- ارسالها
- 471
- امتیاز
- 8,078
- نام مرکز سمپاد
- frz1
- شهر
- قم
- سال فارغ التحصیلی
- 94
- رشته دانشگاه
- مهندسی معماری
پاسخ : فروشندهِ اصغر فرهادی (Le Client)
بعد از دیدن فروشنده، به زنی فکر میکردم که اصلا دیده نشد، هیچ جا نبود، حتی صدایی از او پشت تلفن نبود. زنی که گویا با بچهی کوچکش آواره بود و بدکاره. در تمام فیلم به عنوان آدم ناجور از او یاد شد. آدم ناجوری که انگار برای گذران زندگیش با هر قشری از مردان رابطه داشت، از رانندهی وانت تا هنرپیشهی تاتر. و در نگاهی که او را ناجور میخواند انگار که باعث و بانی تمام این معضلات است. در انتهای فیلم همهمهی مردم که به نظر می آمد بیشتر نگران سلامت مرد متجاوز به ظاهر پشیمان بودند و عده ای هم همدل با عمادی که به نظر امروزی بود و آگاه، مرا به فکر برد. سه زن قربانی؛ همسر پیرمرد، رعنا و آن آدم ناجور. آدم ناجور حتی اشکهایش دیده نشد. نمیدانم اصلا دلی برای او سوخت؟! داشتم فکر میکردم که چقدر خوب این فیلم تنهایی و بیکسی آن آدم ناجور را به رخ میکشد. زنی که صدایی ندارد تا از دردهایش بگوید. زنی که از او تنها لباسها و کفشهایش دیده میشود، زنی که تنها یک ابزار جنسیست و درحالیکه از او استفاده میشود انکارش میکنند و جامعه او را حذف میکند تا نبیندش، درست کاری که در فضای اجتماعی و سیاسی ما میشود. و اینکه زنهای این سرزمین چه همه خود را در معرض این نگاه میبینند، زن هنرپیشهی مطلقهی تاتر که به خنده همبازیش واکنش نشان میدهد و پسرش ادامه دهندهی نقاشی پسر آدم ناجور بر دیوار میشود، زنی که از رانندهی تاکسی میخواهد تا جایش را عوض کند. و فیلم چه اشارهی ظریفی به تربیت پسران در سن نوجوانی و دامن زدن به این نگاه دارد. انگار از همان روزهای نوجوانی است که آدمها به قول عماد به مرور گاو میشوند. بس که دردشان شنیده نمیشود و عشق و همپیمانشان میشود یک گاو، درمانی برایشان نیست و آنقدر که تنهایند. فروشنده قصهی یک تجاوز نبود. فکر میکنم فروشنده درد نسلی بود که قربانی قضاوتند، که جرات شکایت ندارد، که جرات فریاد ندارد و ترجيح میدهد تا قربانی بماند اما بر ترسهایش غلبه نکند. نسلی که حرفهايش همه در لابلای کنایه است، درست مثل همین فیلم. فیلمساز با ظرافت تمام، مفاهیم نمایشنامهی "مرگ یک فروشنده"ی میلر را با شخصیت پیرمرد در میآمیزد و فیلم گاو را با شخصیت رعنا که یادآور انفعال مشدی طوبی زن مشدی حسن است و آینهای که عماد در نقش فروشنده میشود که گویی همه یک پیرمرد هوسران در درونشان دارند را، وارد بخشی از زندگی زیر پوستی جامعه نمود. سانسور، بیسوادی و بیمطالعه بودن، سطحینگری قشر عظیمی از جامعه نیز مواردی بودند که در قالب این داستان دهشتناک به نمایش گذاشته شد. نمایشی از قربانی بودن همه بازیگران صحنهی زندگی.
* کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی. تهران .شیرین افزار
#تجربههای_روانپزشکانه
بعد از دیدن فروشنده، به زنی فکر میکردم که اصلا دیده نشد، هیچ جا نبود، حتی صدایی از او پشت تلفن نبود. زنی که گویا با بچهی کوچکش آواره بود و بدکاره. در تمام فیلم به عنوان آدم ناجور از او یاد شد. آدم ناجوری که انگار برای گذران زندگیش با هر قشری از مردان رابطه داشت، از رانندهی وانت تا هنرپیشهی تاتر. و در نگاهی که او را ناجور میخواند انگار که باعث و بانی تمام این معضلات است. در انتهای فیلم همهمهی مردم که به نظر می آمد بیشتر نگران سلامت مرد متجاوز به ظاهر پشیمان بودند و عده ای هم همدل با عمادی که به نظر امروزی بود و آگاه، مرا به فکر برد. سه زن قربانی؛ همسر پیرمرد، رعنا و آن آدم ناجور. آدم ناجور حتی اشکهایش دیده نشد. نمیدانم اصلا دلی برای او سوخت؟! داشتم فکر میکردم که چقدر خوب این فیلم تنهایی و بیکسی آن آدم ناجور را به رخ میکشد. زنی که صدایی ندارد تا از دردهایش بگوید. زنی که از او تنها لباسها و کفشهایش دیده میشود، زنی که تنها یک ابزار جنسیست و درحالیکه از او استفاده میشود انکارش میکنند و جامعه او را حذف میکند تا نبیندش، درست کاری که در فضای اجتماعی و سیاسی ما میشود. و اینکه زنهای این سرزمین چه همه خود را در معرض این نگاه میبینند، زن هنرپیشهی مطلقهی تاتر که به خنده همبازیش واکنش نشان میدهد و پسرش ادامه دهندهی نقاشی پسر آدم ناجور بر دیوار میشود، زنی که از رانندهی تاکسی میخواهد تا جایش را عوض کند. و فیلم چه اشارهی ظریفی به تربیت پسران در سن نوجوانی و دامن زدن به این نگاه دارد. انگار از همان روزهای نوجوانی است که آدمها به قول عماد به مرور گاو میشوند. بس که دردشان شنیده نمیشود و عشق و همپیمانشان میشود یک گاو، درمانی برایشان نیست و آنقدر که تنهایند. فروشنده قصهی یک تجاوز نبود. فکر میکنم فروشنده درد نسلی بود که قربانی قضاوتند، که جرات شکایت ندارد، که جرات فریاد ندارد و ترجيح میدهد تا قربانی بماند اما بر ترسهایش غلبه نکند. نسلی که حرفهايش همه در لابلای کنایه است، درست مثل همین فیلم. فیلمساز با ظرافت تمام، مفاهیم نمایشنامهی "مرگ یک فروشنده"ی میلر را با شخصیت پیرمرد در میآمیزد و فیلم گاو را با شخصیت رعنا که یادآور انفعال مشدی طوبی زن مشدی حسن است و آینهای که عماد در نقش فروشنده میشود که گویی همه یک پیرمرد هوسران در درونشان دارند را، وارد بخشی از زندگی زیر پوستی جامعه نمود. سانسور، بیسوادی و بیمطالعه بودن، سطحینگری قشر عظیمی از جامعه نیز مواردی بودند که در قالب این داستان دهشتناک به نمایش گذاشته شد. نمایشی از قربانی بودن همه بازیگران صحنهی زندگی.
* کارشناسی ارشد روانشناسی عمومی. تهران .شیرین افزار
#تجربههای_روانپزشکانه