پاسخ : فیلمسازان مؤلف
تئوری فیلم سازان مولف اولین بار توسط فرانسوا تروفو و با هدف نقد اقتباس های سینمایی از شاهکارهای ادبی مطرح شد. تروفو به عنوان نظریه پرداز مولف، فقط فیلم هایی رو هنری می دونست که کارگردان با سبک و سیاق خاص خودش به تولید اثر دست زده بود. (مثلن جناب برگمان رو پایه گذار سینمای فلسفی-مذهبی می دونن.) اولین نقد به این نظریه، همین مسئله ی سبکُ سیاق خاص کارگردان به عنوانِ ویزگی بارز اثر ه. منتقدان این نظریه معتقدن یک فیلم تنها محصول کارگردان نیست. بازیگرها، آهنگساز، کارگردان های هنری و ... نقش مهمی در روند تولید فیلم دارن که تئوری مولف این نقش رو نادیده می گیره.
به اعتقاد اندرو ساریس باید بین مؤلفین سینما و انبوهی از فیلمسازان مقلد تفاوت قائل شویم. او اعتقاد دارد که یکسری پارامترها برای شناسایی فیلمساز مؤلف وجود دارد. از جمله سبک بصری مشخص، ویژگیهای فنی منحصربهفرد و دلالتهای معنای متعلق به فیلمساز. او فیلمسازانی که به این ویژگیها دست یافتهاند را فیلمساز مؤلف میخواند.
به نظر من این تعریف جواب خوبی برای مخالفان این نظریه ست. تصویربردارها، اهنگ سازها، بازیگرها و... مطابق نظر و تفکر کارگردان جلو می رن. به هیچ وجه نمی شه نقش مهم و برجسته ی این افراد رو در ساخت فیلم انکار کرد، ولی چیزی که باعث تمایز یک فیلم می شه روندیه که کارگردان "انتخاب" و عوامل دیگه "اجرا" ش می کنند.
نقد دیگه ای که به این تئوری وارده، به زعم من منطقی تر و قابل قبول تره. این نقد می گه فیلم محصول یه اندیشه ی مسلط نیست. بلکه موقعیت زمانی و اجتماعی هم موثرند. هدف منتقد صرفن بازیابی اهداف و تفکرات کارگردان نیست، بلکه موظفه شرایط زمانی و اجتماعی رو هم بر روند ساخت فیلم مدنظر قرار بده. مثلن محدودیت ها، عقاید مردمِ زمان و ... .
هرچند این نقد کاملن صحیحه، ولی باز هم نباید از نقش کلیدی کارگردان غافل شد. کارگردان مولف از شرایط زمانی و مکانی به نفع دغدغه های خودش بهره می گیره و دست به ابداعات جدید و متناسب با زمان می زنه. خب اگر متد خود کارگردان بی تاثیر بود، آثار این افراد نمی تونست این همه سال دووم بیاره و بارها و بارها دیده و تحسین بشه. کسی نقش عوامل دیگه و شرایط و موج تفکرات رو در ساخت یک فیلم انکار نمی کنه، اما کارگردانه که از این عوامل به بهترین شکل استفاده می کنه و اینا رو به انسجام می رسونه و اسمِ خودشُ پای اثر ثبت می کنه.
به خاطر آشنایی بیشترم با برگمان می تونم از آثار ایشون مثال بزنم. فیلم های برگمان، معناگرا، با تم معنوی، انتقاد به خود و انتقاد به سوئد هستند. طبیعتن معنویت، خودشناسی و انتقاد به وطن در فیلم های برگمان تحت تاثیر شرایط زمان بوده، اما لحن برگمان برای بیان این دغدغه ها مختص خودشه. بعضی از منتقدان آثار سینمایی معتقدن که تماشای فیلم های برگمان مثل خوندن یه رمان ه. این سبک رمان گونه، شک و تردید و سوال های ذهن انسان رو که در فیلم های برگمان صرفن بیان می شن، جز خود کارگردان به چه عامل دیگه ای می شه نسبت داد؟
با این تئوری موافقم و قبولش دارم.
متاسفانه از بین کارگردان هایی که این تئوری به عنوان شاخص ها مطرح می کنه، فقط با برگمان و تا حدودی فلینی آشنایی قابل قبول دارم.
خیلی خوب می شه اگه تو این تاپیک چندتا از این کارگردان ها رو با آثار شاخص شون بررسی کنیم و بیشتر باهاشون آشنا شیم ؛؛) من حتا اسم بعضی از این کارگردان ها رو نشنیدم و نمی دونم چرا انقدر این تاپیک مورد بی توجهی ه.