- شروع کننده موضوع
- توقیف شده
- #1
Full_professor
کاربر فعال
- ارسالها
- 64
- امتیاز
- 38
- نام مرکز سمپاد
- ح ل ی
- شهر
- طهرون
- سال فارغ التحصیلی
- 93
پاک بشه لطفا
به نقل از Full_professor :سلام
یه سری هستن به دین یا باور بی خدایی(آتئیست) هستن. میخواستم اگر خودشون هستن و یا کسی هست اطلاعات و یا علاقه ای به این بحث داره جواب سوالات منو بده:
۱- وقتی خدا نداریم، نظام ارزشی جامعه(جامعه انسانی) رو کی تعریف میکنه؟
۲- آیا نظام ارزشی همه بی خداها یکسانه؟ و یا باید یکسان باشه؟
۳- اگر چندین نوع نظر و نظریه پدید اومد (همونطور که بین دینداران هست، از مسلمان و مسیحی بگیرید تا بودایی و هندو) نکلیف چیه؟ هرکس زورش بیشتره نظام ارزشی او حاکم خواهد بود؟
۴- بی خدایی چه فرقی با خدا باوری دارد؟ یعنی چه سودی عاید ما میکند که در با خدایی عایدمان نمیشود؟
۵- آیا بی خداها به جهان پس از مرگ اعتقاد دارند؟ مثلا تناسخ؟ کلا تصور و باور آنها از مرگ و پس از آن چیست؟
۶- هدف یک بی خدا از زندگی چیست؟ یعنی دیدگاه اون تماما منحصر به بردن بیشترین لذت در همان لحظه است؟ با توجه به اینکه هیچ تضمینی برای آینده نیست؟
و سوالهای بیشتری که در ادامه خواهم پرسید
پیشاپیش از حضور شما در بحث قدر دانی میکنم
سلامبه نقل از Full_professor :سلام و تشکر از مشارکتتون
حقیقتش من یه مدت سر یکسری مسائل از دست خدا خیلی شاکی شدم. چون اصلا سر از کارش درنمی آوردم. تا حدی که اینقدر مسئله برام جدی شد که گفتم خودمون رو سر کار گذاشتیم! خدایی در کار نیست! چون این خدا که من تا الان شناختم و باور کردم با هیچ عقل و منطق و حساب و کتابی جور درنمیاد! فقط یک خودگول زنک و دلخوشی واهی هست که ما به خودمون میدیم که از هرجای زندگی کم آوردیم و نشد یه جور به خدا ربطش بدیم و یا شکایت کنیم و یا کمک بخوایم و درد دل کنیم و نفرین کنیم و ........
بعد گفتم باشه! اصلا خدا وجود نداره. قبول!
خب حالا که خدا وجود نداره که چی؟! زندگی بدون خدا چگونه است؟ هدفش چیه؟ مقصدش کجاست؟ امیدش به چی هست؟ دلخوشیش کجاست؟ لذتهاش کدوماست؟ ذخیره اش واسه کجاست؟ واقعا من فردا برم زیر ماشین و بمیرم همه چیز تموم؟ هیچی به هیچی؟ به همین سادگی!
بعدش چی میشه؟ این منی که الان زنده است و فکر میکنه بعد مرگ کحا میره؟ تصور این عدم چگونه است؟؟؟ عدم یعنی چی؟ من که هرچقدر فکر میکنم نمیتونم هیچ تصوری بکنم ازش! بعضی ها میگن میشه مثل قبل تولد، ولی بنظرم قبل تولد من وجود نداشتم فرضا ولی بعد مرگ من وجود داشتم و حالا قرار هست نابود بشم! این منی که الان وجود داره چطور نابود میشه و من بعد نابود شدن واقعا چی میشم!(تصور هیچی شدن واقعا سخته!!)!
در رابطه پاسخ این اتفاقات به ظاهر خوشایند لطفا پست زیر را بخوانیدبه نقل از .M.se :عین دلنوشته بود متنت کلی از مشکلاتی که داری رو توش خواستی بگنجونی :)
یه سوال ، اون زمانی که خوشحال هم بودی راضی بودی که بگی خدایی نیست و بهترین راه خودکشی هست یا فقط موقعی که به مشکل خوردی ؟
سوال بعدی ... تا به حال شده مشکلی داشته باشی و برات اتفاقی بیفته و بعدا ببینی چه خوب شد اصلا این اتفاق افتاد ؟
--------
ببین من میتونم جوابت رو یه جا همش رو با هم بدم ولی خب بقیه هم ممکن هست بخونن و حوصله منو تو خوندن مطالب نداشته باشن
پله پله میریم جلو تو موضوعت
کل کتابو نگفتم،داستانه اخر،اسمش "طلسم گربه مجاری"هبه نقل از Full_professor :سلام
کتابی که فرمودین رو دانلود کردم ولی ماشاءالله ۳۴۵ صفحه بود! راستشو بگم شاید هیچوقت وقت نشه و نخونم(حداقل تا آینده ای نه چندان نزدیک سرم یه شدت شلوغ هست). اگر میشه خودتون با چنتا مثال توضیح بدید که کتاب تعریفش چی هست از عدم؟ و یا شما چطوری و به چه تعریفی از عدم دست یافتید؟
این تصور جادوگر و چوب جادوگری درواقع تصور من نیست! تصور تمام کسایی هست که خدارو قبول دارن و اصلا خدارو اینطوری تعریف میکنند! یادمه توی همین سایت (فکر کنم بخش اعتقادی) یه مطلبی نوشتم با عنوان (اثبات علمی خدا با قوانین علوم تجربی) و اونجا نتیجه گرفتم یه انرژی ای باید وجود داشته باشه که همیشه بوده و هست و من اسم این انرژی رو میذارم خدا .... و برای تعریف ماهیتش و خصوصیاتش راه های مختلفی هست که یکیش دین هست و ....
و اتفاقا خودم همیشه به این فکر میکنم که حتما یه خدایی هست ولی آیا تعریفش چیزی هست که ادیان گفتن؟ یا نه ادیان تصورات انسانی شون از خدایی رو گفتن که هست ولی نمیتونن درک و تعریفش کنن؟ (ااین همیشه یه سوال باز برای خودم بوده و هست و توی این تاپیک اتفاقا دنبال پیدا کردن همین جوابم!)
در مورد قسمت اخر هم کامل متوجه منظورتون نشدم! آیا شما میگید ما باید اول خدارو اول اثبات کنیم برای خودمان و وقتی اثبات شد با این جمله معروف که "خب دیگه از اینجا به بعد، حکمت خداست و ما بیش از این نمیفهمیم چون مغز ما محدود است و حتما خدا چیزی میداند که ما نمیدانیم" به سوالاتمون پاسخ بدیم و در واقع سوالات رو پاک کنیم از سرمون؟
منم به این تئوری معتقد بودم همیشه و واقعا عقلانی و منطقی هم هست، ولی ارضا کننده نیست بنظرم!! شبیه یکجور ریسک و قمار هست و هر از چندگاهی موجب شک میشه در آدم!! که آیا واقعا خدایی هست؟ خدا همینی هست که من فهمیدم و باور دارم؟ شاید خدایی باشد ولی تعریف دیگری داشته باشد!! چه کسی گفته خدا همینی هست که دین میگوید؟ و....
و در نهایت اینکه اصلا بیایم خدا رو در نظر نگیریم و ببینیم زندگی بدون خدا چه شکلی میشود؟؟ شاید بهتر بود و کلا دست از سر خدا برداشتیم!!