اینجارو دیدم یاد دوتا سگ ژرمن افتادم که خواهر و برادر بودن و صاحبش چون دیگه نمیتونست نگه داری کنه ازشون فروخته بودن به یکی دیگه
خلاصه که بگم الان اون دوتا ببچاره دارن نگهبانی یه انبار محصولو میدن
ولی اینقدر که پیششون رفتم کاملا رام هستن و خیلی عم مهربون^^
جدی جدی چرا این دوتا اینقدر معرفت سرشون میشه؟
یادمه بعد اسباب کشی ازین پتوها که کنار اساسا میزارن کنار وسایل ما جا مونده بود و ما دادیمش به اون سگه^-^
انقدر به اون پتوهه وابسته شده که هرجا میره پتو هرو دنبال خودش میکشه میبره(:
البته که منم خیلی در حقش اجهاف کردم مثلا کلی یخ و حلوا(
)دادمش بهش خداروشکر زنده ان فعلا
ولی خیلی ناز بودن یادمه روی پای یکیشون به زخمی بود بابام چندبار رفتن دامپزشکی صحبت کردن چندتا دارو مثرف کرد الان حالش خیلی خوبههه
تازه تابستون بابامو داییم برای اینکه حالشون بهتر بشه بردنشون حموم(چقد خوب بود اونروز^-^)
خلاصه اینکه بابام قول داده ببره منو اون انباره اگه رفتم عکسشونم میزارم(: