- شروع کننده موضوع
- #1
Zed
کاربر حرفهای
- ارسالها
- 376
- امتیاز
- 3,062
- نام مرکز سمپاد
- فرزانگان دو/یک
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 1394
- دانشگاه
- شهید بهشتی
- رشته دانشگاه
- روانشناسی
استاد دکتر حسین بشیریه :
وحشت من از این است که در این پوپولیزم حاد، چیزی شبه فاشیستی هست . می گویند این هویت جدید و ... این سیاست زدایی است!
آیا وجدان بیداری می تواند سخنان تند یوسف اباذری را در سالن ابن خلدون دانشگاه تهران فراموش کند؟[nb]متن سخنرانیش توی نت هست میتونید سرچ کنید و بخونید.[/nb] سخنرانیای که با وضعیت فاجعه بار استان سیستان و بلوچستان آغاز شد و به تشیع جنازه عجیب و غریب یک خواننده گمنام پاپ و درجه سه حمله شد؟ من گمان نمیکنم آن خانم در جلسه و همفکران و موافقان آن خانمی که در آن سالن سینه سپر کرد و فریاد زد: «این من هستم که انتخاب میکنم که چه چیزی گوش کنم و چه چیزی گوش نکنم ..... و شما نمیتوانید توهین کنید» و اباذری در پاسخ گفت: «فقط افراد ساده دل چون شما فکر میکنند که انتخاب میکنند، شما فکر میکنید انتخاب میکنید، شما انتخاب شدهاید، دهها مدل طراحی شده که شما ناچارید از بین آنها انتخاب کنید»، امروز آن سخنان را نفهمیده باشند، من بعید میدانم آن خانم و همفکران و همراهان آن خانم «ساده دل» امروز دیگر نفهمیده باشند که چگونه الگوهای ذهنی او و جامعه همفکر او را تغییر داده اند، چگونه از جامعه سیاست زدایی کرده اند.
جان کلام آن سخنرانی این بود که فاشیست؛ تبدیل شدن ۷۰ میلیون جمعیت به «توده» در کمین جامعه است، توده عبارت است از مردمی که «میخورند»، «میخوابند»، «تولید مثل میکنند» و با افتخار می گویند «من با سیاست کاری ندارم»، و فاشیست از جایی شروع میشود که این «توده» به این خصایل حیوانی خود افتخار هم میکند و تصور میکند چون همه یا حداقل آن بخش از جامعه که جلوی چشم آن شخصیت توده ای مانند خودش میاندیشند پس محق است و حق با اوست، ایدئولوژی، مذهب، نژاد پرستی، تکمیل کننده فرآیند تودهای شدن و تبدیل آن به فاشیسم است.
یک کارگر، یک رنج دیده، یک نان آور خانواده، یک پدر، بعد از آنکه بساط کنارِ خیابان، تنها راه امرار معاشش برای زندگی حداقلی خانواده اش را شهرداری جمع کرد و با خود بردند، و سپس به شهرداری مراجعه کرد تا مجوز بگیرد که حداقل قبل از شب عید کسب و کارش را از نو آغاز کند و در آنجا با انواع و اقسام و بروکراسی ها و کم محلی ها روبرو شد و در انتها به پاسخ «نه» رسید، چاره کار در آن دید که خود را به دردناک ترین شیوه ممکن از بین ببرد، او خودسوزی کرد و چندی بعد در بیمارستان جان سپرد.
جامعه ای که بخصوص بعد از سرکوب ۸۸ در حال شکل گیری است جامعهای است که مانند شخصیت اول رمان «مسخ» اثر فرانس کافکا حقیقتاً مسخ شده است، میبیند و درک میکند اما گوشه گیری را انتخاب میکند واکنش نشان نمیدهد، بیتفاوت نسبت به مسائل اساسی جامعه شده، تا کجا این تغییرات دیده میشود؟ حتی به جامعه روشنفکری ما هم نفوذ کرده، و هیچ واکنشی دیده نمیشود جز حداقل بخش کوچکی از جامعه که اخبار را از دویچه وله، بی بی سی، صدای آمریکا بخواند و بشنوند و مسخ شده از آن عبور کنند.
این بهانه که هزینه فعالیت های سیاسی بالا رفته و خطرات آن چند برابر نتایج آن است به هیچ عنوان قبول نیست و کاملا مردود است، با گفتن کلمه آزادی، هیچ کس صاحب آزادی نشده و باید برای آن تلاش کرد، و من ندیدم در مورد خودسوزی یک انسان با دو فرزند هیچکس یک مطلب، دلنوشته، خبر مناسب منتشر کند، حتی در همین فضای مجازی، من واکنش در خوری ندیدم ولی برای خانم نامداری(البته آن تلاش ها در جای خود محترم)، برای خواننده درجه سه پاپ جامعه زیر و رو میشود و مردم «تا ابد» میسوزند!! اینجاست که به قول اباذری «مودهای» جامعه را تغییر داده اند، و کسی متوجه این موضوع نیست و آنهایی که می بینند، و درک میکنند سکوت را ترجیح میدهند و این زنگ خطر بزرگی است و ظاهرا این نوع جدیدی از فاشیست است که نه در ایتالیا و نه در آلمان سابقه نداشته و باید ریشه های آن و اِلِمان های آن را در همین جا در همین حکومت و رفتارهای حکومت جستجو کرد.
این حکومت از مردم انسانیت نمیخواهد، این حکومت جامعه را از نگاه جامعه شناسی، کارکردگرا میبیند به این معنی که جامعه به مثابه یک اتومبیل است که هرکس در این اتومبیل وظایف خاص خود را دارد و نباید خارج از آن چارچوب عمل کند، باک بنزین نمیپرسد، نظر نمیدهد و مخالفت نمیکند، کاربراتور نمیگوید از مسیر سمت چپ برویم سوخت کمتری مصرف میشود، همه در خدمت هستند، و کار به جایی رسیده که برای زاد و ولد نیز حکومت باید تصمیم بگیرد، دولتی شدن حتی در.... مردان جامعه راه یافته و این اگر فاشیست اسلامی نیست پس چیست؟ موسیلینی در یک سخنرانی گفت:«همه باید برای دولت باشند، هیچ چیز خارج از دولت نباشد و هیچ چیز بر ضد دولت نباشد»
خوب امیدوارم این نوشته رو تا آخرش خونده باشید.
خوب ما میخواهیم با هم این جا با هم بررسی و بحث کنیم که چه کنیم که تبدیل به تودهای که بالاتر توی متن اشاره شد نشویم. ما به عنوان کسایی که مثلاً(!) خودمون رو تحصیلکرده و نخبه میدونیم چه نقشی تو این جامعه داریم تا به این وضعیت حاد دچار نشویم.
آیا باید مثل خود یوسف اباذری تند با مردم برخورد کنیم تا به خودشون بیاند؟
بهتر نیست ما اون عدهی بیتفاوت نباشیم و سعی کنیم اطرافیانمون رو آگاه کنیم؟