کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

وضعیت
موضوع بسته شده است.
  • شروع کننده موضوع
  • #1

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
به دلیل همزمانی با انتخاب رشته‌ی ۹۴ی های عزیز٬ فرصت کتاب‌خوانی تا سه‌شنبه ۱۳ مرداد تمدید شد. با آرزوی موفقیت؛؛)




این‌بار کتاب‌خوانی گروهی تابستانه رو با کتاب فارنهایت ۴۵۱ رقم خواهیم زد!

معرفی:

فارنهایت ۴۵۱
نوشته‌ی ری بردبری
نشر سبزان٬ ترجمه‌ی علی شیعه‌علی[nb]ترجمه‌ی دیگه‌ای از علاءادین بهشتی - نشر آشتیانی هم وجود داره که قدیمی‌ه و توصیه نمی‌شه.[/nb]
۱۹۱ صفحه

6-8-2011-10-58-33-AM.jpg


داستان در جهانی اتفاق می‌افتد که خواندن یا داشتن کتاب جنایتی بزرگ محسوب می‌شود، این مشخصات جامعه‌ای است که تحت ستم یک نظام سیاسی است که شهروندانش را افرادی مجهول‌الهویه و نابالغ تشکیل می‌دهند. قرصهای شادی بخش و داروهای مسکن و خواب‌آور که نسیان‌آور نیز هستند با صفحه‌های بزرگ ویدیویی بر دیوارهای منازل هرگونه دغدغه‌ای را برطرف می‌کنند. آزاداندیشی در این جهان ممنوع و خطرناک است زیرا تعادل جامعه را مختل و اشخاص را ضداجتماع بار می‌آورد، کتاب و هرچه خواندنی است عامل اصلی این انحراف شناخته می‌شود....
[nb]برگرفته از یک‌پزشک[/nb]
این کتاب ایده‌ای مشابه با «۱۹۸۴» جورج ارول داره.
توضیحات بیشتر رو می‌تونید در
گودریدز٬ یک‌پزشک٬ جادی٬ قفسه‌ی پویا م یا هامون ببینید.


تهیه:
«فارنهایت ۴۵۱» رو می‌تونید از شهرکتاب‌آنلاین تهیه کنید.
نسخه‌ی زبان اصلی رو از اینجا یا اونجا دانلود بفرمایید!
برای اصفهانیای عزیز٬ کتاب‌فروشی جاویدان پاساژ چهارباغ داره کتابُ. :D



خوانش:
تا سه‌شنبه ۳۰م تیرماه فرصت داریم کتاب رو تهیه کنیم و مطالعه رو از چهارشنبه ۳۱م٬ به مدّت یک هفته داشته باشیم. کتاب در عین حجم کمی که داره٬ جای بحث‌ش زیاده. امیدوارم نقدها و نظرات‌مون رو مطرح کنیم و همین‌جا شاهد بحث‌های جالبی باشیم. : )
 
  • شروع کننده موضوع
  • #2

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

خب؛ واسه اینکه جریان متوقف نشه٬ شروع کنیم تا هرجایی از کتاب رو هم که خوندیم ایده‌ها و کاراکترها رو بررسی کنیم!
به نظرتون قضیه‌ی دیوارها چیه؟ چرا هرچی تعدادش بیشتر باشه مردم راضی‌ترن؟
کلاریس چطور مُرد؟ به نظرتون واقعاً در اثر یک تصادف بوده؟ :>
 
  • شروع کننده موضوع
  • #3

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

خب٬ ممنون از نظراتتون٬
مهلت کتاب‌خوانی بعد از بیش از چهارده روز به پایان رسید٬ و الآن نوبت نقدهای دوستانی‌ه که کتاب رو خوندن.
هر نکته٬ جمله یا اتفاق از کتاب که توجه‌تون رو جلب کرده به بقیه هم بگین٬ باهم بررسی کنیم و به نتایج جالبی برسیم.
من با این جمله‌ی صفحه‌ی اول شروع می‌کنم:D

فارنهایت ۴۵۱؛ دمایی که در آن صفحات کتاب آتش می‌گیرد و میسوزد.
 

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

به نقل از هامـون :
خب؛ واسه اینکه جریان متوقف نشه٬ شروع کنیم تا هرجایی از کتاب رو هم که خوندیم ایده‌ها و کاراکترها رو بررسی کنیم!
به نظرتون قضیه‌ی دیوارها چیه؟ چرا هرچی تعدادش بیشتر باشه مردم راضی‌ترن؟
کلاریس چطور مُرد؟ به نظرتون واقعاً در اثر یک تصادف بوده؟ :‌>

خب دیوارا که تلویزیون بودن دیگه. :‌د‌ی برای مشغول و "خوش‌حال" نگه داشتن مردم بودن. نه؟ :‌-‌" و خب از اونجایی که مردم مقادیری احمق هستن هرچه تلویزیون و مدیا بیشتر، اونا هم خوش‌حال‌تر!

کلاریس هم مسلما تصادفی نبود مرگش. یعنی نویسنده آیا از این واضح‌تر می‌تونست بگه که سر کلاریس رو کردن زیر آب؟ :‌-‌"



به نظرتون کتابه خیلی خیلی خیلی شبیه نیست به وضعیت کنونی؟ ترسناک نبود آیا؟
من حتی دقیقا آدمایی رو می‌شناسم که می‌گن "چرا اذیت کنیم خودمون رو با خوندن کتاب غمگین (یا فیلم)؟" :‌/
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

به نقل از دایان :
خب دیوارا که تلویزیون بودن دیگه. :‌د‌ی برای مشغول و "خوش‌حال" نگه داشتن مردم بودن. نه؟ :‌-‌" و خب از اونجایی که مردم مقادیری احمق هستن هرچه تلویزیون و مدیا بیشتر، اونا هم خوش‌حال‌تر!

کلاریس هم مسلما تصادفی نبود مرگش. یعنی نویسنده آیا از این واضح‌تر می‌تونست بگه که سر کلاریس رو کردن زیر آب؟ :‌-‌"



به نظرتون کتابه خیلی خیلی خیلی شبیه نیست به وضعیت کنونی؟ ترسناک نبود آیا؟
من حتی دقیقا آدمایی رو می‌شناسم که می‌گن "چرا اذیت کنیم خودمون رو با خوندن کتاب غمگین (یا فیلم)؟" :‌/

قانع شدم:D

بله کتاب با هدف انتخاب شد٬ با اینکه یه پیشگویی نیست٬ ولی به نظر میاد تصویر استعاری از یک دوران باشه که به الآن نزدیک‌ه. ولی به نظرم کتاب نمادش بود٬ آدم‌هایی که میدیدم حتی از فکر کردن و تنها بودن با خودشون٬ منزجر بودن...
 

h@di

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
244
امتیاز
801
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی شهرکرد
شهر
شهرکرد
مدال المپیاد
طلای ادبی (دورهٔ ۲۷)؛ مرحلهٔ ۱ کامپیوتر (دوره‌های ۲۳ و ۲۴)
دانشگاه
دانشگاه تهران
رشته دانشگاه
مهندسی نرم‌افزار
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

خب یه سؤال خیلی بی‌اهمیت این ه که چرا سگه اول داستان گیر می‌ده به مونتاگ؟ مثلاً خیلی باهوش بوده و از همون اول می‌دونه این آدم قراره بعدها مخالفشون بشه؟ :-?
شخصیت بیتی را هم درست درک نمی‌کنم. این آدم خودش کتاب خونده -به‌مقدار زیاد- ولی هنوز fireman مونده و با قاطعیت کارش را ادامه می‌ده. چرا؟ وجود یه شخصیت این‌مدلی توی داستان با هدف نویسنده در تضاد نیست؟
بردبری نسبت به آتش یه نگاه دوگانه و ابزاری داره. یه جا آتش می‌سوزونه و نابود می‌کنه، و اون جایی که گای و پیرمردا جمع شدن دور آتش، روی دیگهٔ سکه... عه نه... آتش را نشون می‌ده. :‌دی به‌نظرم این نقد به نویسنده وارد ه که چرا نسبت به کتاب، و همچنین مطاهر تکنولوژی همچین دیدگاهی نداره و قضیه را صفر و یکی می‌بینه؟ برنامه‌های دیوارها همیشه خیلی بی‌محتوا و فاقد هر نوع نظم منطقی بودند. از یه موضوع به چیز دیگه‌ای می‌پریدند. (بودند؟ یا من این جوری برداشت کردم فقط؟) از اون طرف کتاب‌ها همه‌ش انجیل و کتاب شعر و... بودند.
+ تشکر بابت معرفی این کتاب. :-" در مجموع خوشم اومد ازش...
 

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

به نقل از هامـون :
قانع شدم:D

بله کتاب با هدف انتخاب شد٬ با اینکه یه پیشگویی نیست٬ ولی به نظر میاد تصویر استعاری از یک دوران باشه که به الآن نزدیک‌ه. ولی به نظرم کتاب نمادش بود٬ آدم‌هایی که میدیدم حتی از فکر کردن و تنها بودن با خودشون٬ منزجر بودن...

بله بله. دقیقا. خب آدم نمی‌دونه باید امیدوار بشه به نسل بشریت یا بدتر ناامید بشه. :‌-" ایتس عه بیت اسکری.

به نقل از h@di :
خب یه سؤال خیلی بی‌اهمیت این ه که چرا سگه اول داستان گیر می‌ده به مونتاگ؟ مثلاً خیلی باهوش بوده و از همون اول می‌دونه این آدم قراره بعدها مخالفشون بشه؟ :-?
شخصیت بیتی را هم درست درک نمی‌کنم. این آدم خودش کتاب خونده -به‌مقدار زیاد- ولی هنوز fireman مونده و با قاطعیت کارش را ادامه می‌ده. چرا؟ وجود یه شخصیت این‌مدلی توی داستان با هدف نویسنده در تضاد نیست؟
بردبری نسبت به آتش یه نگاه دوگانه و ابزاری داره. یه جا آتش می‌سوزونه و نابود می‌کنه، و اون جایی که گای و پیرمردا جمع شدن دور آتش، روی دیگهٔ سکه... عه نه... آتش را نشون می‌ده. :‌دی به‌نظرم این نقد به نویسنده وارد ه که چرا نسبت به کتاب، و همچنین مطاهر تکنولوژی همچین دیدگاهی نداره و قضیه را صفر و یکی می‌بینه؟ برنامه‌های دیوارها همیشه خیلی بی‌محتوا و فاقد هر نوع نظم منطقی بودند. از یه موضوع به چیز دیگه‌ای می‌پریدند. (بودند؟ یا من این جوری برداشت کردم فقط؟) از اون طرف کتاب‌ها همه‌ش انجیل و کتاب شعر و... بودند.
+ تشکر بابت معرفی این کتاب. :-" در مجموع خوشم اومد ازش...

تا اون جا که من فهمیدم سگه رباته و مونتاگ اول داستان فکر میکنه یه نفر این رو تنظیم کرده که روی مونتاگ حساس باشه.

درمورد بیتی هم، به نظر من آدم‌هایی وجود دارن که می‌گن خب، کتاب هست، دانش و علم و خودآگاهی هست اما بهتره که نباشه. با هدف نویسنده هم کاملا هماهنگه. مردم سه دسته هستن. گروه اول، کسایی که فکر می‌کنن و سوال می‌پرسن و کلا مغزشون فعاله. (به نظرم هدف سمپاد هم همین بوده.) گروه دوم، کسایی که از فکر کردن فرار می‌کنن، به هر دلیلی حوصله‌ش رو ندارن یا اصلا از اول قسمت نشده امتحانش کنن! (کاری که سیستم آموزشی الان داره باهامون می‌کنه.) و گروه سوم، کسایی که می‌دونن اگر آدما فکر نکنن و اجازه بدن که بقیه به جاشون فکر کنن و تصمیم بگیرن به نفعشونه. (مرجع ضمیر: گروه سوم. چقدر جمله‌بندی‌های بد و پرابهامی دارم!)

به نظر من هم یه ذره تکنولوژی رو کلا زیادی سیاه نشون داده بود. (این که در بیشتر موارد هم کتاب مورد بحث یه کتاب آسمانی بود یه ذره روی اعصابم بود.) اما مگر نه که تمام داستان‌ها به طور کلاسیک سیاه سفیدن؟ باید یه طرف خوب و یه طرف بد وجود می‌داشته و نبرد بین حق و باطل و اینا. تازه همین که آتیش همیشه بد نیست رو هم خیلی نامحسوس نمی‌گه. قشنگ فرو می‌کنه توی چشمت که "ببین ای خواننده من دارم آتیش رو خاکستری می‌کنم." چیزی که فکر نکنم اون موقع‌ها مد بوده. البته سال هزار و نهصد و پنجاه و سه خیلی هم قدیمی نیست منم خیلی اطلاعات ندارم درمورد تحولات ادبی دنیای غرب!

البته من چیزی درمورد محتویات برنامه‌های تلویزیونی یادم نیست ولی چیزی که یادمه و برام خیلی جالب بود این بود که برنامهه بیننده رو وارد برنامه می‌کرد و اجازه می‌داد اینترکشن داشته باشه با شخصیت‌ها و شده بود "خانواده"‌ی مردم. تقریبا مثل الان که دور هم می‌شینیم، نفری یک لپ‌تاپ یا اسمارت‌فون هم دستمونه و اسمشم میذاریم فمیلی‌تایم. (شما رو نمی‌دونم اما تو خونه‌ی ما دقیقا همین‌طوریه. دقیقا! فقط من اسمارت‌فون ندارم.)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #8

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

شخصیت بیتی را هم درست درک نمی‌کنم. این آدم خودش کتاب خونده -به‌مقدار زیاد- ولی هنوز fireman مونده و با قاطعیت کارش را ادامه می‌ده. چرا؟ وجود یه شخصیت این‌مدلی توی داستان با هدف نویسنده در تضاد نیست؟
این سوال جالب بود بهش فکر نکرده بودم. در ادامه‌ی توضیح دایان٬ فکر می‌کنم هر آدمی که مسند قدرت رو داره لزوماً نا‌آگاه نیست به کاری که می‌کنه. هیتلر نمی‌دونست میلیون‌ها نفر توی جنگ‌هایی که ترتیب می‌داد خواهند مُرد؟ قطعاً میدونست. میدونی؟ اما چرا این‌کارُ می‌کنن؟ چون قدرت لذت‌بخش‌ه.

به نظر من هم یه ذره تکنولوژی رو کلا زیادی سیاه نشون داده بود.
توی نقدهایی که پست اول لینک دادم٬ خونده بودم که بردبری آدم ضدّ تکنولوژی‌‌ایه.

ضمناً کتاب‌ها فقط مقدس نبودن٬ صفحه‌ی ۱۵۴ می‌خونیم که اون مرد‌ها دور آتش «جمهوری افلاطون »«سفرهای گالیور» و آثار «چارلز داروین» «شوپن‌هاور» «اینشتین» «شوایتزر» و ... رو حفظ هستن که بیشتر به علم و فلسفه برمی‌گرده. [جمهوری افلاطون هم جالبه و توصیه میشه!:D]
 

MOTAHARE-G

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
304
امتیاز
2,293
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
90
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

راستش من این کتاب رو 1 سال و نیم پیش خوندم و جزییاتش رو به یاد نمیارم تا بخوام مثل شما روی جزییات صحبت کنم اما یادمه که کتابش رو دوست داشتم.با اینکه قصه ی پیچیده ای نداشت و حرفاش کاملا آشنا و قابل درک بود اما باز هم خوندنش لذت بخش بود.
یه ظرافت خوبی توی جملاتش بود.توی حرفایی که می خواست بزنه.شبیه بال یه پروانه.شبیه همون دختری که اول داستان بود.من این ظرافت رو دوست داشتم.و اون حس تاریک ترسی که شخصیت اول بعد از آَشنا شدن با دخترک ،با خودش حمل می کرد.میشه ساعت ها به این حس ترس فکر کرد.به ارتباطش با حال و روز ما و راجع بهش فلسفه بافی کرد.
و دیگه اینکه شاید هیچ وقت کار دنیا با این وضع اسف بارش به اینجا نکشه که داشتن کتاب انقدر وحشتناک باشه ولی نبوغ و ظرافت نویسنده قابل تحسینه که کتاب ها رو ابه عنوان قربانی نتخاب کرده، شجاعانه پای کتاب ها رو وسط کشیده
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

من تا ال‍ان داشتم سعی می‌کردم انگلیسی‌ش رو بخونم، دیدم زیادی کند م توی ای‌بوک خوندن و پشیمون شدم و امروز رفتم ترجمه‌ش رو خریدم. بذارید بخونم سریع، میام می‌گم ((: :-اسپم
 

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

تصمیم داشتم برم درس بخونم، اما پست حرف بزن هامون رو دیدم و گفتم بذار بیام یه پست درست و حسابی هم درمورد خود کتاب بنویسم. با خوندن همین کتاباست که حس می‌کنم الان اون کنکوری‌ای که داره تست شیمی می‌زنه، نه تنها از من جلوتر نیست بلکه تو زندگی خیلی هم عقب‌تره. (#خودپرست)

من همون اول پی‌دی‌اف رو دانلود کردم و انگلیسیش رو خوندم. تصمیم داشتم یه دور هم فارسیش رو بخونم ولی پیدا نکردمش توی کتاب‌فروشیای شیراز و باید بگم که یه اثر هنری بود. یه سری کتابا صرفا دارن داستان تعریف می‌کنن (مثل قلعه‌ی دیجیتالی دن براون.) یه سری دیگه صرفا یه مشت جمله‌ی خوشگلن برای این که کتاب خوبی به نظر برسه. (مثلا از نظر من کافه پیانو یه مقداری این شکلی بود. یه مقدار.) اما فارنهایت چهارصد و پنجاه و یک، یه کتاب تروتمیز و صیقل‌داده‌شده بود که نه تنها روی تمام عناصر داستان (ادبیات فارسی سه. :-‌") فکر شده بود، بلکه نوشتار زیبایی داشت و جمله‌ها به بهترین نحو ممکن ادا شده بودن.

قهرمان داستان، مرد جوانی که در تضاد درونیه با تمام زندگیش. روابطش با همسرش، شغلش، ارزش‌های جامعه‌ش. این شک‌ها، تردیدها و حتی گاهی کمبود سواد و اطلاعاتش چیزیه که به نظر من کتاب رو انقدر واقع‌گرایانه می‌کنه. شخصیت اول داستان یه مرد جوون و خوشگل و موفق نیست که در طول کتاب با تمام مشکلات بجنگه و برشون غلبه کنه! بلکه مثل یه فرد عادی برخورد می‌کنه باهاشون و گاهی هم می‌بازه.

شخصیت‌پردازی و توصیف‌هایی که آقای بردبری انجام داده بودن هم خیلی خوب بود. من کاملا می‌تونستم خونه و "دیوارها" و اتاق مونتاگ رو تصور کنم توی ذهنم. انگار که اونجا رو دیده‌م و شخصیت‌ها رو می‌شناسم.

درمورد درون‌مایه هم که صحبت کردیم، هرچیزی که نگفتیم هم:

به نقل از هامـون :
شما نمی‌دونید. این سطح از استقبال از کتاب‌خوانی پدیده بود؛ و کتاب مذکور شرح همین پدیده بود. جمله‌ی مناسبی واسه‌ توضیح‌ش پیدا نمی‌کنم. مثلاً «اول مرغ نابود شد یا تخمِ مرغ؟»

قسمت‌بندی داستان برای من خیلی جالب بود، مخصوصا اسم هر فصل و حتی اسم خود کتاب. بردبری خلاق‌ترینه و من این که روی تک تک جزئیات کتاب فکرشده و تمام جنبه‌هاش رو پرورش داده بسیار پسندیدم.

در مقایسه با کتابی مثل میرا که لحن به شدت شعاری و آزاردهنده‌ش واقعا روی اعصاب من بود، کاملا مشخصه که بردبری کارش رو بلده و نویسندگی می‌کنه؛ درحالی که آقای فرنک طوری کتاب میرا رو نوشته که واضح بودن پیام اخلاقی داستان کاملا توی ذوق بزنه. (میرا اولین کتابش بوده و این جاست که معلوم میشه نویسندگی صرفا خلاقیت و ایده نمی‌خواد. بلکه یه قسمتیش هنر نوشتن و اصول نویسندگیه که فکر کنم یه مهارت اکتسابیه.)


فکر می‌کردم که خیلی نوشتم، اما این طور که به نظر میاد در تمام طول پست فقط گفتم فارنهایت چهارصد و پنجاه و یک خیلی خوبه.
Well, that about sums it up, anyway.
[shrugging]
 
  • شروع کننده موضوع
  • #12

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

دایان خیلی پایه‌ای٬ مرسی:D
ولی به عنوان یک ازجنگ‌برگشته‌ی خونین و مالین می‌گم٬ کنکور رو دست‌کم نگیر٬ خصوصاً شیمی‌شُ!
#حقّ‌آب‌وگل‌جهت‌اسپم‌دهی

به نظر من اساس این کتاب ایده‌هاش بود. کتابی هم که نثرش آب و تاب داره یه‌جور دیگه دل‌چسبه آخه. اعتراف می‌کنم با تصوّر «دیوار» مشکل داشتم:)) بعضی جاها مثه اسکایپِ سه‌بعدی میشه٬ بعضی جاها فقط گیرنده‌ست اما طوری جاهای‌خالی رو با اسمت پر می‌کنه که فکر کنی مجری برنامه با شخص خودت صحبت می‌کنه. حالا که کتاب تموم شده میتونم این‌طور جمع‌بندی کنم٬ اما قبلش مبهم‌تر بود.
 

rdahl_kn

دایان
ارسال‌ها
164
امتیاز
928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
شیراز
دانشگاه
University of Calgary
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

؛؛) :‌-‌"

خب این نثرش هم آب و تاب نداشت؟ اون همه دزد و پلیس بازی داشت دیگه. البته قبول دارم. مثلا فقط به این خاطر که قلعه ی دیجیتالی یه فیلم سینمایی نوشته شده ست نمیشه گفت کتاب مزخرفیه. یا برعکس. :‌د‌ی
من بیشتر از این که این تیکه ها رو نتونم تصور کنم، یه جاهاییش رو چون انگلیسی بود برام سخت بود فهمیدنش. اصلا کتاب آسونی نبود واقعا!
 

m99kh

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
9
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

من یکی دو سال پیش فارنهایت 451 رو خوندم ، الانم همه ی نقد های ندیدم هنوز ولی فکر کنم تصادف کلاریس واقعا تصادف بوده ، این جوری اون جایی که مونتاگ داره فرار میکنه و نزدیکه تصادف کنه معنی پیدا میکنه در روند داستان . تازه این روند که جامعه خودش به جایی برسه که به طور ناخوداگاه افراد متفاوت و کتابخونش رو از بین ببره یه جور کمال در عقب ماندگیه !!!! ( عجب پارادوکسی !!!)
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

خب خب خب؛
بعد از مدت‌ها کلنجار رفتن با خودم برای خوندنِ کتابی که از سبک‌ش و مضمون‌ش متنفر م[nb]دایان می‌دونه چه‌قددددر من از کتاب‌های دیستوپیا-طور بدم میاد. :ی[/nb]، پیروز شدم بال‍اخره و به آخرهاش رسیدم. همین اول هم باید بگم که از باقیِ کتاب‌هایی که با این مضمون خونده‌م [«میرا»ی کریستوفر فرانک، و «تنهایی پرهیاهو»ی بهومهیل هرابال[nb]این رو تا نصفه خوندم البته.[/nb]] به وضوح به‌تر و تمیزتر بود.
برخل‍اف انتظارم، «داستان» داشت و «اتفاق» می‌افتاد توی کتاب. داستان‌ش هم چندان گل‌درشت نبود [برخل‍افِ میرا |: ] . هرچند بعضی شخصیت‌ها یه ذره تو ذوق می‌زدن. مثل‍اً کل‍اریس که خیلی پروانه‌ای و گل‌وبلبل و آآآه صدای رودخونه رو بشنویم بود و تضادِ زیادِ توچشمی داشت با بقیه‌ی کتاب؛ یا اون‌جایی که مونتاگ یهو متحول می‌شه که بریم کتاب بخونیم ببینیم چه‌خبر ه. البته خب این تضادها و اینا شاید ل‍ازم ه برای کتاب‌های این مدلی :ی به نسبتِ چیزی که انتظار داشتم، خیـــلی کم‌تر گل‌درشت بود واقعاً. راضی بودم.
اوایل کتاب رو خیلی دوست داشتم. اون‌جایی که کل‍اریس رو می‌بینه و اون‌جایی که می‌فهمه میلدرد خودکشی کرده و اینا. اگه با همین فازِ غیرمستقیم ادامه می‌داد خیلی بیش‌تر می‌تونستم کتاب رو دوست داشته‌باشم. "-: ولی خب از جایی که بیتی برای مونتاگ توضیح می‌ده که چرا باید کتاب‌ها رو بسوزونن، دوزِ شعاری کتاب می‌ره بال‍ا متاسفانه. "-:

به ترجمه و ویرایش‌ش هم گیر بدم که واااقعاً بد بود. حتا جمله‌های توصیفی و استعاری کتاب خیلی قشنگ‌تر می‌تونست باشه اگه انقدر آب‌وتابِ الکی نداشت و ترجمه‌ش به‌تر بود.

اگه چیزِ دیگه‌ای هست بگم یادآوری کنید که ذکر کنم. ((:
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

مرسی:))
فقط نگفتی٬ به نظرت مرگ کلاریس عمدی بود یا چی؟ :D
 

Arghavan S

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,191
امتیاز
17,151
نام مرکز سمپاد
---
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

به نقل از دایان :
کلاریس هم مسلما تصادفی نبود مرگش. یعنی نویسنده آیا از این واضح‌تر می‌تونست بگه که سر کلاریس رو کردن زیر آب؟ :‌-‌"
همین که دایان می‌گه. "-:

به نقل از h@di :
به‌نظرم این نقد به نویسنده وارد ه که چرا نسبت به کتاب، و همچنین مطاهر تکنولوژی همچین دیدگاهی نداره و قضیه را صفر و یکی می‌بینه؟ برنامه‌های دیوارها همیشه خیلی بی‌محتوا و فاقد هر نوع نظم منطقی بودند. از یه موضوع به چیز دیگه‌ای می‌پریدند. (بودند؟ یا من این جوری برداشت کردم فقط؟) از اون طرف کتاب‌ها همه‌ش انجیل و کتاب شعر و... بودند.
با این حرف هم خیلی خیلی موافق.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #18

ArtmisSoR

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
292
امتیاز
3,448
نام مرکز سمپاد
فرزانگان‎امین
شهر
Isf
دانشگاه
پلی‌پیکنیک
رشته دانشگاه
علوم کامپیوتر
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

البته جواب اون حرف رو من تا حدودی دادم٬ خصوصاً اینکه کتاب‌ها صرفاً انجیل و شعر نبود.
 

m99kh

کاربر جدید
ارسال‌ها
3
امتیاز
9
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

یه نکته :
اگه این که تصادف ها و اون روندشون و اینا کافی نیست برای این که کلاریس عمدی نمرده در داستان ، ارجاع میدم به خود سوزی خانم هادسن شما رو که اون جااین اتفاق به نظر مونتاگ غیر طبیعی میاد و سعی در نجات خانم هادسون میکنه تا جایی که یادمه ، معلومه که نهاد های حکومتی قصد حذف فیزیکی افراد کتابخوان و متفاوت رو ندارن وگرنه دیگه کلاریس ها از خانم هادسن ها گناهکار تر نیستن که !!!!
فقط کتاباشونو از بین میبرن و اونا رو فلج میکن .....
کلا تو این کتابا ( حتی همون میرای گلدرشت ) به این راحتی کسی رو نمیکشن ....
 

azam

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
86
امتیاز
535
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بیرجند
سال فارغ التحصیلی
1397
مدال المپیاد
پارسال زیست شرکت کردم(فقط شرکت)
اینستاگرام
پاسخ : کتاب شانزدهم: «فارنهایت ۴۵۱»

به نظر منم کتاب خوبی بود واقعا
از اول کتاب شروع کنیم اولا که من دقیقا دلیل خود کشی میلدرد رو نفهمیدم چرا خودکشی کرد؟؟؟؟
بعدش مرگ کلریس که به نظر من تصادفی نبود و با حرف دایان موافقم وگرنه چرا بعد از مرگ کلریس دیگه تو اون خونه هیچ خبری نیست؟؟؟
هامون گفتی چون قدرت لذت بخشه اره قدرت لذت بخشه ولی رئیس یه ایستگاه اتش نشانی بودن قدرت محسوب میشه؟؟
راستی یه سوال دیگه وقتی مونتاگ بیتی رو سوزوند بعد با خودش فکر میکنه که بیتی خودش میخواست بمیره و هیچ تلاشی برای نجات خودش نکرد چرا بیتی میخواست بمیره؟؟؟
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
بالا