عادت های دوران کودکی

  • شروع کننده موضوع Anee
  • تاریخ شروع
  • شروع کننده موضوع
  • #1

Anee

کاربر تحت فعال
ارسال‌ها
144
امتیاز
4,148
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک.
شهر
.
اگه تو دوران کودکی تون عادت داشتین یه سری کارها رو انجام بدین که جالب یا خنده دار بودن، اینجا بگین :)
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
ﭘﺎﺳﺦ : ﻋﺎﺩﺕ ﻫﺎﯼ ﺩﻭﺭﺍﻥ ﮐﻮﺩﮐﯽ

هر دفه ک بابام هندونه ب شرط چاقو ميخريد،من ازون سوراخه قاشق قاشق ميخوردمش!!!
ي سري منو خواهرم از همون ي ذره سوراخ(اندازه سکه 500 تومني!) ي هندونه ي بزرگو خورديم!!!
 

mohaddeseh ti

❄️mohi
ارسال‌ها
102
امتیاز
358
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1 تهران
شهر
تهران
اینستاگرام
پاسخ : عادت های دوران کودکی

تو راه مسافرتبه هیچ وجه نمیرفتم دستشویی
حتی در حال مرگ
چون کلا با لباس نمیرفتم :-"
 

versa

کاربر فعال
ارسال‌ها
61
امتیاز
682
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
97
پاسخ : عادت های دوران کودکی

عادت داشتم واسه هرکی ک تازه میدیدمش از دور بوس میفرستادم،البته الان ترک شده این عادتم =)) =))
بچه با محبتی بودم :D
 

_.khakestari

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
1,099
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 4d
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
97
دانشگاه
شهيد بهشتي
رشته دانشگاه
بيوتك
پاسخ : عادت های دوران کودکی

ساعت ها جلو آینه با خودم میحرفیدم :))
#:)
 

m0rvarid

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
104
امتیاز
3,067
نام مرکز سمپاد
فرزانگان مرکز طهران
شهر
تهران
مدال المپیاد
تا مهر نود و دو که اومدم تجربی، المپیاد ریاضی بودم
پاسخ : عادت های دوران کودکی

+من عادت داشتم خمیر دندون میخوردم.ازون خمیر دندون ژله ای،خوشمزه ها :D
+پنج شنبه جمعه ها ک مامان بابا تعطیل بودن من کله ی سحر بیدار میشدم میدیدم هوا داره روشن میشه فک میکردم باید برن سر کار خواب موندن.بعد بیدارشون میکردم :-" بعدشم ک بیدار نمیشدن جیغ جیغ میکردم ک پاشید ب من صبحونه بدید
+یادمه ی اتاقی بود تو خونه؛حکم اتاق دعا رو داشت واسم.همش میرفتم تو اون اتاقه میگفتم:خدیاا یه آجی کوچولو به من بده؛حالا داداشم بود اشکال نداره ولی آجی بهتره. [-o<
+خیلی کوچولو عم ک بودم عادت داشتم تا درِ کشو یا کمدی رو باز میکردن من سریع دستمو میذاشتم بین در ک نبندنش ;;)

@بالایی:من بچه بودم جلو آینه با خودم حرف نمیزدم ولی الان این کارو میکنم :))
 

dark shadow

خائــن.
ارسال‌ها
1,166
امتیاز
13,561
نام مرکز سمپاد
Farz2
شهر
KRG
سال فارغ التحصیلی
1399
پاسخ : عادت های دوران کودکی

من تو بچگی عادت کرده بودم وقتی غذا می خوردم دو تا دستامو بالا می گرفتم .البته فقط این حرکت رو فقط مامانم می دونست و هر وقت خالم می دید عصبانی می شد و میگفت تو همش این بچه رو لوس میکنی :-w
 

arezoo.s

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
151
امتیاز
1,808
نام مرکز سمپاد
فرزانگان یک مشهد
شهر
مشهد
مدال المپیاد
فقط نه فصل مورتیمر خوندم......
پاسخ : عادت های دوران کودکی

من یه عادت عجیبی داشتم که روی نوک انگشتای پام راه میرفتم......خیلیم سریع!!!!!!!!اصن یه وضی.....
و اینکه خیلی موذی بودم کلا شیطنت نمیکردم ولی همه نقشه ها مال من بود......بقیه لو میرفتن!
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
رب میخوردم:D
خام، خالی!:-"

تازه گاهی هم میمالیدم ب دست و بالم تا مث فیلما ادای زخمیارو دربیارم:|


البته ترک کردم الان:D
 

♡marianne♡

کاربر فعال
ارسال‌ها
26
امتیاز
111
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Teh
سال فارغ التحصیلی
97
من هنوز مدرسه نمیرفتم خواهرم بهم خوندن و نوشتن یاد داده بود میرفتم رو کاغذ مینوشتم "بابا واسم پیتزا بخر زود باش"
بعد میچسبوندم به در خونه مون از سمت راهرو که بابام از سر کار برگشت ببینه
هر کی از ساختمون از جلو خونمون رد میشد میدید کاغذو میخندید

یه مدت هم عادتم شده بود بازی تو راهرو چون خنک تر از خونه و کوچه بود یبار تو راهرو خوابم برده بود مامانم اومد جمع کرد منو از سر راه:|
 

a.khakpour77

گُم‌دَرسَر!!!
ارسال‌ها
1,402
امتیاز
17,212
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 5 تهران
شهر
فرز 1 بندرعباس/فرز 5 تهران
سال فارغ التحصیلی
1396
مدال المپیاد
مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علوم‌پزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
کیسه فریزر میکردم توو پام روو فرش لیز میخوردم!!!

آخ آخ چشتون روز بد نبینه چند بار ۱۸۰ هایی زدم ک ژیمناستای حرفه‌ای نمیزدن:(
 

♡marianne♡

کاربر فعال
ارسال‌ها
26
امتیاز
111
نام مرکز سمپاد
Farzanegan
شهر
Teh
سال فارغ التحصیلی
97

A M I N

به یاد دارک لایت خدابیامرز
ارسال‌ها
3,901
امتیاز
37,814
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
منم رب می خوردم:-"
هنوزم می خورم ((:
+پیاز سرخ کرده^^
رو جدول راه میرم، بعضی وقتا تو دانشگاه و حتی با دستای باز!
کوچیک بودم فقط رو کاشی سفیدای پیاده رو می رفتم و اگه رو قرمزا می رفتم می سوختم ^_^
وقتی ذوق زده میشم هنوزم بپر بپر می کنم.شاید وقتی دارم تنهایی تو پیاده رو میرم، یه دور روی یه پام دور خودم بچرخم^____^
یا جفت پا بپرم^^
پ.ن: چقد کودک درونم زنده‌ست!
 

z@r@

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
142
امتیاز
1,035
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
Ard
سال فارغ التحصیلی
1398
دانشگاه
SBMU
من رو هر چیزی ک دستم میرسید بابا می نوشتم اونم به این شکل اب اب (شما ا و ب رو به هم بچسبونید)
هنوز ک هنوزه رو قابلمه های خالم نوشته های من ک با ماژیک نوشتم موجوده.:))
اگه حس میکردم یکی داره بهم دستور میده ک فلان کارو بکن انجام نمیدادم و اون فرد رو مجبووور میکردم ازم خواهش کنه تا اون کارو انجام بدم.:))
اگه خیلییییییییی اذیت میکردم همه میدونستن چاره اش اسمارتیزه.بیچاره شوهرخاله ام انقد تو اثاث کشی شون جیغ جیغ کردم رفت یه بسته بزرگ اسمارتیز گرفت .
 

Noo$hin

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
351
امتیاز
2,464
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
95
دانشگاه
علوم پزشکی تهران
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
تلگرام
اینستاگرام
* تو فست فود میرفتم رو میز میشستم و یه لوز پیتزا رو از وسط مثل نون باگت باز می کردم و فقط سوسیس کالباس های وسطشو میخوردم.:D
*یه گوشه از پتوی کوچکم که بهش میگفتم لالا، تا خورده بود و یه جوری بود که خیلی کیف می کردم لمسش کنم چون خیلی نرم بود و اونطوری خوابم میبرد.
*شست پام رو میخوردم!
* اون موقع پیام بازرگانی شامپو بس که یه پسر کوچولو میگفت"بس" رو میدادن و منم جزو اولین کلماتم همین بود. تا یه قاشق میذاشتن دهنم، میگفتم :بس!
 

_SAEED

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
224
امتیاز
2,734
نام مرکز سمپاد
دکتر شهریاری
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1403
مدال المپیاد
دو تا نقره
دانشگاه
شهید بهشتی
یادمه خمیر دندون موزی میخوردم .. خیلی خوشمزه بود <o>
البته الان ترک کردم
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,300
امتیاز
23,261
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
یه عالمه اسباب بازی با خودم جمع می کردم می رفتم خونه عمم از بالکن پرت می کردم پایین ......با هر بار که ماشین از روشون رد می شد و می پوکیدن خر کیف می شدم.... :)) :)) 8->8->
 
ارسال‌ها
353
امتیاز
8,118
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سراب
سال فارغ التحصیلی
1400
رشته دانشگاه
پزشکی
آرایش میکردم خیلی غلییییظ:|
تاجایی ک یه بار با رژ لب مو هامو مش کرده بودم:))
*وقتی بابام منو جلو روشویی با اون ریخت دید قیافش خیلی باحال بود:-"

موقعی ک شرک رو میدیدم باید کباب میخوردم(فک می کردم موش صحراییه):P

هر تیتاپ یا کیکی که میخواستم بخورم باید روش کبریت میچیدیم:|
 
بالا