پاسخ : جهانبینی
به نقل از Mysterious Quéèn :
جهان بينى علمى، به خاطر محدوديتى كه ابزار علم (فرضيه و آزمون) براش به اجبار ايجاد كرده، از پاسخگويى به يك سلسله مسائل اساسى جهان شناسى كه خواه ناخواه براى ايدئولوژى پاسخگويى قطعى به اونا لازم ه، ناتوان ه.
عبارت «ایدئولوژی پاسخگویی قطعی» خیلی مبهم با کاربرد غیر صحیح کلمات هست.من به این عبارت(نیاز؟تفکر؟) x میگم.شما پیشفرضتون این هست که x ای وجود دارد و میشود به آن رسید که به نظرم اثبات هر کدام از اون ها خیلی سخت تر از مطرح کردنشون باشه!
بدون تمرکز روی x گزینه بهتر این هست که رو مفهوم خود ایدئولوژی فکر کنیم:
تنها طبیعت* وجود دارد و ما هم جزوی از از طبیعتیم و سپس ما با مرام و دانسته ها یک مرز فرهنگی درون طبیعت با همه اخلاقیات و ارزشها و هنجارها میسازیم.
ما از راه مشاهده طبیعت و تجربه و تحلیل یک مدلسازی و ساماندهی از طبیعت در ذهنمون انجام میدهیم همراه با خطا و در طول زمان سعی میکنیم این خطاها رو کاهش بدیم ولی از لحاظ منطقی هیچوقت به معرفت بدون خطا نمیرسیم بلکه فقط تخمین رو دقیقتر میکنیم به این مدلسازی هم
علم** میگیم.
ایدئولوژی هم به مجموع باورهای مشخص کننده اخلاقیات و هنجارها و ارزشها میگیم.
- چرا علم کافی نیست و نیاز به ایدئولوژی هست؟
اول) چون علم متغیر هست و بخصوص بعد از قرن نوزدهم تا به امروز با پیشرفت علم در شاخههای زیستشناسی و کیهانشناسی که به نظر دو نقطه حساس (من چیستم و جهان چیست) تفکر انسان هستند ما به یک بستر ثابت و ایستا نیازی داشتیم تا با اونها مرزهای ارزش و اخلاقیات رو در طبیعت برای خودمون مشخص کنیم.با تعریف مرام y در جامعه در سطح علمی z سعی میکنیم مجموعه اخلاقیات v رو در جامعه به حالت پایدار دربیاریم.
-> از اونجایی که پایه مورد اطمینان ما تنها z هست که رفته رفته کم خطاتر میشه پس مرام y مطلقا درست نیست.
دوم)دلیل دیگهای که باعث تولد مرام y تو جامعه میشه اینه که احتمالا در مجموعه اخلاقیات v ارزشی مثل a داریم که دلیل علمی نداره و زندگی با نقیض اون هم امکانپذیر هست.در مورد این حالت معمولا چنین ارزشی صرفا یک انتخاب تصادفی یا یک انتخاب تحت تاثیر خرافه و دین و عوامل طبیعی هست.امکان داره ارزش a یک گروه نفع برنده مثل m هم تو جامعه داشته باشه که معمولا خالقان یا طرفداران رادیکال مرام y رو تشکیل میدن.
با توجه به اینکه اکثریت ایدئولوژي ها قادر به ارثبری از پویایی علم نیستند پس در حکم آگاهی کاذب هستند که یا مانند مورد اول حاصل اضطراب و خطای بشر هستند یا مانند مورد دوم مخلوق گروه منتفع m!
به نظر من باید ایدئولوژی به مقدار بسیار زیادی وابسته به z باشه تا بتونه پویایی علم رو به ارث ببره روش بهتر پیروی از ایدئولوژیهای متغیر و وابسته به زمان و شخصی هست اما از اونجایی که چنین مرامی احتمالا منجر به از هم پاشیدن یا اختلال تو نظم جامعه بشه بهترین راه تلاش برای کمحجم کردن لایه ایدئولوژی و تکیه بیشتر به علم هست.
به نقل از Mysterious Quéèn :
مثلاً جهان از كجا اومده؟ به كجا مى ره؟ [هدفمندى منظوره] ما در چه نقطه و موضع از مجموع هستى هستيم؟ آيا جهان از نظر زمانى اوّل و آخر داره يا نه؟ از نظر مكانى چه طور؟ آيا هستى در مجموع صحيح ه يا غلط؟ حقّ است يا پوچ؟ زشت است يا زيبا؟ آيا بر جهان سنت هاى ضرورى و لايتغيّر حاكم ه يا هيچ سنت غير قابل تغييرى وجود نداره؟ آيا هستى در مجموع خودش يك واحد زنده و باشعوره؟ آيا وجود انسان يك استثناء و تصادف ه؟ و امثال اين پرسش ها.
خوب این سوال ها رو به دو دسته تقسیم میکنم :
دستهی سبز ) به نظر من علم برای سوالهای سبز جواب نسبتا کافی داره و تنها دلیلی که شما فکر میکنید علم برای اینها جواب نداره احتمالا عدم جستوجوی کافی و یا عدم درک روش علم هست.
دستهی قرمز ) در مورد این دسته از سوالها دلیل پرسیدنشون فکر کنم این باشه که شما معتقدید هر اتریبیوتی رو به هر آبجکتی میشه داد که مشخصا غلط هستم.این صفات صفات مطلق نیستند و احساسی و غیر ثابت و وابسته به شخص هستند و در جهان بیرونی وجود ندارند بلکه شما اونا رو به اشیا نسبت میدهید.ابعاد یک جسم یک مدلسازی از چیزی هست که واقعا وجود داره اما زیبایی و زشتی چنین نیست.همچنین در مورد صحیح و غلط بودن باید به یک عبارت ریاضی و منطقی اشاره کنه نه به یک آبجکت.سوال شما مشابه این سوال هست که «میز صحیح هست یا غلط؟!!!»
نتایج :
٫٫# علم** تنها وسیلهی آدمی برای جهان بینی هست و به عبارت دیگر
تنها دانستهای اعتبار دارد و میتواند صحیح باشد که برگرفته از مفاهیم ماتریالیسم باشد و منجر به مفاهیم ماتریالیستی شود. تنها فرق علم فیزیک و فلسفه هم تفاوت در متد رسیدن از مفاهیم زمینه به مفاهیم نتیجه هست.
٫٫# ایدئولوژی صرفا یک اهرم و دانستهی کاذب برای مدیریت جامعه هست(شاید با کمی اغراق ایدئولوژی را بتوان آگاهی تزریقی گروههای منتفع جامعه نام برد) و چنین چیزی نه قدرت و نه اعتبار کافی برای تحت تاثیر قرار دادن مقاهیم علمی در زیستشناسی و فیزیک و ریاضی و جامعهشناسی و فلسفه و ... را ندارد.
*طبیعت : منظور من از واژه طبیعت به معنی تمام آنچیزی است که وجود دارد و همان جهان مادی و گیتی هست و ما با مشاهده از وجود آن خبرداریم.
** علم : منظور من از علم زیرمجموعهای از دانش (Knowledge) بشر هست که مستقیم از تجربه و مشاهده از طبیعت به وجود آمده یا حاصل استدلال تحلیلی و منطقی فلسفه از طبیعت هست و برخلاف سایر بخش های دانش با روش علمی به دست آمده و به سمت خطای کمتر حرکت میکند.علمی که هدف من هست هم دربرگیرنده علوم استفاده کننده از متد تجربی مثل زیستشناسی و هم علوم استفاده کننده از متد تحلیلی مثل جامعهشناسی و فلسفه هست.تنها نقطه مشترکشان فضای زمینه و نتیجه مشترک و همچنین قابلیت راستیآزمایی هست.