عادت های دوران کودکی

  • شروع کننده موضوع Anee
  • تاریخ شروع

Tilda

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
326
امتیاز
6,136
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۳
شهر
اهواز
سال فارغ التحصیلی
1400
گفتین شرک
فک کنم کمتر از یه سالم بود هر موقع میرسید به اون صحنش که فیونا قیافه غولیش رو توی آینه میدید قبل از خودش جیغ میزدم حفظم شده بود :)))
وقتی میشمردم اصلا رو عدد ۳ شمردنم رو تموم نمیکردم کلا از عدد ۳ خوشم نمیوممد و نمیاد :-"

بعدا نوشت : پتو بهترین سلاحم بود در برابر لولوهای کمد و پشت در:))
هنوزم باهاش حس امنیت دارم:))
 
آخرین ویرایش:

لو:)

کاربر فعال
ارسال‌ها
22
امتیاز
411
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
1400
+شبا که میخواستم بخوابم همه درای کشو و کمدو در اتاق و کنترل میکردم که صددرصد بسته باشن(لولو نیاد بخورم) :-"
+برای همه عروسکام رژ و سایه میزدم
+هروقت غذا میخواستم بخورم اگ برنج داشت برنج رو حتما با قاشق صاف میکردم بعد شرو میکردم ب خوردن
+تخمه ک میخواستم بخورم همیشه خدا حدود بیست تا رو میشکوندم پوستشونو جدا میکردم بعد میخوردم( اکثرا هم توسط خانواده ب یغما میرفت)#:O
+همیشه سعی میکردم از پله که میام پایین دوتای اخرو بپرم تازه اگ پایه پیدا میکردم میرفتیم تو فاز رکورد که یه بار از 4تا پله باهم پریدم(وی پایش فجیع پیج خورد) :-"
 

زمستون

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
713
امتیاز
11,001
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
سبزوار
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
Alz
رشته دانشگاه
زیست
یادمه چند سال خونه خاله ام اینا رو به روی خونه بابا بزرگم بود و چون کنار بلوار بود ما معمولا ماشین رو اون سمت خیابون که جلوی خونه خالم بود پارک میکردیم و شب وقتی میخواستیم بریم ما و خاله ام اینا با هم میرفتیم و خب من خودمو به خواب میزدم تا شوهر خالم منو بغل کنه ببره بذاره تو ماشین ( قدش بلند بود تو ارتفاع بودم لذت میبردم :D:)) )
یه مدت هم عاشق این بودم که رو عروسک هام طب سوزنی اجرا کنم =) و اجرا میکردم البته
دو سال هم صبح های زود میرفتیم مشهد هر از گاهی برای کار بابام و خب ما تنها بودیم تو ماشین و بیکار . منم میرفتم کتاب فروشی کنار اداره رو زمینای خنکش میشستم و کتابا رو نگاه میکردم و میخوندم ( کتاب فروشه هم کاریم نداشت )
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,300
امتیاز
23,261
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
همیشه تو عید دیدنی ها بادوم هندی و پسته رو جدا میکردم:D
منتظر بودم از آشپز خونه بیان بیرون برم سراغ سیب‌زمینی سرخ کرده ها:D
اکثرا به بقیه لاپا می دادم تا با صورت برن تو زمین:D
وقتی مهمون میومد اسباب بازی هایی که دوست داشتم رو قایم می کردم
همیشه شکلات رو بستنی رو بیشتر از خودش دوست داشتم
از این که سوار ماشین بشم بعد من بگم بیب لذت می بردم(کلماتی ابداعی برای ابراز نیاز به سرویس بهداشتی):)):D
کلا انسان کر مو یی هستم:))
چسبوندن آدامس رو هم یادم رفت بگم
 
آخرین ویرایش:

خِیزَران

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,892
امتیاز
38,832
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر ستاره ها
سال فارغ التحصیلی
2020
همیشه باربی هام رو تیکه تیکه میکردم ~X(:Oops:خیلی بدم میومد ازشون ، همیشه سوسیس کالباسای پیتزا روبر میداشتم ، فقط اونارومیخوردم ، هر موقع شب ادراری داشتم مینداختم لحافمو یه گوشه نفهمن که میفهمیدن معمولا ، ادامس عامو قورت میدادم ، موقع رقصیدن تو مهمونیا فقط دور خودم میچرخیدم الان یکم بهتر شدم رقصم افتضه ، موهام از بچگی خرگوشی میبستم که الان هم می بندم
 

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
میزدم:D:-"
دست به بزنم خوب بود هرکی اذیت میکرد میزدم :/ خیلی رفتم دفتر :-"
 

Strangers

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو مدیران انجمن
ارسال‌ها
1,300
امتیاز
23,261
نام مرکز سمپاد
علامه حلی۱
شهر
همدان
سال فارغ التحصیلی
0000
رشته دانشگاه
علوم تغذیه
با وجود سه عالمه اسباب بازی بابام رو مجبور میکردم برام لوله بخاری بخره از این نقره ای ها بعد توش داد میزدم.
در این حد قانع بودیم):-"
 
آخرین ویرایش:
بالا