر دیگران snob بیام. ولی هر چی برمی‌گردم به اون روز و فکر می‌کنم، بیشتر و بیشتر آمیزه‌ای از تنفر و تأسف نسبت به ۹۹٪ دانشجوهای این دانشگاه حس می‌کنم. یه وقت‌هایی لبخند غم‌انگیز می‌زنم، یه وقت‌هایی هم بی‌بروبرگرد طرف شانس آورده اره برقی دم دستم نیست...
کسی که رشته‌ش رو -در این مورد، زیست‌شناسی- دوست نداره چنین برخوردی نداره مسلماً.
- به این پست توجه کنید: [سکوت حضار]
گمانم پیر شدم. انقدر که توی لابی کف زمین بشینم و پام رو دراز کنم و با خستگی آمیخته با عجله چایی Twinings رو سر بکشم و به سرعت برگردم تو کتابخونه، روی صندلی همیشگی بشینم و از توی پوشه‌م که عکس تن‌تن روشه، مقاله‌هام رو بکشم بیرون و از نو عاشق بشم...
از نو عاشق شدن، از نو دیوانه شدن، با دیدن عکس سیدنی برنر ذوق کردن و قربون‌صدقه‌ی روزالین فرانکلین رفتن و ":*" گذاشتن کنار جاهای هیجان‌انگیز مقاله و چسبوندن کتاب واتسون به قلبم، این هیجان‌زده شدن از فونت نیچر‌ و به زور قهوه بیدار موندن برای تموم کردن "فقط یه مقاله‌ی دیگه" و خط کشیدن با ماژیک قرمز دور روز جهانی DNA توی تقویم...
می‌شه با پیر شدن عاشق‌تر شد.
گشتم و پیداش کردم، بگردین و پیداش کنین...
- به این پست توجه کنید:
سکوت کتابخانه از بهترین سکوت‌های جهان است، نقطه. احتمالاً پس از سکوت فضای برفی.
بیمارِ آکادمیک، بیمارِ کتاب‌خونه ست. بر همگان واضح ه.
- به این پست توجه کنید:
پی‌نوشت: بهونه‌ی خوبی شد برای لبخند زدن به پوستر پروفسور هاوکینگ که ۸ ساله روی دیوار اتاقم جا خوش کرده.
باز هم شواهد بود که ترجیح می‌دم به همین‌ها بسنده کنم.

پنج. مظنون به رنگ نارنجی عل‍اقه‌مند ه؛ یا حداقل به روان‌نویس‌های نارنجی.
به عکس چهارم دقت کنید: سه تا روان‌نویس هست که یکی‌ش نارنجی ه.
حال‍ا به عکس ششم دقت کنید: توی ماگ اسنوپی، بین مدادهای دیگه، یه روان‌نویس نارنجی هم دیده می‌شه.
نتایج:
یک. مظنون دو تا روان‌نویس نارنجی داره. در نتیجه به روان‌نویس نارنجی عل‍اقه‌مند ه و زیاد ازش استفاده می‌کنه. پس شاید رنگ نارنجی به طور کلّی رو دوست داره.
دو. مظنون یه روان‌نویس نارنجی داره که توی دو تا عکس گذاشته‌ش. پس می‌خواد به بیننده‌ی عکس‌ها نشون بده که به روان‌نویس نارنجی [یا رنگِ نارنجی] عل‍اقه داره.

شش. مظنون به هنر [تاریخ هنر، نقاشی، عکاسی و تصویرسازی] عل‍اقه داره.
- به عکس سوم توجه کنید: «تاریخ هنر» ِ گامبریج در قفسه‌ی پایینی.
- به عکس پنجم توجه کنید: روی یکی از دفترها، تصویر یکی از نقاشی‌های ون‌گوگ دیده می‌شه.
- به این صفحه توجه کنید: «تاریخ هنر و ادبیات» در فیلد عل‍ایق. هم‌چنین «نقاشی‌های نیکولتا سکولی» ، «عکس‌های تیم والکر» ، «نیلوفرهایِ آبیِ مونه» ، «طراحی در حاشیه‌ی همه‌چیز» ، «مدادشمعی» ، «رنگ‌های پاستل» ، «مدادرنگی» ، «راپید‌های 0.1 Unipin» . [احتمال‍اً می‌شه راپیدهای یونی‌پین رو ربط داد به طراحی در حاشیه‌ی همه‌چیز..]
- به عکس چهارم توجه کنید: روی تقویم سامپه، یه راپید یونی‌پین هست.
- به عکس هفتم توجه کنید: روی جزوه‌ها، یه راپید یونی‌پین هست.
- آواتار مظنون.

هفت. مظنون Vintageپسند ه کل‍اً.
- به عکس دوم توجه کنید: ادیت پیاف، بیتلز، و آرشیو قابل‌توجهی از موسیقی‌های کل‍اسیک. کل‍اً سلیقه‌ی موسیقیِ بسیار دهه‌شصتی‌ای داره. [شصتِ میل‍ادی.]
- به این پست توجه کنید:
آقا چرا درست کردن میکس برای مخاطب خاص/دوست از مد افتاده؟ کاملاً اعتقاد دارم یکی از بهترین هدیه‌هایی که می‌شه به یک نفر داد اینه که یه سی‌دی/یا-حتی-هنوز-کاست میکسِ خوب براش درست کنید و بهش بدید. هیپستر هم خودتونید.

هشت. مظنون به شدّت به مینیمالیسم معتقد ه.
- با توجه به عل‍اقه‌ی مظنون به کمیک‌استریپ [بند دوم] ، و از اون‌جایی که کمیک‌ها اکثراً به طرز قابل توجهی مینیمال هستن، عرض می‌کنم.
- به عکس اول توجه کنید: دسک‌تاپ مظنون به شدّت خلوت ه.
- به وب‌ل‍اگ وی توجه کنید: قالب‌ش ساده و مینیمال ه.
- به عکس اول دوباره توجه کنید: روی یکی از استیکرها، نوشته‌ی زیر به چشم می‌خوره:
entia non sunt multiplicanda praeter necessitatem​
با سرچ کردن این عبارت توی گوگل، به این صفحه می‌رسید که خل‍اصه‌ش [با تشکر از پیج فارسی‌ش در ویکیپدیا "-:] می‌شه این که:
طبق این اصل، هر گاه دربارهٔ علت بروز پدیده‌ای دو توضیح مختلف ارائه شود، در آن توضیحی که پیچیده تر باشد احتمال بروز اشتباه بیشتر است و، بنابراین، در شرایط مساوی بودن سایر موارد، توضیح ساده تر، احتمال صحیح بودنش بیشتر است.
گسترده‌تر بخوایم توضیح بدیم:
صورت نخستین این مهاد در لاتین چنین است:
.Numquam ponendo est pluritas sine necessitate

ترجمهٔ آزاد آن در فارسی می‌شود:
در توضیح و توصیف، بخش‌های ناضروری را حذف کن.

ولی صورت متداول‌ترش چنین است:
میان دو نگره که توان توصیف و پیش‌بینی یکسانی دارند، ساده‌ترین را بگزین. در این‌جا منظور از «ساده‌ترین» نگره، نگره‌ای است که کم‌ترین انگاشت‌ها در آن به کار رفته باشد.

بدین ترتیب در مواقعی که باید برای چیزی توضیحی پیدا کنیم، باید همیشه حداقل فرض‌های لازم را به کار بگیریم. بدون ضرورت نباید وجود چیزی را مسلم فرض کرد. در نگاه اول شاید نامعقول به نظر برسد که بگوییم احتمال درست بودن توضیحات ساده تر بیشتر از پیچیده ترها است؛ اما چنین است. البته شرط «مساوی بودن سایر موارد» هم در این میان اهمیت زیادی دارد.

نُه. مظنون سلیقه‌ش خیلی خوب ه "-: روسری‌ش، پیکسل‌هاش و جامدادی‌ش رو از کجا خریده؟ ""-:


× اگه فرصتی باقی بود با بررسی سایر اجزای تصویرها و پست‌ها درخدمت‌تون هستیم.
× بلی، بی‌کار هستم. نایس تو میت یو. [دست دادن]
 

Weeping Angel

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,416
امتیاز
4,219
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
پاسخ : استریت نیلوفــر

به نقل از نیلوفـر :
من یه توضیح بدم؛ سعی کردم توی عکس‌هام زیاد سرنخ ندم؛ چون به قولِ Pan's Labyrinth، نشانه‌ها برای اونایی که می‌دونن کجا رو نگاه کنن زیاده.


همین دیگه :D

از اونجایی که مظنون این توضیح رو داده پس ما هم تصمیم گرفتیم بریرم جاهای دیگه رو نگاه کنیم :-" امروز یک مکالمه ای که با مظنون داشتیم و در تصور مظنون این یه مکالمه ساده بوده در حالی که در اصل بازجویی بوده و من در حال کشیدن اطلاعات از مظنون (<

بنا به دیسوگرافی مظنون ان فرد آدمی درون گراس و از جامعه بیزار. کلا از همرنگ شدن با جامعه بدش میاد. اینو به وضوح میشه درش دید حتی اسمایلی هایی که استفاده می کنه هم اسمایلی های Unique ای توی سمپادیا هستن.
رشته مظنون بیولوژی مولکولی ه و شدیدا عاشق رشتشه و صرفا رفته دنبال علاقش و کاری به بازار کار و غیره نداشته ه اینو از اینجا میشه فهمید:

برای آینده ی تحصیلیت چه برنامه ای داری؟ بذار لیسانسم رو بگیرم.

از ترکیب رشته ی مظنون و تنفرش از بشریت میشه به این نتیجه رسید که احتمالا اگر در آینده فرصتی براش پیش بیاد که کاری رو که Phillip Carvel توی فیلم Utopia انجام داد رو انجام بده ذره ای از انجامش دریغ نخواهد کرد (یه پروتئینی ساخته بود که آدم ها رو عقیم می کرد)

فعالیت های مورد علاقه: کتاب خوندن؛ نوشتن؛ پیانو زدن؛ چایی خوردن؛ راه رفتن؛ خواب

همون جور که از این پست بر میاد از علایقش شعر کودکان سرودن نیست دلیلش رو هم می توان توی رشته مظنون جست و جو کرد :

DNA.PNG


مظنون تعصب خاصی روی موسیقی کلاسیک داره اینو از فولدر پربار آهنگ های کلاسیکش میشه فهمید یه سرنخ دیگه هم اینجاس :

اهنگساز و موزیسین مورد علاقه: عالی‌جنابان موزارت، باخ، بتهوون، شوپَن، اسمتانا، دبوسی، شوبرت، چایکوفسکی، ریمسکی کورساکف، اریک سَتی، شوستاکوویچ، آروو پار، بِلا بارتوک، فائوره، پیاتزولا؛ حسین علیزاده، کیهان کلهر؛ بیتلز (عالی‌جنابان مک‌کارتنی، لنون، هریسون و استار) ، کوئین، کُلدپلی، بروس اسپرینگستین، دیوید بُووی؛ پاواروتی، بوچلی، آنا نتربکو، جاش گروبن؛ ژاک برل، شارل ازنوو، بانو ادیث پیاف، پاتریسیا کَس، کارلا برونی؛ انیو موریکونه، جان ویلیامز، لودویکو اینادی، یان تیرسن، اولافور آرنالدز، فیلیپ گِلَس، مایکل نایمن، فابریزیو پاترلینی، یو-یو-ما و... (باید زودتر می‌گفتم «و...» :)) )

سبک موسیقی مورد علاقه: کلاسیک (باروک، رومانتیک و غیره)؛ راک؛ جاز.

و خو با توجه به نسبت موزیسین های راک و جاز به کلاسیک میشه به این نکته پی برد که بعدا به این سبک ها علاقه مند شده.
راجع به تعصبش در مورد این سبک هم در این حد می تونم بگم که اگه مثلا بفهمه یکی مثل چارلز منسون موزارت گوش می ده دیوونه میشه به طور قطع. و از تاریک ترین زمان های زندگیش هم وقتی رو نام می بره که متوجه شده الکس پرتغال کوکی عاشق سمفونی 9 بتهوون ه . حکایت ها حاکی از اونه که بعد از این واقعه دیگه هیچگاه سمفونی 9 رو گوش نکرده.

download.jpg


مظنون به صورت زیر با بقیه احوال پرسی می کنه :

Greet.PNG


از اونجایی که می دونیم که مظنون خجالتی نیست پس دلیل این نوع احوال پرسی چی می تونه باشه؟ :-? شاید جواب ما در bonus Panel پیدا بشه :-" :-"

مظنون کلا علاقه خیلی وافری به کتاب خوندن داره و احتمالا از همون بچگی واسش موقع خواب داستان های فانتزی رو می خوندن. یکی از بهترین و بدترین کادو هایی که می تونین برای مظنون بگیرید کتاب ه. بهترین از لحاظ علاقش به کتاب و بدترین از این لحاظ که شما احتمالا نمی دونید چه کتاب هایی رو نداره. مظنون از همون بچگی وقتی وارد پاساژ می شده وقتی همه دختر های سن خودش می رن سمت لباس فروشی و ... دنبال شهر کتاب می گشته. (احتمال زیاد همچین وضعیت مشابهی رو با فروشگاه لگو داشته. قفسه پازل ها و بازی های فکری) میزان زیادی از پول مظنون همیشه صرف خرید کتاب میشه و از نمایشگاه کتاب هم معمولا با 4-5 کیسه پر بیرون می اومده.

این پست حکم زنبیل رو داشته و بررسی قرار داده خواهد شد. :D
 

Lorca

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,015
امتیاز
6,847
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی سلولی و مولکولی
پاسخ : استریت نیلوفــر

به نقل از Weeping Angel :
از اونجایی که مظنون این توضیح رو داده پس ما هم تصمیم گرفتیم بریرم جاهای دیگه رو نگاه کنیم :-" امروز یک مکالمه ای که با مظنون داشتیم و در تصور مظنون این یه مکالمه ساده بوده در حالی که در اصل بازجویی بوده و من در حال کشیدن اطلاعات از مظنون (<

Ha_Ha_Ha_No.gif
 

Lorca

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,015
امتیاز
6,847
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی سلولی و مولکولی
پاسخ : استریت نیلوفــر

امیرحسین، ارغوان و کامران، مرسی که شرکت کردید
Grouphug_2.gif




به نقل از امـیـرحـسـیـن :
بنظرم یکی از آرزوهاش اینه که تو یه همچین جایی برای خودش داشته باشه

آره! از بچگی که کارتون Beauty and the Beast رو می‌دیدم حسرت می‌بُردم به اون کتابخونه :|

احتمالا به خاطر خیال پردازی هایی که این پسر بچه داره یه جورایی شبیه به خودش می دونسته این شخصیت رو، همونطور که خودش آسمون و خیره شدن به آسمون رو دوست داره واسه همینم این عکس رو گذاشته

هر دو برداشتت کاملاً درستن :-"

مظنون از اون هاست که که کارهاشو توی sticky notes می نویسه

درسته؛ البته عمل نمی‌کنم به کارهام :D

پیانو می زنه و کلی آهنگ هم گوش می ده احتمالا بی کلام هم گوش می ده اما از نوع کلاسیک البته اینا که من میبینم و هیچکدوم هم نمی شناسم از کلاسیک یه خورده رد کردند و می ره به گذشته های خیلی دور ، خیلی خیلی دور :-"
خب خواهر من ریچارد کلایدرمن هم خوب پیانو می زنه پیشنهاد می کنم سوار یه ماشین زمان شو و یه صد صال بیا جلو تر

کلایدرمن برای من پاپ به حساب میاد :D

از اون هاست که از مجموعه کتاب خوشش میاد می ره یه مجموعه کتاب می گیره و همشو می خونه مثلا

درسته :-"

خب از عکس ها دست می کشیم و به خود مظنون می پردازیم با سابقه ی چندید ساله که تو اینجا داره اما تعداد پست های خیلی کمی داده
پست هایی هم که داده خیلی هاش جاهایی بوده که زیاد بیننده نداشته و یه جورایی درون گرا هستش حتی تو حرف بزن هم کم پست داده به هر حال بهش تبریک می گم که همین یه یوزر رو حفظ کرده و چندین یوزر اینجا نداشته

من کم پست ندادم؛ بازه‌ی فعالیت انفجاریم مال سال ۸۸ بود که یک دسته تاپیک کلهم اجمعین به دلایل امنیتی از فوروم پاک شدن و ارسال‌های من هم همانا... :-"

ولی حدست در مورد درونگرا بودنم درسته.

یه فیلم رو که می بینه اگه کتابش موجود باشه اونم می خونه زبان انگلیسی شونم که خوبه می ره کتاب زبان اصلی می خونه

اغلب برعکسه و اول کتاب رو می‌خونم بعد ترغیب می‌شم فیلمش رو هم ببینم.

تو خیلی از عکس ها هم رد و پای زبان فرانسه رو دیدیم و مشخصه که دستی هم در زبان فرانسه داره آهنگ فرانسوی هم گوش میده اما فکر کنم بعد از زبان فرانسه زبان بعدی که سراغش می ره زبان اسپانیایی باشه توجه کنید که به مدت طولانی بوده اسمش تو سمپادیا لورکا بوده و لورکا هم می شه ازش فدریکو گارسیا لورکا رو نتیجه گرفت که شاعر و نویسنده و همچنین نقاش، نوازنده پیانو، و آهنگ‌ساز اسپانیایی بوده تازه یکی از فیلم های محبوبشون Pan's Labyrinth هست که یه فیلم اسپانیایی هستش (من این فیلم داشتم بعدش زبانش فکر می کردم فرانسوی هست :)) در نهایت هم پاکش کردم :D )

نزدیک به درست؛ فقط توالی وقایع برعکسه، اول سراغ اسپانیایی رفتم و تموم که شد رفتم سراغ فرانسوی :-"

اگه کارگردان نمی شناختن فیلم باید فیلم معروف یا پیشنهادی باشه با انیمیشن و فیلم ایرانی هم میونه خیلی خوبی نداره حدس می زنم که با کتاب های ایرانی هم میونه اش خوب نباشه

درسته :-"

همونطور که لورکا بیانگر علایقشون بود آواتارشونم بیان گر علاقه اش به یه نویسنده هست (Emily Winfield Martin)

امیلی وینفیلد مارتین تصویرگر کتاب کودکانه؛ و من صرفاً از سبک کارش خوشم میاد... متأسفانه کتاب‌هایی که طراحی کرده رو ندارم.

این نمی دونم اصلا چیه یکی بعدا تو پ.خ بهم بگه این چیه

این عکس محتویات کیف منه [خود کیفم بزرگ بود و تو کادر جا نمی‌شد :)) ] و «این» یک چیزیه که معمولاً تو کیف دخترها پیدا می‌شه و باهاش صورتشون رو مرطوب نگه می‌دارن :D :-"

تو عکس آخر عکس تن تن و میلو رو می بینیم که بر می گرده به همون قضیه علاقه به مجموعه
اما برای من جای سوال داره کتاب های تن تن این شکلی نبودند اینم یادم نمیاد جلد هیچ کدوم از کتاباش باشه بیشتر منو یاده انیمیشن تن تن می ندازه که شروعش با قسمت هایی از کتاب هاش شروع می شد و این صحنه توش بود

این یک پوشه‌ است و تصویر روش برمی‌گرده به یکی از پنل‌های کمیک تن‌تن . زندانیان خورشید

از اونجا که به نویسنده خیلی اهمیت می دند من حدس می زنم که کتاب تن تن و هنر الفبا رو نخوندند چون بخشی از کتاب توسط هرژه نوشته نشده و توسط یکی از شاگرداش کتاب کامل شده

درسته، نخوندم، ولی دلیلش این نیست... صرفاً پیدا نکردمش!
شاید شما مظنون رو یه آدم آروم و همچین رسمی ببینید و شاید هم تصویر یه پیرمرد ازش ببینید

حالا پیرزن هم نه، پیرمرد؟ :)))

مثل اینجایه حسی می گه فعال تری از چیزی که به نظر میاد باشنددر عین حال که مطالعه زیادی داره بازی هم می کنند البته نمی دونم هنوزم بازی می کنند یا خیر اما جالبیش اینجاست که بازی هاشونم پسرونه هست ، مثل اینکه استراتژیک رو بیشتر بقیه می پسندند

دیگه وقت ندارم متأسفانه :|
فقط شطرنج بازی می‌کنم گاهی.

بنظر من این بازی ها نشان دهنده ی داشتن یه داداش بزرگتره !!!!

ندارم متأسفانه.

مثل اینکه فوتبالی هم هستند.
درسته من گفتم ایشون در ده ی 1860 به سر می بره اما از خواننده های خارجی امروز هم بدش نمیاد cold play گوش می دن اشون و از طرفدار های michael jackson هم بودن اجتمالا برای مرگ این خواننده خیلی متاثر شدن شایدم گریه کرده
تازه به موسیقی متن هم اهمیت می ده

فوتبالی بودم به شدت در بازه‌ای :))
بعضی خواننده‌های امروزی‌تر رو هم دوست دارم، درسته.
طرفدارش نبودم در حقیقت، ولی سبک بعضی آهنگ‌هاش رو دوست داشتم و وقتی مرد متأثر شدم [حقیقتش، نوستالژیک بود برام] ولی گریه؟ :))

حالا شاید بخواد بعدا از خودش دفاع کنه بگه نیازی به ماشین زمان نداره که بیاد موسیقی های جدید تر هم گوش بده اما در جواب باید بگم منم تو آرشیوم yo yo ma دارم اما تعداد دفعاتی که گوش دادمش در مقابل piano guys هیچه دیگه شما هم به ماشین زمان نیاز دارید

حالا مگه حتماً آدم باید موسیقی جدید گوش بده؟ قدیمی‌ها به این خوبی... :D

درسته من گفتم به کارگردان خیلی اهمیت می ده اما به نظرم از بازیگر های زن این بازیگر رو خیلی دوست داشته باشه Keira Knightley

اممم. نه. حس خاصی بهش ندارم، ولی به نظرم بااستعداده.

به تازگی یه پست دادن توی سمپادیا واسه معرفی خوشون بعد تو پست نوشته
قابل توجه اینه که اگه طی این 6 معرفی نکردین واسه درونگرایی یا شایدم تنبلی بوده و اگه الان معرفی می کنید علتش استریتتون هست نه وقت گذرونی

نه. دلیل اینکه پست ندادم تا اون شب این بود که اصلاً متوجه نشده بودم همچین تاپیکی هست که بخوام توش پست بدم؛ و اینکه اون شب متوجه شدم دلیلش این بود که تصادفاً عنوان تاپیک توی بخش شناخت نظرم رو جلب کرد :))


اینم اضافه کنم اصلا خودشو جای دیگران قرار نمی ده کافیه یه نگاه کنید به لینک هایی که گذاشته هیچ کدوم نمی شه به راحتی دانلود کرد از یه آپلودر بهتر استفاده کنید خب

قبول دارم :|

در کل نقدت خوب بود، به ویژه دقتی که به عکس‌ها و پست‌های ح.ب کرده بودی :)



به نقل از ارغوان :
یک. مظنون بیماریِ کاغذ داره.

اول پست بگم که مظنون به نظرش خیلی شاخ بود تحلیلت و کف کرد :))
بله، مظنون بیماری کاغذ داره و همواره این رو در تناقض با علاقه‌ش به درخت حس کرده :|


- به عکس هفتم توجه کنید: دفترچه‌ی مشکی [احتمال‍اً «باسمه» ست، با توجه به استایل‌ش.]

نه‌ نه، PaperBlankاه و جلدش هم بازیافت از چرم دورریختنی‌اِه [اگه نمی‌گفتم می‌مُردم :)) ]

- به قفسه کتابِ مظنون توجه کنید. [شایان ذکر ه که یک بار هم برنده‌ی نظرسنجی قفسه‌ی کتاب برتر شده. :-تبلیغات]

>:D< :)))
- به این صفحه توجه کنید: بین محتویات فیلد «عل‍ایق» ، اسنوپی، داستان‌های نیکول‍ا، سامپه و کالوین و هابز به چشم می‌خورن.

مرسی و آورین برای توجهت به اون صفحه :))

سه. مظنون متولد دی ماه ه، احتمال‍اً در فاصله‌ی پنجم تا یازدهم.
- به تصویر سوّم توجه کنید: مظنون احتمال‍اً بی‌خودی اون صفحه رو باز نکرده.
مظنون احتمال‍اً بی‌خودی اون صفحه رو باز کرده، چون طبق تاریخی که توی پروفایل‌ش وارد کرده [و از تقویم سایت می‌شه پیداش کرد "-:] ، متولد 16 ژوئن، مطابق با 26 خرداد ه. "-:

فصل مورد علاقه‌ی مظنون زمستانه و این نقاشی سامپه که در سمت چپ دیده می‌شه هم به شدت دوست داره :D

چهار. مظنون عاشقِ زیست‌شناسی ه.
از نمودهای دیگه‌ی بیماری آکادمیک، شیفتگی نسبت به علم ه و هرآنچه به علم مربوط می‌شه.
- به این پست توجه کنید. [سکوت حضار]
- به عکس سوم توجه کنید: آدم معمول‍اً کتاب‌های قطور و سنگین رو روی طبقه‌های پایین‌تر کتاب‌خونه می‌ذاره که خیلی به طبقات فشار نیاد و تاب برندارن؛ مگه این که کتابِ قطور مذکور خیلی عزیز باشه یا زیاد استفاده شه. که خب به نظرم هردوش صدق می‌کنه درمورد ایشون.
- به این صفحه توجه کنید: «Nature (مجله)» و «استیون هاوکینگ» بین محتویات فیلد «عل‍ایق» به چشم می‌خوره.
- به این پست توجه کنید:کسی که رشته‌ش رو -در این مورد، زیست‌شناسی- دوست نداره چنین برخوردی نداره مسلماً.
- به این پست توجه کنید: [سکوت حضار]- به این پست توجه کنید:بیمارِ آکادمیک، بیمارِ کتاب‌خونه ست. بر همگان واضح ه.
- به این پست توجه کنید:باز هم شواهد بود که ترجیح می‌دم به همین‌ها بسنده کنم.

درسته، درسته، درسته‌، درسته ...

پنج. مظنون به رنگ نارنجی عل‍اقه‌مند ه؛ یا حداقل به روان‌نویس‌های نارنجی.
به عکس چهارم دقت کنید: سه تا روان‌نویس هست که یکی‌ش نارنجی ه.
حال‍ا به عکس ششم دقت کنید: توی ماگ اسنوپی، بین مدادهای دیگه، یه روان‌نویس نارنجی هم دیده می‌شه.
نتایج:
یک. مظنون دو تا روان‌نویس نارنجی داره. در نتیجه به روان‌نویس نارنجی عل‍اقه‌مند ه و زیاد ازش استفاده می‌کنه. پس شاید رنگ نارنجی به طور کلّی رو دوست داره.
دو. مظنون یه روان‌نویس نارنجی داره که توی دو تا عکس گذاشته‌ش. پس می‌خواد به بیننده‌ی عکس‌ها نشون بده که به روان‌نویس نارنجی [یا رنگِ نارنجی] عل‍اقه داره.

مظنون به روان‌نویس نارنجی علاقه‌ داره و دو تا ازش داره.

شش. مظنون به هنر [تاریخ هنر، نقاشی، عکاسی و تصویرسازی] عل‍اقه داره.
- به عکس سوم توجه کنید: «تاریخ هنر» ِ گامبریج در قفسه‌ی پایینی.
- به عکس پنجم توجه کنید: روی یکی از دفترها، تصویر یکی از نقاشی‌های ون‌گوگ دیده می‌شه.
- به این صفحه توجه کنید: «تاریخ هنر و ادبیات» در فیلد عل‍ایق. هم‌چنین «نقاشی‌های نیکولتا سکولی» ، «عکس‌های تیم والکر» ، «نیلوفرهایِ آبیِ مونه» ، «طراحی در حاشیه‌ی همه‌چیز» ، «مدادشمعی» ، «رنگ‌های پاستل» ، «مدادرنگی» ، «راپید‌های 0.1 Unipin» . [احتمال‍اً می‌شه راپیدهای یونی‌پین رو ربط داد به طراحی در حاشیه‌ی همه‌چیز..]
- به عکس چهارم توجه کنید: روی تقویم سامپه، یه راپید یونی‌پین هست.
- به عکس هفتم توجه کنید: روی جزوه‌ها، یه راپید یونی‌پین هست.

درسته؛ قسمت قرمزرنگ هم درسته حتی.


هفت. مظنون Vintageپسند ه کل‍اً.
- به عکس دوم توجه کنید: ادیت پیاف، بیتلز، و آرشیو قابل‌توجهی از موسیقی‌های کل‍اسیک. کل‍اً سلیقه‌ی موسیقیِ بسیار دهه‌شصتی‌ای داره. [شصتِ میل‍ادی.]
- به این پست توجه کنید

درسته. اگه دست خودم بود هم دقیقاً می‌رفتم دهه‌ی شصت از هر لحاظ؛ حتی به لحاظ آکادمیک و پیش‌رفت‌های اون دوره هم دلم می‌خواست تو اون دهه درس می‌خوندم :D

هشت. مظنون به شدّت به مینیمالیسم معتقد ه.
- با توجه به عل‍اقه‌ی مظنون به کمیک‌استریپ [بند دوم] ، و از اون‌جایی که کمیک‌ها اکثراً به طرز قابل توجهی مینیمال هستن، عرض می‌کنم.
- به عکس اول توجه کنید: دسک‌تاپ مظنون به شدّت خلوت ه.
- به وب‌ل‍اگ وی توجه کنید: قالب‌ش ساده و مینیمال ه.
- به عکس اول دوباره توجه کنید: روی یکی از استیکرها، نوشته‌ی زیر به چشم می‌خوره:
entia non sunt multiplicanda praeter necessitatem

با سرچ کردن این عبارت توی گوگل، به این صفحه می‌رسید که خل‍اصه‌ش [با تشکر از پیج فارسی‌ش در ویکیپدیا "-:] می‌شه این که ... گسترده‌تر بخوایم توضیح بدیم ...

درسته، مینی‌مالیسم رو دوست دارم؛ هر چند به شدت هم از وجود جزئیات ریز و زیاد خوشم میاد در همه‌چیز. البته به کار بردن گزاره‌ی تیغ اُکام توی دسکتاپم صرفاً به رویکردی که توی ریسرچ دارم برمی‌گرده و نه اینکه این گزاره رو همه‌جا به کار ببرم :D

نُه. مظنون سلیقه‌ش خیلی خوب ه "-: روسری‌ش، پیکسل‌هاش و جامدادی‌ش رو از کجا خریده؟ ""-:

>:D<

همین‌جا می‌گم :-"
اون شال رو از تن‌درست [همون فروشگاهی که چیزهاش اغلب کار دسته و n جا هم شعبه داره #توضیحات_معرکه]، و پیکسل‌ها، جامدادی و اون دو تا پیکسل روی جامدادی هم از افق [حس می‌کنم تو باید زیاد افق بری...نمی‌دونم چرا...]


مرسی ارغوان؛ تمام نُه تا برداشتت از سر تا ته درست بودن و عالــی بود واقعاً :))



به نقل از Weeping Angel :
از اونجایی که مظنون این توضیح رو داده پس ما هم تصمیم گرفتیم بریرم جاهای دیگه رو نگاه کنیم امروز یک مکالمه ای که با مظنون داشتیم و در تصور مظنون این یه مکالمه ساده بوده در حالی که در اصل بازجویی بوده و من در حال کشیدن اطلاعات از مظنون (<

چقدر هم اطلاعات نایابی رد و بدل شد :))

بنا به دیسوگرافی مظنون ان فرد آدمی درون گراس و از جامعه بیزار. کلا از همرنگ شدن با جامعه بدش میاد. اینو به وضوح میشه درش دید حتی اسمایلی هایی که استفاده می کنه هم اسمایلی های Unique ای توی سمپادیا هستن.

درسته... ولی از هم‌رنگ شدن با جامعه بدم نمیاد و نقشی درش نداشتم :-"
رشته مظنون بیولوژی مولکولی ه و شدیدا عاشق رشتشه و صرفا رفته دنبال علاقش و کاری به بازار کار و غیره نداشته ه اینو از اینجا میشه فهمید

چرا کار داشتم اتفاقاً؛ حوصله نداشتم توضیح بدم و برای همین نوشتم اون جمله رو (< :-"

از ترکیب رشته ی مظنون و تنفرش از بشریت میشه به این نتیجه رسید که احتمالا اگر در آینده فرصتی براش پیش بیاد که کاری رو که Phillip Carvel توی فیلم Utopia انجام داد رو انجام بده ذره ای از انجامش دریغ نخواهد کرد (یه پروتئینی ساخته بود که آدم ها رو عقیم می کرد)

دلایل مذکور درست نیستن ولی راستش بدم نمیاد از این کار :D


همون جور که از این پست بر میاد از علایقش شعر کودکان سرودن نیست دلیلش رو هم می توان توی رشته مظنون جست و جو کرد

کارتونه عالـــــی بود
coffeescreen.gif

چشه؟ به این خوبیه شعرش! ترغیب شدم :D

و خو با توجه به نسبت موزیسین های راک و جاز به کلاسیک میشه به این نکته پی برد که بعدا به این سبک ها علاقه مند شده.

درسته.

راجع به تعصبش در مورد این سبک هم در این حد می تونم بگم که اگه مثلا بفهمه یکی مثل چارلز منسون موزارت گوش می ده دیوونه میشه به طور قطع. و از تاریک ترین زمان های زندگیش هم وقتی رو نام می بره که متوجه شده الکس پرتغال کوکی عاشق سمفونی 9 بتهوون ه . حکایت ها حاکی از اونه که بعد از این واقعه دیگه هیچگاه سمفونی 9 رو گوش نکرده.

Puhleeze.gif


اگر خود هیتلر هم عاشق سمفونی کورال بود محال بود دیگه گوش ندم.


مظنون به صورت زیر با بقیه احوال پرسی می کنه

از اونجایی که می دونیم که مظنون خجالتی نیست پس دلیل این نوع احوال پرسی چی می تونه باشه؟ شاید جواب ما در bonus Panel پیدا بشه

=))
در اینجا لازمه ذکر کنم که کفگیر کامران به تهِ دیگ خورده و از فیس‌بوکم اطلاعات کش رفته
Hoh.gif


مظنون کلا علاقه خیلی وافری به کتاب خوندن داره و احتمالا از همون بچگی واسش موقع خواب داستان های فانتزی رو می خوندن. یکی از بهترین و بدترین کادو هایی که می تونین برای مظنون بگیرید کتاب ه. بهترین از لحاظ علاقش به کتاب و بدترین از این لحاظ که شما احتمالا نمی دونید چه کتاب هایی رو نداره. مظنون از همون بچگی وقتی وارد پاساژ می شده وقتی همه دختر های سن خودش می رن سمت لباس فروشی و ... دنبال شهر کتاب می گشته. (احتمال زیاد همچین وضعیت مشابهی رو با فروشگاه لگو داشته. قفسه پازل ها و بازی های فکری) میزان زیادی از پول مظنون همیشه صرف خرید کتاب میشه و از نمایشگاه کتاب هم معمولا با 4-5 کیسه پر بیرون می اومده.

درسته
 

Weeping Angel

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,416
امتیاز
4,219
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
پاسخ : استریت نیلوفــر

همون طور که قبلا هم گفتم گشتنی ها کم نیست من و تو کم گشتیم :-" :-" :-"
در کل خیلی چیزا بود که می شد بررسی کرد ولی به علت ذیق وقت و حوصله کم من برای ریختن چیزایی که تو مغزم ه رو کیبورد :-" دیگه نوشته نشد :-<
آقا باس وقتش بیشتر باشه :-< :-<
مثلا فرض کن چیز به این بدیهی که مظنون گیک ه رو نگفتم
 

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
16,478
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پاسخ : استریت نیلوفــر

به نقل از نیلوفـر :
این یک پوشه‌ است و تصویر روش برمی‌گرده به یکی از پنل‌های کمیک تن‌تن . زندانیان خورشید

درسته، نخوندم، ولی دلیلش این نیست... صرفاً پیدا نکردمش!

به هر حال این عکس مال جلد کتاب زندانیان معبد خورشید نیست :D
فکر کنم اگه تو سایت های ایرانی می گشتین(کتاب هنر الفبا) به سادگی پیدا می کردین

استریت سری دوم بد موقعی افتاد درست آخرای عید همه دنبال جبران نخوندن های عید :-"
 
  • لایک
امتیازات: Lorca
  • شروع کننده موضوع
  • #10

زﮩرا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
706
امتیاز
8,251
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کِرمان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
کرمان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : استریت نیلوفــر

دلم میخواد براتون دو روز تمدید کنم ولی جدا نمیتونم جواب دوره قبل و بعد رو بدم :-< یکی دو ساعت دیگه قفل میشه متاسفانه :-<
 

Lorca

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,015
امتیاز
6,847
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
زیست‌شناسی سلولی و مولکولی
پاسخ : استریت نیلوفــر

به نقل از امـیـرحـسـیـن :
به هر حال این عکس مال جلد کتاب زندانیان معبد خورشید نیست
فکر کنم اگه تو سایت های ایرانی می گشتین(کتاب هنر الفبا) به سادگی پیدا می کردین

استریت سری دوم بد موقعی افتاد درست آخرای عید همه دنبال جبران نخوندن های عید

آخه دوران اوج تن‌تن خوندنم گذشته متأسفانه :(

به نقل از زﮩرا :
دلم میخواد براتون دو روز تمدید کنم ولی جدا نمیتونم جواب دوره قبل و بعد رو بدم :-< یکی دو ساعت دیگه قفل میشه متاسفانه :-<

مرسی در کل :)
 
  • لایک
امتیازات: farz
  • شروع کننده موضوع
  • #12

زﮩرا

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
706
امتیاز
8,251
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۱
شهر
کِرمان
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
کرمان
رشته دانشگاه
پزشکی
پاسخ : استریت نیلوفــر

استریت خوبی داشتیم .مرسی از همتون بخصوص نیلوفر برای جواب دادنش .

با تشکر از من برای این عمل سخت نظارت .

قفل ×
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا