• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

امیرحسین - 14791

  • شروع کننده موضوع
  • #1

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
راستش یه مقدار طول کشید که بالاخره به خودم قبولوندم که تو ح ب پست بنویسم و ساختن قفسه اینجا یا برای کتاب‌ها یه جور انقلاب(این انقلاب‌ها معمولاً وقتی رخ می‌ده ک فکر می‌کنم بهتره یکم از درونگرایی خودم کاهش بدم :)) ) برای خودم محسوب میشه .
هرچند که حدس می‌زنم اینجا خیلی حوصله سر بر و شاید بدترین تاپیک هم بشه ولی خب می‌سازمش :D

فیلم‌ها هم آروم آروم تکمیل می‌کنم
فعلاً فقط The Lion King که از بهترین‌های دوران کودکیمه می‌نویسم :D
1) 1994 The Lion King
2) The Martian 2015
3) Corpse bride 2005
4) پ مثل پلیکان (مستند کوتاه)
5) after you (انیمیشن کوتاه)
6) خانه دختر
7) La La Land 2016
8) 1999 Fuori Dal Mondo
------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
2) The Dark Knight 2008
3) The Pursuit of Happiness 2006
4)Cinderella Man 2005
5)Finding Nemo 2003
6) Batman Begins 2005
7) 2014 When Marnie Was There
8) The Croods 2013
9) Sinbad: Legend of the Seven Seas 2003
10) Gladiator 2000
11)Rango 2011
12) Dumb and Dumber 2014
13) The Imitation Game 2014
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #2

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
راستش اصلاً قصد نقد کردن فیلم‌ها رو به اون صورت ندارم و نوشته‌هام بیشتر بدرد اونایی می‌خوره که اون اثر رو دیدن تا اینکه می‌خوان ببینند(البته اگه اصلاً بدرد بخوره :D )
(The Llion King (1994
امتیاز از دیدگاه خودم : 9 (اطّلاعات کلّی فیلم با یه سرچ ساده بدست میاد پس اگه کسی براش مهمه خودش زحمتش بکشه و اینکه امتیاز سایت‌های مختلف هم به مرور زمان تغییر می‌کنه پس دلیلی نمی‌بینم که بنویسم)

انیمیشن شروع به یادماندنی داره که نظیر این طلوع خورشید رو توی فیلم (Lawrence of Arabia (1962 دیدم (البته توی اون فیلم برای ابتدا فیلم نمایش داده نشده بود) به هر حال این شروع خیلی زیبا به همراه موسیقیش شما رو از همون ابتدا جذب می‌کنه.
در کل موسیقی یکی از پایه‌های محکم این انیمیشن هست و اگه اشتباه نکنم این انیمیشن جزء موزیکال‌ها محسوب میشه و هانس زیمر هم چقدر خوب از پس کارش بر اومده و جا داره بهش تبریک بگیم به خاطر این شاهکارش من خودم قطعه to die for و اون 2 تمی(اگه شد فردا آپلود می‌کنم) که چندین جای انیمیشن تکرار می‌شه رو خیلی دوست دارم و توی انیمیشن اونجایی که موسیقی با تصویر جوری هماهنگ بود انگار صدایی که می‌شنویم صدای پای فیل‌هاست خیلی برام جالب بود.
شاید براتون سوال باشه که چرا اسکار اینقدر با موفاسا تفاوت ظاهری دارند در جواب باید بگم علّتش اینه که در ابتدا قرار نبوده این 2 شیر با هم برادر باشند بعد از اتمام طراحی‌ها تصمیم گرفته شد که این دو شیر برادر بشند ولی طراحی‌ها تغییر ندادند.
زمان بچّگی این انیمیشن رو بارها دیدم و جایگاه محکمی در خاطرات کودکیم داره(اصلاً من یادمه یه دفعه می‌خواستم ببینم یه ساندویچ همبر آماده تو دستم گرفته بودم با طلوع خورشید اوّلین گاز رو زدم :)) )و این اوّلین انیمیشنی هست که باهاش گریه کردم درست همون سکانسی که سیمبا میگه یه نفر کمک کنه یه نفر هرکی که باشه کمک کنه. ولی چیزی که من رو متعجّب کرد چند روز پیش که انیمیشن رو دوباره دیدم با اینکه اصلاً فکرش نمی‌کردم بازم باهاش گریه کردم ولی ایندفعه اونجایی که سیمبا بزرگ شده بود و به خاطر گذشته‌اش خیلی ناراحته :D
در واقع میشه گفت خیلی‌ها دوره‌ای که سیمبا تو زندگیش گذرونده رو توی زندگی واقعیشون تجربه می‌کنند خودشون رو با hakuna matata های متفاوت سرگرم می‌کنند که بتونند دردها ، شکست‌ها و ناکامی‌هاشون رو فراموش کنند هرچند که این تسکین‌ها همیشه موقتی هستند و درد آدم رو درمان نمی‌کنند و تعداد محدودی از اون آدم‌ها هستند که از گذشته خود درس می‌گیرند و جبران می‌کنند.
در واقع نقطه عطف داستان رو اونجا می‌دونم که سیمبا با رافیکی صحبت می‌کنه دیالوگ‌های اون قسمت خیلی عالی هستند
دیالوگ‌هایی که دوست داشتم :
Sarabi : ypur son is awake
Mufasa : befor sunrise he's ypur son​

Simba: I can't marry her she's my friend
\Nala: yeah, it'd be so weird​

Pumbaa : i ate like pig
Simba : Pumbaa , your are a pig​

Pumbaa I always thought they were balls of gas burning billions of miles away gas
Timon: Pumbaa with you, everything is gas​


Rafiki : oh yes the past can hurt , but the way i see it you can either run from it or lean from it​
از قسمت‌های موزیکال انیمیشن قسمتی که سعی می‌کردند زازو رو بپیچونند رو دوست داشتم و از سکانس‌ها
سکانسی طلوع خورشید ، سکانسی که سیمبا پاهای کوچیکش رو جای ردپای بزرگ پدرش می‌زاره ، سکانسی که سیمبا تو مسیر خونه تو بیابان داره می‌دوه و دویدنش رو نشون می‌دند و سکانسی که نالا با دلربایی نگاه سیمبا می‌کنه(فکر کنم خیلی برای اون نقاشی وقت گذاشته باشند :)) ) و همینطور سکانس غرش گروهی و سکانس شیرجه اسکار از میان آتش.
هرچند که معتقدم این انیمیشن بیشتر بدرد بچّه‌ها می‌خوره امّا بخش‌هاییش هم مناسب بزرگترهاست چون طبیعتاً کودکان حس شکست و گناهی نسبت به گذشته‌ای که هنوز نساختند ندارند و اینکه انیمیشن رو که تو سن 22 سالگی دیدم بعد از گفت‌وگوی سیمبا و دوستاش در مورد ستاره‌ها حسش رو با تمام وجود درک می‌کردم و انتظار داشتم خودش رو بی‌حال رو زمین بندازه که انداخت :)
نکته منفی : اینکه شخصیّت بده داستان چشاش سبز باشه و شخصیّت دلنشین داستان همیشه چشم‌هاش آبی باشه ناراحت کننده هست و خب واقعاً بدم میاد از این کارها
در پایان اگه شما هم جز طرفدارهای این انیمیشن هستید می‌تونید اطّلاعات خودتون رو اینجا محک بزنید
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #3

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
خب این فیلم رو موقع تماشای گروهی دیدم ولی فرصت نشد که در موردش بنویسم و الان می‎نویسم با توجه به اینکه از اون موقع تا حالا ندیدمش احتمال زیاد نوشته خیلی ضعیف باشه ولی برای خودم جالبه ببینم بعد از چند ماه چقدر از یه فیلم یادم مونده :D
The Martian 2015
راستی من هرچی یادم باشه میگم اگه فیلم ندید ممکنه مزه فیلم با این نوشته از بین بره و چیزهایی که نباید بخونید.(در کل فکر نمی‌کنم کسی اصلاً بخونه من باب محکم‌کاری همه اینا نوشتم :)) )​
داستان در واقع از اونجا شروع میشه که یه فضانورد توی مریخ جا میمونه و اگه بتونه زنده بمونه هم باید مدّت خیلی طولانی تنها باشه.
در واقع اوّلین چالشی که به ذهن من رسید همین تنها بودن به مدّت خیلی طولانی بودش و بعدش تازه به فکر غذا و آب افتادم.
اینکه یه نفر بتونه این همه مدّت طولانی تنها باشه خیلی سخت بنظر می‎رسه اونم تو مریخ که در واقع هیچی توش نیست.
نقطه قابل بررسی این فیلم جدا از مسائل علمیش بخش کمدی ماجرا هست که به اصطلاحی سعی شده با کمک اون جذاب‎ترش کنند و شاید روحیه قهرمان داستان بعد از شک جا گذاشته شدن هم غیر واقعی بنظر برسه. من میتونم به خاطر تنها بودنش این موضوع رو توجیه کنم در واقع این تنها بودنش میتونه زمینه ساز این بشه که شخص یه جورایی الکی خوش کنی و یا مسخره بازی‎های دیگه. به هر حال صحنه‌های کمدی فیلم من رو که نتونست بخندونه در واقع بنظرم خنده‎دار ترین قسمت‌های ماجرا اونجاهایی بودش که چینی‌ها اومدن برای نجات فضانوردمون تحقیق‎ها و کارهای علمی سریشون رو در اختیار آمریکاهایی‌ها قرار دادند یا اونجاها که اصرار داشتند ما هیچ چیز رو مخفی نمی‌کنیم و خیلی پایبند هستیم که همه چیز به مردم اطّلاع داده بشه در واقع چقدر خوبیم ما ...
من صبر و تحمّل بالایی از خودم نشون دادم وقتی که قرار بود صحبت‎هاش به طور مستقیم پخش بشه و این موضوع کنترل نشده بود و هرچی دلش می‌خواست می‌تونست بگه...
یه پچّه 3 ساله هم نمیتونه اینا رو باور کنه.
به هر حال اینکه تونست وی مریخ کشاورزی کنه و زنده بمونه برای من خیلی جالب بود. البته یه چیز هنوز برام سواله چطوری اون pathfinder بعد اون همه سال به این راحتی پیدا نشد نباید زیر مترها خاک قرار می‎گرفت؟؟؟
احساسم میگه این فیلم پر از سوتی علمی مربوط به فضا هست واسه همین تو بخش علمیش خیلی به محتوای علمی نگاه نکردم بیشتر بخش کشاورزیش از لحاظ علمی مورد توجه‌ام قرار گرفت :))
در مورد شخصیّت پایانی فیلم که جمع شده و داره توضیح می‌ده در واقع اون پایان فیلم داره پیام فیلم رو به عنوان یه لقمه آماده تحویل بیننده می‎ده و چیز دیگه‌ای توش ندیدم.
در مورد موسیقی متن فیلم‎هم خوب بود و من این ترک رو دوست داشتم :
دانلود
 
  • شروع کننده موضوع
  • #4

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
Corpse Bride 2005
این موسیقی که می‌شنوید یکی از آثار بتهوون نیستش بلکه هنرنمایی Danny Elfman برای شاهکار Tim Burton.
با اینکه این فیلم خیلی از فضاش با رنگ‎های مرده هستش با رنگ موسیقی خیلی خوب اون به انیمیشن زندگی بخشیده.
برای من که امیلی محبوب‎ترین شخصیت این انیمیشن هستش. در واقع Tim Burton با اینکه یه مَرده خیلی قشنگ احساسات زنانه رو توی امیلی به نمایش گذاشته (یا حداقل تصور من از احساسات زنانه :)) ) یه عاشقانه که سعی داره نشون بده که احساسات آدم‎ها چقدر فراتر از محدودیت‎های زمینی هستش؛ یه قلب شاید نتونه گرمای نور خورشید رو دوباره حس کنه و حتّی دیگه نتپه ولی هنوز می‎تونه عاشق بشه و یا حتّی بشکنه.
طنز فیلم زیاد نیستش در عوض شوخی‎هایی که با اسکلت‎ها و دنیای مردگان میشه شیرین و بامزه هستش. تصور ما همیشه از عروس یه دختر آراسته و زیبا هستش ولی این فیلم با اینکه این قاعده رو بهم می‎ریزه خیلی خوب حس یه عروس رو به تصویر می‎کشه و شما خیلی آروم آروم علاقه‎مند به این عروس می‎شید و ظرافت‎های احساسیش رو می‎تونید لمس کنید؛ بفهمید چرا توی روز عروسی هرچی عروس میگه حرف حرفه اونا ولا غیر :))
یکی از جذاب‎ترین صحنه‎های این فیلم برای من اونجایی هست که امیلی در حال پیانو زدن هستش و ویکتور می‎خواد ازش دلجویی کنی. موسیقی که اون قسمت نواخته می‎شه خیلی مناسب صحنه هستش و خیلی راحت بدون اینکه کلامی برقرار بشه همه حرف‎ها رو یاد می‎ده.
این انیمیشن خیلی زیبا یادآور می‎شه که نباید به خاطر خواسته‎های خود احساسات دیگری رو پایمال کرد؛ دوست داشتن چیز غیر ممکنی نیست فقط باید با قلبت اونو بپذیری؛ برای دیدن زیبایی‎ها باید وقت گذاشت تا بتونی پرده‎های ظاهربینی رو کنار زد و درون هر شخص رو دید. درونی که قراره برای یه عمر همراه آدم بشه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #5

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
خب این سری دوست دارم که نوشتم رو به صورت مقایسه‌ای 2 انیمیشن بنویسم
انیمیشن‎های مورد بررسی
Zootopia 2016 و Turbo 2013
خب این تدو انیمیشن‌ صحبت‌های مشترکی دارند ولی طرز بیانشون فرق داره در واقع این هنر طرز بیان Zootopia بودش که باعث شد از یه مفهوم همیشگی یه اثر ماندگار بیرون بیاد و جایزه‌هایی بگیره که لایقشه.
توی خیلی از انیمیشن‌ها میشه مفاهیمی رو یافت که راه زندگی رو به کودکان آموزش میده مفاهیمی که خودمون هم گاهی فراموشمون میشه یا باورش نداریم.
انیمشن Zootopia از این مفاهیم غنی هستش، مثل اینکه تفاوت‌ها رو درک و شخص مقابل رو با تفاوت‌هاش پذیرا باشیم. در واقع به یه کودک نباید گفت که بین ما و نژاد یا فرهنگ جای دیگه تفاوتی نیست درمان قضیه نیست بلکه کودک باید احترام به تفاوت رو بپذیره.
و امّا مفهوم دیگری که تا حدی هم کلیشه محسوب میشه اینه که رویاهاتو دنبال کن و جا نزن تلاش کن و پس نکش تا بهش برسی.
این صحبت‌ها رو شاید بارها و بارها شنیده باشیم ولی خب باز هم اونجا میرسه که آدم خسته میشه جا میزنه و هدف رو رها می‌کنه.
این مفهوم توی انیمیشن Turbo هم وجود داره(حلزونی که دلش میخواد توی مسابقات اتوموبیل‌رانی شرکت کنه) امّا نحوه بیانشون:
در انیمیشن Turbo حلزون قصه ما بر اثر یه اتفاق معجزه مانند تبدیل به یک سوپرحلزون میشه که سرعتی برابر با ماشین‌های مسابقه‌ای پیدا میکنه و حالا میره دنبال اینکه رویاشو به واقعیت تبدیل کنه در مقابلش داستان خرگوش زیرک قصه Zootopia وجود داره که قصد داره پلیس بشه و با محدودیت‌های جسمی رو به رو هستش امّا هرچی توی مسیرش زمین می‌خوره پا پس نمی‌کشه و راه مقابله با محدودیتی که داره رو پیدا می‌کنه.
قهرمان‌های هر دو ماجرا در مقابل سرزنش‌های اطرافیان یا دست‌کم گرفتنشون مقابله می‌کنند و تلاش لازم رو انجام می‌دند ولی تفاوت اینجاست که خرگوش خانوم قصه هدفش بزرگی که انتخاب کرده بدون رخ دادن معجزه دستیابی می‌کنه؛ رویاها دستیافتنی هستند اگه به اندازه قامتشون همّت کنیم نیاز به هیچ معجزه نیست باید از اشتباهات درس گرفت، خود رو بشناسیم و از توانایی‌ها استفاده کنیم. اگه یه مسیر رو رفتی و زمین خوردی راه جدیدی برای برطرف کردن مشکل امتحان کنی تا از پسش بر بیای منتظر نمونی کسی دیگه بیاد خوشبختت کنه یا اینکه معجزه‌ای رخ بده.
نکته جانبی دیگه:
قهرمان قصه Zootopia دختر هست. چشماش آبی نیست در صورتی که چشمای حلزون آبی هستش (نه عزیزم چشم آبی آپشنی برای قهرمانی نیست)
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #6

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
پ مثل پلیکان
1351
پرویز کیمیاوی


در ابتدا بگم که این فیلم مستند و کوتاه هستش.
فیلم رو چند وقت پیش دیده بود و دیشبم دوباره نگاهش کردم؛ گاهی میشه یه فیلم 2 ساعته رو می‌بینی بعدش تهش حرف خاصی در موردش نداری که بزنی و گاهی هم دلت می‎خواد واسه یه فیلم کوتاه سطرها بنویسی.
پ مثل پلیکان از این دسته فیلم‌های کوتاه هستش؛ فیلمی مملو از احساس.
خب من یه سری اطّلاعات جانبی قبل از دیدنش داشتم و فکر می‎کنم که شما هم بهتره قبل از دیدنش بدونید.
آ سید علی میرزا یه آدم ساده دل هست که ادبیات خاص خودش رو داره. وقتی جوان بوده یتیم می‎شه و عموهاش سعی می‎کنند ارثی که بهش رسیده رو به چنگ بیارند واسه همین بهش تهمت دیوانگی می‎زنند و ارث رو بالا می‎کشند.
آ سید علی میرزا هم از طبس و مردمش دل می‌کنه و 40 سال خارج از شهر زندگی می‎کنه.
فیلم اینطور شروع میشه که بچّه‌های طبس سمت آ سید علی میرزا می‌روند و آ سید هم حروف الفبا رو به شیوه‌ای جالب توضیح می‎ده بهشون.
آ سید توی جوانی عاشق مریم خانومی می‌شه که اینطور که من از دیالوگ‌های آخر فیلم برداشت کردم قرار بوده که عشقش بهش بپیونده ولی خب آسید 40 سال تو خرابه به پاش نشست و اونم نیومد ...
شعر مریمی که توی فیلم خونده می‎شه شاعرش استاد ایرج امیرنظامی هست. (مطمئن نیستم)
خب از اینجا به بعد رو پیشنهاد می‎کنم بعد از دیدن فیلم بخونید.
فیلم یه نقطه اوج زمانی که داره یکی از پسرای طبس برای آ سید شعر مریم رو می‎خونه؛ خیلی زیبا می‎خونه خیلی زیبا و حالت‌های چهره آ سید یه غم واقعی رو نشون می‎ده همونطور که موقع دست زدنش از ته دل دست می‌زنه و خنده بچّه‌ها موقعی که دارند تحسین می‎شند دل‌نشینه.
خیلی راحت می‎شه با این صحنه گریه کرد :D
اوج دوم فیلم هم زمانی هست که آ سید با پلیکان رو به رو می‌شه.
می‌دونی جفتشون مثل همند متعلق به این شهر نیستند. جفتشون بی‌آزار و پاکند...
در آخر می‌تونم بگم حتّی اگه مثل آ سید پاک و بی‌ریا باشید اگه بخواید صبر کنید عشق خودش بیاد 40 سال هم بگذره نمیاد. حالا گاهی عشق یه طرفه هست و آدم میکشه کنار ولی اگه یه طرفه نباشه باید جنگید.
دانلود فیلم
(کیفیت تصویر خوب نیست حجمش کمه :D)
 
  • شروع کننده موضوع
  • #7

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
After you 2012
انمیشن کوتاه

یکی از انیمیشن‎های کوتاهی بود که خیلی دوست داشتم.
داستان 60 سال زندگی یک دربان هتل در ایرلند؛
گاهی وقت‎ها می‎شه ما می‌دونیم یه خطر ما رو تهدید می‎کنه که آیندمون رو به چالش می‎کشه امّا به جای اینکه سعی کنیم منطقی از پس مشکلات پیش‌رومون بر بیایم حرص می‌خوریم توی خودمون می‌ریم و استرس داریم. شاید بشه از پس اون خطر هم حساب شده بر اومد. امّا ترس ما رو فلج می‌کنه، نه تنها هیچ کار نمی‌کنیم بلکه لحظات خوش زندگی هم از دست می‌دیم درست مثل دربانی که وقتی دختره با قهوه به سمتش میاد می‎بینه دربان نیستش.
تو زندگی خودمون هم از این موارد زیاده به عنوان مثال دانش‌آموزی که می‌دونه کنکور داره و از 2 سال قبلش شروع می‎کنه به حرص خوردن آروم آروم خودش رو آب می‌کنه و نوجوانی خودش رو سر یه ترس حروم می‌کنه.
اینکه انسان یاد بگیره با در مقابل چالش‌های زندگی که احساساتش رو زخمی می‌کنند بتونه منطق خودش رو حفظ کنه. یکی از مهارت‎هایی هست که به موفقیتش کمک شایانی می‌کنه.
دانلود انیمیشن
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #8

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
خانه دختر
محصول 1393
اکران 1396

فیلم سعی کرده به روابط دختر و پسر نسل امروزه بپردازه و انتقادهایی به رسوم پوسیده قدیمی (که لباس مدرنی برای اجرای خود پوشیده‌اند) وارد کنه.
ولی خب یا نویسندگی قوی نبوده یا بخش‌هایی که ازش سانسور کردند باعث شده که با فیلم کاملی رو‌به‌رو نباشیم در واقع وقتی به تماشای فیلم می‎روید فقط یک موضوع خاص روش دست گذاشته می‎شه که بنظر من برای ساخت یک فیلم کافی نیستش.
اگر نویسنده می‎تونست به جای ایجاد ابهام در مورد دلیل مرگ یا نحوه خبر رسانی مرموز خواهر شخص فوت شده روی داستان زوج‌های دیگر داستان سرمایه گذاری بیشتری می‌کرد و چالش‎ها و موانع پیش‌روشون بیان می‎شد بهتر بود. در واقع من دلیلی اصلاً برای ایجاد یه تراژدی مثل مرگ نمی‎دیدم.
درسته که اون دختر مادرش فوت کرده و تنها پشتیبان اون روز سخت زندگیش همسر آینده‌اش بوده که تصور داشته اونم تو مسائل پیش اومده دست داشته ولی خب بازم قانع کننده نبود که داستان زندگیش در فیلم اینطور پایان پیدا کنه.
نویسنده و کارگردان سعی داشتند که یک فیلم رو برای جوان‌ها بسازند ولی خب اگه به فکر جوان‎ها هستین بهشون توی همه عرصه‌ها میدون بدید و از بازیگرهای جوان‎تری برای فیلم استفاده کنید که روحیاتشون به یه دختر و پسر دانشجو بیاد.
امّا در مورد رسوم قدیمی کشور خودمون:
وقتی فیلم رو دیدم حس خیلی بدی به مادر و خواهر داماد داشتم که طرض تفکرشون از هر لحاظ مسخره بودش از نحوه بیان خواسته و پلیس بازیشون تا خود خواسته‌ای که داشتند. مادر داماد توی فیلم به عروسش می‎گه که من برای دختر خودمم این کار رو انجام دادم که منظور داره این والدینی هستند که این رسوم غلط رو از نسلی به نسل دیگه انتقال می‎دند امّا برای من سوالی که مطرح هستش چرا ما باید این رسوم رو پذیرا باشیم؟ دختر داخل فیلم چرا اینقدر ضعیف نمایش داده شد؟
به هیچ عنوان فکر نمی‎کنم که با انتقاد به اون نسل قدیمی که همچین چیزهایی رو به عنوان یه اصل پذیرفته‎اند بشه چیزی رو تغییر داد ازدواج برای ساخت یک زندگی مشترکه و خانواده‎ها اجازه ندارند که در مورد خصوصی‎ترین مسائل حالا چه به شیوه دستمال تو جیب داماد قدیم و یا برگه سلامت جدید دخالت کنند. انتظار داشتم دختری که در آستانه ازدواج و تشکیل خانواده هستش قوی‎تر عمل کنه چونکه مسیری که خودش رو براش آماده کرده بود دارای مشکلاتی خیلی پیچیده‎تر و سخت‎تر با موضوع پیش آمده بودش و ایستادگی و فرصت دادن به همسر که کنارش باشه انتظار داشتم.
برای اونایی که با این رسوم همچنان موافقند و پنهان‎کاری‌ها رو بهانه می‎کنند:
دو نفر اگه قراره برند زیر یک سقف اوّلین قدمشون اعتماد متقابل و دومین قدمش حفظ شخصیت و احترام شخص مقابل هستش و بهانه‌های یاد شده دارای این حق نمی‎شید که مثل یک کالا باهاش برخورد کنید و از روش‌هایی استفاده کنید که شخصیت طرف خورد بشه.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #9

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
خیلی کم پیش میاد فیلمی که بتونه هم شما رو هم بخندونه و شادتون کنه، احساساتی کنه، به گریه بندازه و به فکر فرو ببره. از دیدن فیلم لذت بردم و دوست دارم باز هم ببینمش.
La La Land
2016 ‧
Damien Chazelle

اگه فیلم whiplash رو دیدید و دست داشتید به مراتب باید این فیلم رو خیلی بیشتر دوست داشته باشید. در واقع وقتی این فیلم رو می‎دیدم whiplash جلوی چشم‌هام بود؛ La La Land پخته‎تر نسبت به فیلم قبلی Damien داره در whiplash یه پسر سرکش داریم که رویاش یه درامر بزرگ شدن هست و واسه این مسئله از خیلی چیزها می‎گذره و تا می‎تونه تلاش می‎کنه؛ فقط یک بعد داره و اون موفقیت و رسیدن به چیزی که آرزوش داره که فکر می‎کنم اقتضای سنش باشه امّا در La La Land ما با شخصیت‌های مواجه هستیم که رویاهاشون خیلی معمول‎تر از رویای شخصیت فیلم قبلی هست به این منظور که نمی‎خوان از بهترین‎های توی جهان بشند ولی می‎خوان اون حرفه‌ای داشته باشند که عاشقش هستند.
علاوه بر داشتن این آرزوها درگیری‎های زندگیشون تک بعدی نیست در این فیلم احساسات بین دو جنس مخالف رنگ خیلی زیبایی به خودش گرفته شخصیت‌ها فقط به موفقیت خودشون نمی‎اندیشند.
گاهی وقت‌ها بازیگر چنان فیلم رو قشنگ بازی می‎کنه که انسان فراموش می‎کنه داره فیلم می‎بینه و وقتی فیلم تمام میشه دوست داره که بلند شه و برای اون بازیگر دست بزنه درست مثل بازی که Michael Keaton در فیلم Bird Man انجام داد من بازی از Emma stone در این فیلم مشاهده کردم که هنوزم باورش برام سخته چطور اینقدر زیبا نقش‌آفرینی کرده علاوه بر اون Ryan Gosling یکی از بهترین بازی‎های خودش رو ارائه داده که بنظرم بی‎نظیر بود.
وقتی فیلم رو می‎دیدم با خودم می‎گفتم مدام حس می‎کردم و که نویسنده‌ی این فیلم و whiplash باید یک نفر باشه و عاشق جاز باشه که امروز خوندم Damien Chazelle قبلاً می‎خواسته که نوازنده درام برای سبک جاز بشه و نویسنده هر دو فیلم خودش هست.
دقیقاً چیزی که من حس می‎کردم Damien در شخصیت‌ها پنهان هستش و داره تجربه و تفکراتش رو انتقال می‎ده در واقع هر دو شخصیت این فیلم Damien هستند که دارند تجربه‌های زندگیش و نظراتش رو درباره جوانب زندگی به اشتراک می‎ذاره.
چقدر این پسر خوبه و باید بهش بگم که موفّق شده من هم الان جاز رو دوست دارم :D
موسیقی متن این فیلم خیلی با فضا سازگار هست در واقع شاید اگه قبل از دیدن فیلم گوش بدیم خیلی لذت نبریم ولی با فضایی که براش ایجاد می‎شه بی‌نظیره و از دیشب ساعت 1 که فیلم تمام شد تا الان که ساعت 10 صبح هست حدود 35 بار city in stars رو گوش دادم :))

بقیه نظرهایی که می‎نویسم لطفاً بعد از مشاهده فیلم بخونید که لذت فیلم از شما گرفته نشه.

توی این فیلم خیلی صحنه‌های حالبی وجود داره که باهاشون خیلی ارتباط برقرار کردم دوست دارم به اشتراک بذارمشون :D

lala_land_best_moment_9_.JPG
خیلی وقت‎ها می‌شه که بدبیاری‌ها خروس بی‌محل هستند و درست وقتی که انتظارشون رو نمی‎کشی گند می‌زنند به آدم چیزی که توی whiplash هم نشان داده شده بود در واقع خیلی سخته که در مقابل این بدبیاری‌های کوچیک آرامش رو حفظ کرد و اجازه نداد که به آدم لطمه بزنه.فکر می‌کنم با تمرین حل بشه.
lala_land_best_moment_10_.JPG
تو زندگیمون نشونه‌هایی رخ می‌ده که یا ما می‎تونیم نادیده بگیریمشون یا اینکه اون‌ها رو یه نشونه فرض کنیم. این فیلم پر از این نشونه‌ها بودکه من از تک‌تکشون لذت بردم درست شخصیت‌ها هر زمان که کاری که عاشقش هستند رو انجام می‎دند یه اتفاق عالی براشون رخ می‎ده. درس مثل همینجا که سباستین آهنگ مورد علاقه‌اش رو می‎نوازه و میا نسبت به این موسیقی فوق‌العاده نمی‎تونه بی‎تفاوت بشه و آشنایی رخ می‎ده.
lala_land_best_moment_11_.JPG
دیالوگ این قسمت رو خیلی دوست داشتم:
سباستین
این تقصیر من نیست که بهم خیانت شده.
لورا
بهت خیانت نشده تو گول خوردی؟
سباستین
فرقش چیه؟
لورا
نمی‌دونم اتفاق رمانتیکی رخ نداده. همه می‎دونستند که اون یارو مرموزه به جز تو.

lala_land_best_moment_12_.JPG
توی این قسمت نبوغ و شیطنت میا رو همزمان مشاهده می‎کنیم. خیلی بامزه بود و کلی باهاش خندیدم. انتخاب آهنگ این قسمت عالی بود.
هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم دختری مثل تو رو ببینم. با موهای قهوه‌ای و چشمای سبز، چشمانی که مرا محسور خود کرد.
:)) می‎تونم بارها با این قسمت بخندم.
lala_land_best_moment_13_.JPG

درست وقتی جایی هستی که دوست نداری باشی ولی شرایط اینطور حکم می‎کنه که اونجا باشی. افرادی که هیچی از درونت رو درک نمی‎کنند و داری از درون خودخوری می‎کنی و تصمیم گرفتن برات سخته.
lala_land_best_moment_14_.JPG

اینجاست که نشونه‌ها به کمکت میان و چقدر اون تابلوی خروج توی این سکانس خوبه.
lala_land_best_moment_15_.JPG
وقتی که می‌بینی شرایط دارند تو رو زمین می‌زنند و تو نمی‌خوای تسلیم بشی ولی چیزی که زمینت می‌زنه افرادی هست که دوستشون داری و مجبور می‌شی که به خاطر اون‌ها رو خواسته‌های خودت پا بذاری تا بتونی اون‌ها رو خوشحال‌ کنی. شاید اون‌ها این رو مستقیم ازت نخوان ولی می‌بینی که خوشحال نیستند و تصمیم به ته‌نشین شدن میگیری به خیال اینکه اگه پیش فرادی که دوستشون ته‌نشین بشم و اونا خوشحال باشند زندگی باز هم رنگ داره.
lala_land_best_moment_1_.JPG
توی این صحنه میا دقیقاً شخصیت درون سباستین هستش. می‌دونه که یه جای کار می‌لنگه به نظر میاد که سباستین آرزوهاش رو رها کرده و ظاهر سباستین رو داریم می‌بینیم که داره می‌خنده و باطنش این میا هست که خوش‌حال نیست و نگرانه. خیلی بنظرم قشنگ بود.
lala_land_best_moment_2_.JPG

اینجا می‌بینیم که میا داره به عقب رونده می‎شه در واقع از سباستین داره دور می‌شه و سباستین از اون چیزی که بوده و داره ته‌نشین می‌شه. داره تمام می‌شه.
lala_land_best_moment_3_.JPG

این دعوا و بازخواست هست که به سباستین تلنگر می‌زنه که داری خودت رو از بین می‌بری و چقدر این قسمت از دیالوگ رو دست داشتم.
People will want to go to it! People love
what other people are passionate about
lala_land_best_moment_4_.JPG

سباستین تا کجا می‎تونی پیش بری؟ تا کجا اون کارهایی که دوست نداری رو انجام بدی فقط به خاطر اینکه در دغدغه‌های کوچیک زندگی رو نداشته باشی و از آرزوهات دور بشی؟
lala_land_best_moment_5_.JPG
می‌دونی همه خوش‌شانس نیستند و ما اغلب موفقیت‌ها رو می‌بینیم نه سختی‌های قبل یا بعدش رو. اعتماد بنفسمون کاهش پیدا می‌کنه و جا می‌زنیم و درست همینجاست که نیاز داریم یکی با جدیت تمام ذاره که ما خودمون رو از بهترین‌ها محروم کنیم. میا باید برای همیشه از سباستین به خاطر این موضوع سپاسگزار باشه که تلنگر جدی بهش زد.

lala_land_best_moment_6_.JPG
یکی از بهترین‌ شعرهایی که تو فیلم خونده می‌شه.

Here's to the ones who dream
Foolish as they may seem
Here's to the hearts that ache
Here's to the mess we make


lala_land_best_moment_8_.JPG
سکانس قبل از این عکس جایی بود که Damien میتونست فیلمش رو به پایان برسونه (چیزی شبیه whiplash) ولی هنرمندانه حرف‎های جدیدی برای گفتن داره دیگه صحبت از رسیدن به آرزوها نمی‎کنه موقعیت جدیدی که به وجود میاره اینه که حالا مسیر رسیدن به آرزوها کاملاً فراهمه ولی جز آرزوهای فردی چیز جدیدی وجود داره و اون علاقه‌ای هست که عمیق بوجود اومده. آیا بقیه راه هم هم‌قدم می‌شند و از سطح ایده‌آل آرزوهاشون صرف نظر می‌کنند که در ازاش با هم باشند یا رسیدن به صد‌ درصد آرزوها مهم‌تره؟ می‌شه دوست داشتن و عشق رو نادیده گرفت؟ الان بعد از اینکه یه نفر وارد قلبت شده ازش می‌شه گذشت؟
پاسخ به این سوال‌ها رو هم خیلی قشنگ می‌ده.
lala_land_best_moment_7_.JPG
نگاهی که سباستین و میا اینجا با هم دارند من رو یاد Ulay و Marina Abramović انداخت.
الان هم میا به آرزوهاش رسیده و هم سباستین ولی آیا این کافیه کدوم از دو انتهایی که معرفی شد لذت‌بخش‌تر بود؟
فکر می‌کنم بستگی به آدمش داره.

دانلود موسیقی مورد علاقه این فیلم
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #10

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
Fuori Dal Mondo
1999
اولین تجربه فیلم ایتالیایی زبان من بودش و از اونجا که فکر نمی‎کنم فیلم معروفی باشه بیشتر سعی می‎کنم معرفیش کنم.
راستش چند سال هست که موسیقی تن این فیلم رو دارم گوش می‎دم و باهاش آرامش پیدا می‎کنم ولی فیلمی نبود که بشه به راحتی دانلودش کرد در نهایت با تورنت و حدود یک ماه خرد خرد دانلود کردن موفّق به دانلودش شدم :)) البته می‌شد پول داد از سایت‌های ایرانی اشتراک خرید ولی برای یه فیلم خوب زور داشت :))
آهنگ ساز فیلم Ludovico Enaudi عزیز هست و داستان فیلم اینطور شروع میشه که یه راهبه به طور اتفاقی یه بچّه پیدا می‎کنه و چالش‌هاش شروع می‌شه فردی که انتخاب کرده برای خدا باشه و خب ظاهرا عقیده‌ی اون‌ها به این صورته که وقتی راهبه شدی دیگه از ازدواج و بچّه‌دار شدن و ... محروم می‌شی تصمیم سختی که خانوم داخل فیلم گرفته ولی این بچّه همه معادلاتش رو بهم می‌ریزه وقتی که بچّه توی بغلشه، لبخندش رو مشاهده می‎کنه.
چیزی که طبیعتش می‌طلبه و چیزی که از قبل انتخاب کرده در تناقض هست.
این از جمله فیلم‌هایی هست که می‌گه دوست داشتن خبر نمی‌کنه یه دفعه می‌بینی حواست نیست شیفته‌ شدی و دلت می‎خواد پا رو ی همه برنامه‌های قابلیت بذاری.
فیلم به دلیل موسیقی آروم و قشنگش، محیط کلیسا و شخصیت‌های آرومش فضای خیلی آرامش‌بخشی داره.

ارنستو 41 ساله از اون درونگراها هستش که احتمال زیاد یا شکست عشقی خورده یا همسرش فوت شده تنهای تنها و در ارتباط برقرار کردن با خانوم‌ها مشکل داره در واقع دیگه لزومی به دوست داشتن یا عاشق شدن نمی‌بینه؛ یه جورایی عبوس هست ولی از درون آدم بدی نیست فقط شرایط تغییرش دادن و معادلات اون هم جور دیگه‌ای بهم می‌ریزه و آروم آروم تغییرات رفتاریش رو مشاهده می‎کنیم.
خوبی این فیلم اینه که ایتالیایی هست نه مثل فیلم‌های آمریکایی احتمال پایان خوب می‌دیم نه مثل فیلم‌های ایرانی یه ازدواج رو حدس می‌زنیم باید صبر کرد و منتظر شد چی‌میشه و واقعاً ازدواج یا پایان خوب در راه هست یا نه؟
مشاهده پیوست 511
یه چیزی که در مورد این فیلم قدیمی وجود داره و احتمالاً توی فیلم‌های قدیمی دیگه مشترک باشه اینه که قیافه‌های حالت طبیعی خودشون دارند حتی زیبایی چهره‌ها هم به صورت طبیعی خودشون نمایان هست. قیافه‌هایی مصنوعی، تبلیغات علنی شرکت‌های مختلف و... وجود نداره انگار داستان یه زندگی واقعی توی شهر رو می‌بینیم.
(دوست داشتم این فیلم رو روی کانال تلگرام آپلود کنم ولی بعیید می‎دونم با این وضع نت بتونم یا اصلاً علاقه‌مندش باشه :)) )
 
  • شروع کننده موضوع
  • #11

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق


رنگ و بوی ساده یه خانواده با خانه‌ای که تصویرسازیش خیلی جالب انجام شده که آدم حس خستگی نکنه، مادری نگران و زحمت‌کش، دختری ساده و معصوم به اسم یلدا و پسری بریده از همه چیز در جلوی چشمان ما سعی در بقا دارند.
علاقه ندارم از دیدگاه فنی بازی بازیگران یا سوتی مثل ته‌دیگ فیلم صحبت کنم البته علمشم ندارم بیشتر اینجا بحث محتوی داستان فیلم و ویژگی شخصیتی افراد درون فیلم هست.
فیلم رو که نگاه می‌کنیم دوست داریم که این خانواده که سعی دارند با آبرو زندگی کنند. اوضاعشون بهتر بشه و این امید به بهتر شدن هست که اونا رو زنده نگه داشته و ما رو به تماشا محکوم ولی خب هرچی بیشتر می‌گذره به نظرم تماشاچیا دو دسته می‌شند که اونایی که دوست دارند این امید حتی به غیر ممکن‌ترین حالت به ثمر بشینه و اونایی که دیدگاه واقع‌گرایانه به جریان فیلم و زندگی دارند.
خب برای اینکه منظورم رو بهتر بگم مجبورم که مقدار spoil کنم.
دختر خانواده پاش مشکل داره و برای راه رفتن نیاز به عصا داره و به خاطر همین مورد یه موجود بسیار درونگرا و منزوی مشاهده می‌کنیم در کنار اون مادر نگرانی می‌بینیم که خوشبختی دخترشو تو یه ازدواج می‌بینه؛ دیدگاه اشتباهی که بین ما ایرانی‌ها به شدت رواج داره. شخص مورد نظر مادر داستان لزوماً یه شخص فوق‌العاده نیست یه جوان معقول و متعادل و برای رسیدن به این هدف خودش رو به آب و آتیش می‌زنه ولی شاید بهتر بود به جای اینکه این همه سختی رو به دوش بکشه قدری در تربیت دخترش تلاش می‌کرد.
حقیقتاً شاید در نگاه اوّل شیفته معصومیت دختر داستان بشیم ولی واقع‌گرایانه نگاه کنیم دختری لوس و تهی از اعتماد بنفس رو نگاه می‌کنیم. شاید خیلی از پسرا دوست داشته باشند که رضای قصه باشند که با ازدواج با این دختر به زندگیش رنگ و بو ببخشند. آن‌ها می‌خواهند که کارگردان زندگی باشند و در تیتراژ اسمی از همسرشان که دستیار فلان بخش بوده است. من زندگی عاشقانه این زوج‌ها را دوست ندارم. حس می‌کنم که یکی فدای دیگری می‌شود و آنطور که باید به سمت کمال انسانیتی که باید حرکت نکرده.
به خود فیلم دوباره نگاه می‌کنم و متوجه می‌شوم که شخصیت از هر پول و امکاناتی گرانبهاتر و مهم‌تر هست. شاید از بچگی یا دبیرستان و یا حتی حال با سینمایی مواجه بودیم که سختی‌ها را نشان‌ داده‌اند ولی با رویکرد منطقی هیچ وقت خوشبختی را در قهرمانان داستان ندیدیم در صورتی که در کشور خودمون افرادی بودن که با هیچ به بهترین زندگی‌ها رسیدن به ما یلداها با شب‌های تیره و تار پایان ناپذیر نشان‌ داده‌اند و هیچ وقت اسمی از طاهره جوان که با 98 درصد سوختگی تونست جایگاه ایده‌آل خودش رو پیدا کنه بهمون اونطور که باید معرفی نشده.
من طاهره جوانی می‌خواهم که با 98 درصد سوختگی سرش رو تو خیابون بالا می‌گرفت و برای زندگیش تلاش می‌کرد که نه یلدایی که چون پاش می‌لنگه از خجالت تا سر کوچه نمی‌تونه بره.
شاید بعضی از بینندگان همچنان دوست داشته باشند که پایان خیالی این فیلم را باور کنند ولی واقعیت زندگی اینطور نیست که کسی در خانه را بزند و زندگی شما رو به بهشت تبدیل کنه. همونطور که تو فیلم گفته می‌شه فقط این تصویری هست که بیننده‌ها تو ذهن خودشون می‌سازند و من هم فکر نمی‌کنم اون پایان چیزی فراتر از خیال بوده باشه شاید خیال پسر خانواده خیال بیننده یا هرچیز دیگه. بیشتر از هر چیز برداشت‌هایمن از فیلم این رو می‌رسوند که پیام این فیلم عاقبت خوشی برای خانواده نبود و اون تصاویر خیالی اگه فیلم با دقت دیده بشه مثل لبخند پایانی پسر خانواده از بین می‌ره.
این دنیا بی‌رحمه می‌تونی با تلاش و کوشش مثل طاهره ققنوس بشی یا اینکه مثل یلدا تا آخر عمر تنها بمونی.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #12

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
خب این فیلم رو به انتخاب دوستام دیدم می‌تونم بگم بازی نقش اول فیلم رو خیل دوست داشتم؛ جوری بازی می‌کنه که طی فیلم حس نمی‌کنی داره بازی می‌کنه. داستان این فیلم گویا حال افرادی هست که وحشتناک‌ترین اتفاقات رو تجربه کردند. معمولاً بعد از این وقایع وحشتناک بعضیا دلشون سخت و بی‌رحم میشه؛ بعضیا برعکس دل‌نازک می‌شند و بعضی‌ها هم هر روز ایستاده جان می‌دهند. این فیلم برای این نیست که این افراد دیده بشند برای اینه که اطرافیانشون درکشون کنند و بتونند بهتر کمکشون کنند. ارتباط برقرار کردن با این افراد به شدت سخته ولی خب می‌تونم تضمین کنم که خودشون هم دوست نداشتند که همچین موجودات خسته کننده‌ای از آب در بیان توی فیلم سکوت محض‌، پرخاشگری و رفتاری رو می‌بینیم بنظرم حتی خودزنی‌ هم می‌تونست جای بیشتری توی زندگیش داشته باشه.
هر کسی نمی‌تونه قوی باشه و باید به اون فرد فرصت داد تا خودش رو وفق بده و نباید عجله کرد گاهی اون فرد نیاز به چندین و چند سال فرصت داره انتظار یه زمان از قبل تعیین شده رو نمیشه داشت.
فیلم رو که می‌دیدم از همون اول منتظر یه چیز وحشتناک بودم و خب حالم رو خیلی بد کرد پیشنهاد می‌شه از قبل خودتون رو برای چیزهای ناراحت کننده آماده کنید.
شاید خیلی پرخاش‌گری‌های لی رو درک نکنند ولی خب می‌دونی با یه موجود درونگرا روبه‌رو هستیم که همه چیز داره توش جمع می‌شه و جمع میشه بعد یه دفعه خالی میشه نباید انتظار چیزهای خوب رو ازش داشته باشیم.
بنظرم اگه این افراد دور و برتون هست نباید جوری رفتار کنید که حالا براش اتفاق بدی افتاده شما وظیفه خودتون می‌دونید که بهش ترحم کنید و فلان همونجور که قبلاً باهاش بودید ادامه بدید و فقط تو دراز مدت تنهاش نذارید.
ناراحت نشید که کم‌حرفه و خسته کننده هست.





 
  • شروع کننده موضوع
  • #13

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
بمب یک عاشقانه
2018
پیمان معادی

این فیلم با یک داستان ساده قصد داره حال و هوای بمب‌باران‌های زمان جنگ رو به همراه چالش‌های زوج‌های جوان و نحوه شکل‌گیری دوره نوجونی بچه‌های اون زمان رو به تصویر بکشه.
روایت فیلم ساده هستش؛ برای اینکه فضای فیلم غمگین نباشه کودکی بچه‌های زمان جنگ با چاشنی طنز به تصویر کشیده شده.
موسیقی متن فیلم زیبا و حال و هوای شاعرانه به فیلم داده. در کل اگه توقعتون از فیلم بالا نباشه ارزش یک بار دیدن داره.
در ابتدای فیلم مشاهده می‌کنیم که یک زوج جوان و فرهنگی با یکدیگر قهر هستند و فریاد سکوتشون توی فیلم شنیده می‌شه ولی متاسفانه فیلم به شخصیت پردازی نقش‌های اصلی نمی‌پردازه و سعی می‌کنه که به طور موازی به بچه‌های زمان جنگ بپردازه محدودیت‌ها، عاشقانه‌هایی به تصویر می‌کشه که به طور محسوسی من دهه 70ای هم اونا رو بین هم سن و سال‌های خودم دیدم و احتمالاً کوچیکتر از ما هم این مسائل رو لمس کردند یا لمس خواهند کرد.
همونطور که یاد شد فضای طنز فیلم باعث می‌شه شما رو خسته نکنهو بازی پسر بچه فیلم که تا پیش از این هنرنماییش رو ندیده بودم قشنگ بود.

خب از سطر بعدی دیگه اسپویل می‌شه اگه می‌خواید فیلم رو ببینید پیشنهاد می‌کنم قبل از دیدن فیلم نخونید.
در خصوص اون دعوایی که به تصویر کشیده می‌شه دو فرد لجباز رو می‌بینیم که حاضر نیستند با هم صحبت کنند و با سکوتشون از یه مسئله ساده یه مشکل اساسی درست کردند که گره این مشکل با کمک اطرافیان هم باز نمی‌شه. فقدان هنر صحبت کردن، کسر شان مرد برای عذرخواهی کردن غرور کاذبی که حس می‌کنه اگه ابراز محبت کنه چیزی ازش کم می‌شه توی فیلم مشهود هستش.
زندگی دعوای خواهر برادرهای کوچولو نیستش؛ گاهی نیاز به سکوت هست ولی قطعاً سکوت نباید طولانی بشه و باید صحبت کرد اظهار محبت کرد و گذشت کرد.
راستش من اون مقع که پیمان معادی به اصطلاح خواست معذرت‌خواهی کنه هم به دلم ننشست.

و اینکه این فیلم نمایش گذاشته که محدودیت‌هایی از قبیل گوش ندادن به موسیقی که از قدیم پابرجا بوده چقدر تاثیر گذاشته...
 
  • شروع کننده موضوع
  • #14

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
There Will Be Blood
2007
Paul Thomas Anderson

نمی‌دونم تا به الان چندتا فیلم ساخته شده که یک بازیگر به تنهایی بتونه تمامی بار فیلم رو به دوش بکشه و نه تنها کمرش خم نشه بلکه دیگران برای هنرنماییش کلاه از سر بردارند و سر خم کنند. Daniel Day-Lewis تقریباً در تمامی سکانس‌های این فیلم حضور داره و می‌شه گفت Paul Dano جوان هم نسبت به سنش خوب از پس نقشش بر اومده. این فیلم در خصوص نفت و نظام سرمایه‌داری اوایل قرن بیستم و زندگی مردم اون زمان صحبت می‌کن می‌شه هر بخش از فیلم رو به یه فصل از یه رمان تشبیه کرد در این فیلم مفهوم‌هایی مثل تلاش، خانواده و تاثیرگذاری دیده می‌شه و به همون اندازه که در فیلم نفت می‌بینیم سیاهی‌هایی مثل خشم، خرافات، خیانت و تنهایی را مشاهده‌ می‌کنیم.

پیشنهاد می‌کنم ادامه متن رو افرادی بخونند که فیلم را دیده‌اند چون spoil میشه.

Daniel Plainview
دارای یک شخصیت تنها، کوشا، مستقل و با سیاست است، یک عوضی دوست‌ داشتنی که به کسی باج نمی‌ده و سعی داره پولش رو زیاد و زیادتر کنه. در خصوص زندگی گذشته او چیزی نمی‌بینیم ولی قابل حدسه که چه سختی‌هایی کشیده و الان فقط خودش رو به کارش مشغول کرده. در سکانس‌هایی از فیلم دل‌رحمی او نسبت به بچه‌ها داره می‌بینیم بچه‌های قدرتمندی که اگر چه نمی‌توانند مثل پیدا شدن نفت او را خوشحال کنند ولی می‌توانند او را به خنده وا دارند. همونطور که تلاش‌ و سیاستش قابل ستایشه، تنهاییش، خشمش و رخوتی که ته فیلم داره ناامید کننده هست. اون با سرمایه‌ای که داشت می‌تونست خانواده خوبی رو شکل بده و شاد باشه یا حداقل در تنهاییش تصویر شادی ازش می‌دیدم ولی متاسفانه هیچ کدوم رخ نداد و ناراحت کننده بود. البته خیانتی که آدم‌ها در قبال اعتمادش می‌کنند هم بی‌تاثیر نیست و اینکه چقدر آدم به خاطر پول برات نقش بازی می‌کنند و اون رو بازیچه قرار می‌دند تا از پولش استفاده کنند.

Eli sunday
کارگردان این دیدگاه خودش رو به نمایش می‌ذاره که آدم‌هایی که درگیر خرافه می‌شند و انتظار پول مفت دارند چه سرنوشت شومی در انتظارشونه و در نقطه مقابلش تلاش و کوشش زیاد را رمز موفقیت می‌دونه. به همین منظور از یک نفر در نقش دو برادر یکسان استفاده می‌کنه که ما از سرنوشت برادر دوم تا انتهای فیلم خبردار نمی‌شیم. این عصبانیت از خرافات رو به وضوح تو چشمای Daniel می‌تونیم ببینم خرافات مضحکی که گریبان‌گیر مردمه و پدران خشک مذهبی که دختر کوچکشون رو برای دعا نکردن کتک می‌زنند. حتی در سکانسی مجبور می‌شه که خودش رو همرنگ مردم خرافاتی کنه تا بتونه کارش رو جلو ببره.

نفت
عنوان فیلم اطلاع از خون می‌دهد ولی سکانس‌های کمی از فیلم به خون و خونریزی ارتباط پیدا می‌کنند که بخواهیم. عنوان فیلم را به آن سکانس‌ها ارتباط بدهیم. در واقع عنوان فیلم اشاره به نفت داره و به جای اشاره به لقب کلیشه‌ای طلای سیاه به این عقیده هست که نفت خونی هست که در قرن بیستم داره به جامعه راه پیدا می‌کند و زندگی بدون اون غیر ممکنه. سکانس‌هایی که تاریخ نفت رو بازگو می‌کرد از خطرات جانی گرفته تا نحوه تکامل وسایل برای من جالب بود.
Daniel Day-Lewis
خب همونطور که ابتدا این متن از هنرنمایی این بازیگر نوشتم دوست دارم چند تا سکانس و دیالوگ‌هایی که بنظرم خیلی خوب بودن رو اضافه کنم.
twbb1.jpg

این سکانس جایی هست که Daniel متوجه می‌شه Eli چرا اصرار با ساخت کلیسا داشت و خرافه مضحک مردم اون منطقه رو می‌بینه و خب این نحوه نگاه کردن بنظرم خیلی حس اون عصبانیت و انزجاری نسبت به خرافه مردم داره به نمایش می‌گذاره همچنین حس آگاهی که بدست آورده که Eli قصد راه انداختن چه سیرکی تو سر داشته را انتقال می‌ده.
twbb2.jpg

در این سکانس عصبانیتی که نسبت به Eli داشته به شکل یه انفجار خشم به صورت تمام عیار نمایش می‌ذاره.
twbb3.jpg

نگاهی که تو این صحنه داره با خشمی که در سکانس قبلی هست تفاوت داره و این برای من خیلی جذابه که بین این‌ها فرق گذاشته در این تصویر ما خشم نمی‌بینیم بلکه داریم نفرت ناشی از خیانت دیدن رو می‌بینیم وقتی که مثل یه پتک تو سرت می‌زنند که بازیچه شده.
twbb4.jpg

هر چند که من دوست نداشتم همچین پایانی برای Daniel رخ بده و این سکانس ناراحتم می‌کنه ولی هنرنمایی Day-Lewis در این سکانس چیزی نیست که به این راحتیا فراموش بشه. در واقع هر چی در توانش بوده به نمایش می‌ذاره. خیلی عالی بود.
تفاوت‌های رفتاری
شاید Eli و Paul شما رو گیج کننده و بشه به کارگردان مقداری سر این موضوع خورده گرفت ولی خب یه سری تفاوت آشکار رفتاری وجود داشت. به عنوان مثال وقتی Paul پیش Daniel می‌ره برای نشستن ازش اجازه می‌خواد ولی وقتی که Eli پیش Daniel می‌ره بدون اجازه می‌ره رو به روش می‌شینه و اینکه کلاً الکی پسرخاله می‌شه و گستاخانه صحبت می‌کنه. یا وقتی که صحبت از وجود نفت در زمین‌ها می‌شه Paul مثل یه کاسب عمل می‌کنه ولی Eli مغلوب Daniel می‌شه.

خانواده‌ی sunday
وقتی که Daniel به اون شهر می‌ره و مهمان‌نوازی خانواده‌ی sunday رو می‌بینیم می‌گیم که چه خانواده‌ی مهربونی ولی وقتش که می‌فهمیم دختر کوچیکتر به خاطر دعا نخوندن کتک می‌خوره خیلی تو ذوق می‌خوره یادآور مردم بدبختی هستن که سعی می‌کنند جلوه خوبی از خودشون نشون بدن ولی در ابتدایی‌ترین مسائل خانوادگی مغزشون خشک و فلجه.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #15

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
My left foot
1989

این فیلم جمله‌ی پا پس نکش را به زیبایی تصویر می‌کشد. Christy Brown با پای چپ خود نقاشی می‌کند، می‌نویسد و سعی می‌کند استقلال خود را تا آنجا که می‌تواند حفظ کند. Daniel Day-Lewis نیز برای کسب این مهارت‌ها 8 هفته در یک کلینیک آموزش دیده. زندگی را از چشم Christy می‌ببیند و تا پایان فیلم‌برداری فیلم حاضر نمی‌شود از شخصیت جدا شود. او حتی ویلچر خود را رها نکرد و برای فیلمبرداری باید او را با ویلچر به محیط مورد نظر انتقال می‌دادند.
توانمندی این بازیگر در ایفای نقش و حس مسئولیتش در قبال فیلمی که بازی می‌کند قابل ستایشه.
اما خود فیلم:
داستان این فیلم در سال 1932 آغاز می‌شود. جایی که Christy Brown تازه متولد شده خود را بین انبوهی از فرزندان خانواده Brown می‌یابد. او فقط قادر است که از پای چپش استفاده کنه و ما روایت زندگی او را تماشا می‌کنیم.
این فیلم احساسات انسانی، نیازهای انسان، همبستگی خانوادگی، دغدغه‌مندی مادرانه و سبک زندگی خانواده‌های ایرلندی در سال‌های 1930-1970 میلادی را به تصویر می‌کشد. این سبک از زندگی بسیار مشابه خانواده‌های ایرانی هست که در سال‌های 1330 شمسی (حدود 1950 میلادی) شکل گرفتند هست. خواهرها و برادران Christy با تمام وجود برادرشان را حمایت می‌کنند. آن‌ها در سختی‌ها کنار هم هستند و خودخواهی در وجودشان رخنه نکرده. یکی از محدود فیلم‌هایی که به کلمه خانواده معنای زیبا می‌بخشد و مشخص می‌کند که یک خانواده چقدر می‌تونه به رشد اعضای آن کمک کند.
مادر Christy همانند خیلی از مادرهای ایرانی هست که یک تنه بار مدیریت خیلی از مسائل خانواده را به دوش می‌کشد. در کنار بازی توانمند خانم Brenda Fricker شخصیت ایثارگر خانوم Brown قابل تقدیر است.
پدر Christy با تمام وجودش به جمله هر آنکس دندان دهد، نان دهد اعتقاد دارد و از هیچ فرصتی برای فرزندآوری نمی‌گذرد!!! و احتمالاً هم این دید داشته که وظیفه اصلی تربیت کودکان به عهده مادر خانواده است!!! اما این اهمال در وظایف و نبود دوراندیشی بیشتر در آموزش ندیدن فرد است تا نخواستن.
اگر می‌خواهیم که خانواده‌ها نشاط بیشتر و همبستگی بیشتر داشته باشند به پسران خود بیاموزید و از همسران خود بخواهید که یاد بگیرند.
در ادامه متن خطر spoil شدن فیلم وجود دارد پیشنهاد می‌شود که بعد از دیدن فیلم آن را بخوانید.
دیالوگ‌هایی که در این فیلم جالب بودند:
مادرها چیزهایی در خصوص فرزندشون می‌بینند که دیگران قادر به دیدن آن‌ نیستند.

...There's something in that voice that
that disturbs me
?What do you mean
Too much hope in it
مادر Christy امید به عشق را در فرزندش می‌بند و از لطمه خوردنش می‌ترسد. او از روحیه پسرش اطلاع دارد نیاز به عشق ورزیدن.
و بالاخره روزی که مادر Christy ازش می‌ترسد سر می‌رسد. پسرش جرئت ابراز عشق می‌کند و مخاطبش سعی محترمانه رد کرن آن دارد.
I love you, Eileen
And I love you, Christy
No, I really love you
انسان‌ها باید خیلی مراقب رفتار خود در قبال دیگران باشند. مهربانیشان منجر به علاقه‌مندی طرف مقابل نشود.
در نهایت مادر Christy سعی می‌کند که Christy را از این بحران‌ عاطفی نجات بده.

You get more like your father every day
All hard on the outside
and putty on the inside
It's in here battles are won
Not in the pub, pretending
to be a big fella in front of the lads
Right, if you've given up, I haven't
می‌دونی بسیاری از آدم‌ها با تمام نقص‌هایی که دارند باز هم نیاز به عشق تو وجودشون وجود دارد. و Christy از این قاعده مستثنی نبود با وجود اینکه می‌دونست نمی‌تونه مثل خیلی از آدم‌های سالم باشه ولی پا پس نکشید و برای تشکیل خانواده خودش تلاش کرد. بر این باور بوده که برای خوشحال بودن یک زوج قرار نیست کامل باشند.
نمی‌دانم اگه جای او بودم چقدر برای تحقق همچین چیزی تلاش می‌کردم، حدس می‌زنم که هیچ وقت نمی‌تونستم همچین انتظاری از کسی داشته باشم ولی جرئت او را دوست داشتم. شاید هم واقعاً باید کاستی‌های همدیگه را تا جایی که می‌تونند بپذیرند، در کنار هم از پس سختی‌ها بر بیان و با هم بودن رو لمس کنند.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #16

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
Silver Linings Playbook
2012
در زندگی هر شخص کاستی‌هایی وجود دارد. انسان‌ها می‌آموزند که با این کاستی‌ها مبارزه کنند، خود را بهبود ببخشند و به همدیگر کمک کنند. داستان این فیلم روایت‌گر یک مرد که اختلاف دو قطبی و یک زن که افسردگی دارد است. Jennifer Lawrence در این فیلم ثابت کرد که چه هنرمند توانمندی است. بازی وی، گذر زمان را از یاد می‌برد و حتی اگر آنقدر ناراحت باشید که با صحنه‌های کمدی فیلم نخندید می‌توانید از بازی وی لذت ببرید.
متن‌های مخفی شده خطر اسپویل دارند.
کارگردان
من حس می‌کنم که کارگردان فیلم پله‌های ترقی را از رمانی که فیلم بر آن استوار است بالا رفته. فیلم دارای نقطه مبهم مهمی است. چه اتفاقی روز حادثه افتاده است. چطور وقتی که Pat آن پیرمرد را تا سر حد مرگ کتک می‌زد پیرمرد زنده مانده؟ آیا اصلاً زنده مانده؟ احتمالاً که زنده مانده چون پت در زندان نبود اما چطور زنده مانده؟

از دیگر نقص‌های فیلم این است که شخصیت دو قطبی Pat به خوبی نمایش داده نمی‌شود. یا اینکه Pat دارای مشکلات دیگری هم هست که به خوبی پوشش داده نشده و اینکه رفتاری که ما از بازیگر می‌بینیم فراتر از یک مشکل دو قطبی است.

خطاکار واقعی کیست؟
Pat در خصوص ازدواج اولش و مشکلات آن صحبت می‌کند. ما از گفته‌های Pat در می‌یابیم که آن دو زوج مناسب یکدیگر نبودند و انتخاب غلط رخ داده است. حال این انتخاب غلط دلیل بر خیانت می‌شود؟ بین همه‌ی زوج‌ها مشکل وجود دارند و اگه جدا شدن باعث بهبود زندگیشون می‌شه. عقلانی هست که از هم جدا بشند نه اینکه تعهد خود را زیر پا بذارند و خیانت کنند.
اینطور که متوجه شدم شوک بسیار سنگینی در روز خیانت به Pat وارد شده. البته این مشخص نیست که این شوک باعث ایجاد مشکل روانی جدیدی برای Pat شده یا خیر. به هر حال Pat متوجه شده است که دارای اختلال دو قطبی هست باعث شده که بخواد خانواده پیشین رو از نو بسازه. که بنظرم حماقته!
فکر کنم اگه یه آدمی که دچار اختلال هم نبود با رخ دادن اون اتفاق می‌تونست که اون پیرمرد رو کلی کتک بزنه!

فاحشه
در ابتدای فیلم Pat معتقد بود که Tiffany یک فاحشه است چون در شب اول آشنایی پیشنهاد همبستر شدن به Pat می‌ده!!! و خب الان برای من سوال پیش میاد که چه کسی فاحشه است؟ کسی که تعهد نداشته و تعداد دفعات زیادی رابطه جنسی داشته یا کسی که چون با شوهرش به مشکل برخورده بوده با یک مرد دیگه همبستر می‌شه؟ و چطور می‌شه که Pat فرد اول را منزجر کننده و فرد دوم را لایق تلاش بی‌حد و مرز می‌دونه!!! همسر قبلی حتی از کار قبلیش هم پشیمون نیست و او را رها کرده. یعنی هرکی کم محلی کرد بهتره؟

پیش‌داوری در حمایت از زنان:
در سکانسی که Pat و Tiffany با هم بیرون رفته‌اند. Tiffany از کوره در می‌رود و همه چیز را بهم می‌ریزد. در این سکانس شاهد این هستیم که مردم بدون اینکه از موضوع اطلاع داشته باشند به طرفداری از زن می‌پردازند و یکی نیست بگه آخه شما از کجا می‌دونید چه خبره؟ من در اون سکانس‌ها خیلی دلم به حال Pat سوخت.

البته این سکانس‌ها یکی از جذاب‌ترین سکانس‌های بازی Jennifer Lawrence است.

سوال باقی مانده:
من همچنان متوجه نشدم که چرا Pat برای همسر پیشین خودش تلاش می‌کرد. عشق اول؟ جمع کنید این چیزها رو :)) آدم‌ها می‌خوان که یکی کنارشون باشه که باهاش آرامش داشته باشند. وقتی تو یه انتخاب شکست می‌خورند قرار نیست تا آخر عمرشون تلقین کنند که دیگه فرد مناسبی پیدا نمی‌شه یا می‌شه شکست قبلی رو به هر قیمتی درست کرد.

سکانس‌های کمدی:
بنظرم یکی از بامزه‌ترین سکانس‌ها وقتی بود که Pat و Tiffany از داروها و عوارزشون می‌گفتند و بقیه یه نگاه عاقل اندر سفیه بهشون داشتند. یکی دیگه از سکانس‌هایی که خیلی دوست داشتم زمانی بود که دوست Pat سرزده به تمرین رقصشون سر می‌زنه و سعی می‌کنه بهشون مشاوره بده. سکانسی هم که Pat در خصوص لباس مهمانی از مشاورش نظر می‌خواد جالب بود.
 
  • شروع کننده موضوع
  • #17

امیرحسین

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
1,075
امتیاز
15,617
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
بوشهر
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
خواجه نصیر
رشته دانشگاه
مهندسی برق
Dead poets society
1989​

می‌شنوی؟ صدای لحظه‌ها را می‌شنوی؟ بازدم نفس‌های مرگ بر گردنت سنگینی نمی‌کند؟ مو به تن من که سیخ می‌شود. هر کسی پیمانه‌ای دارد که مرگ در حال نوشیدن آن است. بله ما در حال تمام شدن هستیم و خود باید تصمیم بگیریم که چه از این دنیا می‌خواهیم. طریقه‌ی راه رفتن در مسیر زندگی آنقدرا هم مهم نیست. مهم اینه که از مسیر لذت ببری. ممکن است زمین بخوری یا پرچم موفقیت را به اهتزاز در بیاوری. میزان نحوه تلاش شما برای آرزوها و قدری شانس است. به هر حال به یاد بسپارید که شما را با قضاوت دیگران در قبر نمی‌گذارند. شما نمی‌توانید با مرگ برقصید امّا اگر مایل به ادامه مسیر نیستید می‌توانید با ظرفی که با کارهای‌ بیهوده، دنبال نکردن آرزوها و ریسک‌های نکرده تزیین شده است! شام میل کنید!
از نظر من متن بالا بیانگر پیام فیلم هستش. در خصوص فیلم می‌تونم بگم که فیلم‌نامه‌ی قشنگی داره و اگر از نعمت یک معلم ادبیات خوب در دبیرستان بهرمند شده باشید این فیلم می‌تونه خاطرات اون دوران رو برای شما زنده کنه. بازی بازیگرها خیلی چنگی به دل نمی‌زنه بیشتر اتفاقات توی فیلم و دیالوگ‌های قشنگش هست که آدم رو پای فیلم میخکوب می‌کنه.
2تا از دیالوگ‌هایی که از فیلم خیلی دوست داشتم:

"We don't read and write poetry because it's cute. We read and write poetry because we are members of the human race, and the human race is filled with passion. Medicine, law, business, engineering, these are noble pursuits and necessary to sustain life. But poetry, beauty, romance, love, these are what we stay alive for."


“So avoid using the word 'very' because it's lazy. A man is not very tired, he is exhausted. Don't use very sad, use morose. Language was invented for one reason, boys - to woo women - and, in that endeavor, laziness will not do.​
 
بالا