مهدی فرجی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع m0rvarid
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
پاسخ : مهدی فرجی

دلم به وسعت دریا... ولی چه چاره اگر باز
غمی سماجتِ یک رودخانه داشته باشد؟

غمی شرور و دلی مضطرب، چگونه عقابی
کنار فاخته یی آشیانه داشته باشد؟

تو زیر چشمی از آیینه دید می زنی از دور
قبول نیست که تیرت کمانه داشته باشد!

دلت گرفت و دلت خواست ،ژستِ قهر بگیری
قرار نیست همیشه بهانه داشته باشد!
 
پاسخ : مهدی فرجی

می بینی ام وقتی به مویم برف غم باشد
روزی که پشتم مثل پشت کوه خم باشد

با تو شبی از حسرت امروز خواهم گفت
وقتی که حرفم محض پیری محترم باشد

می گویم از روزی که خوردم حرفهایم را
ترجیح میدادم که نانم در قلم باشد

روزی که گریان از خیابان آمدی گفتی
نفرین به شهری که سگی در هر قدم باشد

یادت می آرم گفتی امید بهاری نیست
وقتی زمستان و زمستان پشت هم باشد

آن روز وقتی سروهای سبز را دیدیم
شکرخدا شب رفته باید صبحدم باشد

چای از دهان افتاد ول کن شاید آن فرصت
روزی برای کودکانت مغتنم باشد

میخواستم از بوسه بنویسم هراسیدم
توی کتابم بیتی از این شعر کم باشد
 
Back
بالا