سلامت ذهن ( بهداشت روانی )

  • شروع کننده موضوع
  • مدیر کل
  • #1

admin

کاربر فوق‌حرفه‌ای
عضو کادر مدیریت
مدیر کل
ارسال‌ها
856
امتیاز
1,861
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
89
سلام
کسی میدونه سلامت ذهن یا همون بهداشت روانی چیه؟ و چطور میتونیم به اون سلامت برسیم؟
تعریف ویکی پدیای انگلیسی Mental Health رو میذارم هرکس تونست تا حدودی ترجمه کنه :

Mental health is a level of psychological well-being, or an absence of mental illness. It is the "psychological state of someone who is functioning at a satisfactory level of emotional and behavioral adjustment".[1] From the perspective of positive psychology or holism, mental health may include an individual's ability to enjoy life, and create a balance between life activities and efforts to achieve psychological resilience.

According to the World Health Organization (WHO), mental health includes "subjective well-being, perceived self-efficacy, autonomy, competence, inter-generational dependence, and self-actualization of one's intellectual and emotional potential, among others."[2] The WHO further states that the well-being of an individual is encompassed in the realization of their abilities, coping with normal stresses of life, productive work and contribution to their community.[3] Cultural differences, subjective assessments, and competing professional theories all affect how "mental health" is defined.[2] A widely accepted definition of health by mental health specialists is psychoanalyst Sigmund Freud's definition: the capacity "to work and to love"
 

Abolfazlmir810

کاربر فعال
ارسال‌ها
55
امتیاز
109
نام مرکز سمپاد
m
شهر
m
سال فارغ التحصیلی
1400
سلام دوستای گلم وقتتون بخیر باشه،یه مشکل روانشناسی دارم گفتم شاید شما بتونین کمکم کنین،نمیدونم چرا وقتی یچیزی میزنه به سرم تا اونو انجام ندم گرچه مهم نباشه نمیتونم به کارای مهم ترم برسم مثلا همین امروز شارژ پرینترم تموم شده بود از صب بخاطر اینکه یکیو پیدا کنم شارژش کنه گرچه لازم نبود ،به همین خاطر از صبح نتونستم درس بخونم پ هی منتظر بودم که تموم کنم بعد شروع کنم البته فقط مشکل این نیس هر روز یه تایمی این برنامرو دارم واقعا برا سال بعد که کنکور دارم با این وضع خیلی نگرانم
 

Manamm

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
86
امتیاز
1,014
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1397
به نظرم وسواس ذهنی داری
بری پیش روانپزشک کمکت میکنه
قرص هایی مثل آسنترا ، فلوکستین، فلووکسامین،سیتالوپرام تجویز میکنن
 

Abolfazlmir810

کاربر فعال
ارسال‌ها
55
امتیاز
109
نام مرکز سمپاد
m
شهر
m
سال فارغ التحصیلی
1400
اثرات منفی روی بخش های دیگه میزارن این قرصا روش بهتری سراغ ندارید بدون دارو

همین که الان منتظرم یکی جواب بده بعد برم سراغ درس خودش عذاب دهنده است
 

Black_Rose

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
279
امتیاز
3,331
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهرِ دور
سال فارغ التحصیلی
1403
همین که الان منتظرم یکی جواب بده بعد برم سراغ درس خودش عذاب دهنده است
چه چیزی رو خیلی دوس داری که حواستو همیشه پرت کنه؟مثلا یه فیلم طنز،یه کتاب،یه چیزی که درس نباشه،حواستم پرت کنه،هر وقت ذهنت به یه چیزی گیر داد برو سراغ اون که حواست پرت بشه،بعدم بر نگرد سر کار قبلیو درس بخون.
پیشنهاد دومم اینه که با خودت مبارزه کن و جلو ی ذهنتو بگیر،میتونی بری پای درسو خودتو مجبور کنی که ذهنتو رو درس متمرکز کن.
 

Farnaaaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
624
امتیاز
21,009
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
1398
دانشگاه
بندرعباس
رشته دانشگاه
پزشکی
به عنوان کسی که سالها با وسواس فکری درگیر بوده و همچنان هم اندکی هست، میگم که از پیش روانشناس و روانپزشک رفتن نباید ترسید. وسواس فکری چیزی نیست که بشه خوددرمانی کرد. اگر هم روانپزشک دارو تجویز کرد، نه ترسی داره نه اشکالی! طبق دستور خودش مصرف میکنی و حالت خوب میشه! اگر هم از عوارض جانبیش میترسید، بدونید که نتیجه و درمان شدن انقدر خوبه که به عوارض کوتاه مدت داروها می ارزه! (:
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
نمی دونم به این تاپیک خیلی مرتبطه یانه
ولی پرش ذهنی و عدم تمرکز دارم
به عبارتی دیگه کلا تو هوا سیر میکنم ذهنم درگیر هی۰ موضوع خاصی تیس ولی تو خط زمان فهلی هم نیستم
موقع درس خوندن و حتی موقع روتین های زندگی
چه کنم

بعد میشه راجب پانیک هم یکم حرف بزنیم
 

Farnaaaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
624
امتیاز
21,009
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
1398
دانشگاه
بندرعباس
رشته دانشگاه
پزشکی
نمی دونم به این تاپیک خیلی مرتبطه یانه
ولی پرش ذهنی و عدم تمرکز دارم
به عبارتی دیگه کلا تو هوا سیر میکنم ذهنم درگیر هی۰ موضوع خاصی تیس ولی تو خط زمان فهلی هم نیستم
موقع درس خوندن و حتی موقع روتین های زندگی
چه کنم

بعد میشه راجب پانیک هم یکم حرف بزنیم

سلام.
من مطالعه یا تخصصی در زمینه روانشناسی ندارم، اما این مشکلاتی که گفتی رو تجربه کردم. بعد از رفتن پیش روانشناس، پرش ذهنیم خیلی بهتر شد و حملات پانیکم کاملا قطع شد و دیگه هم اتفاق نیوفتاد. دارو هم استفاده نکردم.
برای پرش ذهنی، اول سعی کردم خودشناسیم رو بالا ببرم. تلاش کنم خودم رو بفهمم؛ احساساتم رو درک کنم، نقاط قوت و ضعفم رو بشناسم، فرنازی که هستم رو دوست داشته باشم با همه خوبی ها و بدی هاش، یا حداقل بپذیرمش.
اون موقع با آدم هایی در ارتباط بودم که اصلا از جنس من نبودن و من بیهوده تلاش میکردم تو جمعشون پذیرفته بشم. در قدم بعدی ارتباطم رو با این آدم ها محدود و قطع کردم و به جاش به کارهایی پرداختم که دوست داشتم. کم کم آدم های شبیهم رو جذب کردم.
شروع کردم به نوشتار درمانی. این مهم ترین قسمت و مهم ترین اتفاق بود! هر لحظه، هرچیزی که ذهنم رو ب خودش مشغول میکرد، مینوشتم و سعی میکردم برم روی موضوع مهم تری تمرکز کنم. که این نوشتن کم کم شد بخش مهمی از زندگیم.
سعی میکردم آگاهانه فکر کنم؛ یعنی هر زمان که متوجه میشدم ناخودآگاه درگیر پرش ذهنی شدم، سریع اون فکر رو پس میزدم و یا مینوشتمش و برمیگشتم سر کار خودم. اوایل در یک ساعت بیشتر از 20 بار متوجه میشدم که ذهنم پریده یک جای دیگه، اما کم کم، کمتر شد.
مدیتیشن و یوگا انجام دادم.
روش های تمرکز رو یاد گرفتم.
به کارهایی پرداختم که از انجام دادنشون لذت میبردم. وقتی آدم کار موردعلاقشو انجام میده، ب طرز چشمگیری پرش ذهنیش کمتره.
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
سلام.
من مطالعه یا تخصصی در زمینه روانشناسی ندارم، اما این مشکلاتی که گفتی رو تجربه کردم. بعد از رفتن پیش روانشناس، پرش ذهنیم خیلی بهتر شد و حملات پانیکم کاملا قطع شد و دیگه هم اتفاق نیوفتاد. دارو هم استفاده نکردم.
برای پرش ذهنی، اول سعی کردم خودشناسیم رو بالا ببرم. تلاش کنم خودم رو بفهمم؛ احساساتم رو درک کنم، نقاط قوت و ضعفم رو بشناسم، فرنازی که هستم رو دوست داشته باشم با همه خوبی ها و بدی هاش، یا حداقل بپذیرمش.
اون موقع با آدم هایی در ارتباط بودم که اصلا از جنس من نبودن و من بیهوده تلاش میکردم تو جمعشون پذیرفته بشم. در قدم بعدی ارتباطم رو با این آدم ها محدود و قطع کردم و به جاش به کارهایی پرداختم که دوست داشتم. کم کم آدم های شبیهم رو جذب کردم.
شروع کردم به نوشتار درمانی. این مهم ترین قسمت و مهم ترین اتفاق بود! هر لحظه، هرچیزی که ذهنم رو ب خودش مشغول میکرد، مینوشتم و سعی میکردم برم روی موضوع مهم تری تمرکز کنم. که این نوشتن کم کم شد بخش مهمی از زندگیم.
سعی میکردم آگاهانه فکر کنم؛ یعنی هر زمان که متوجه میشدم ناخودآگاه درگیر پرش ذهنی شدم، سریع اون فکر رو پس میزدم و یا مینوشتمش و برمیگشتم سر کار خودم. اوایل در یک ساعت بیشتر از 20 بار متوجه میشدم که ذهنم پریده یک جای دیگه، اما کم کم، کمتر شد.
مدیتیشن و یوگا انجام دادم.
روش های تمرکز رو یاد گرفتم.
به کارهایی پرداختم که از انجام دادنشون لذت میبردم. وقتی آدم کار موردعلاقشو انجام میده، ب طرز چشمگیری پرش ذهنیش کمتره.

خیلی ممنون از کمکت
سعی میکنم نوشتار درمانی رو امتحان کنم
تجربه ی پانیک برا شما چطور بوده؟ میدونم خیلی قابل توصیف نیستا ولی میشه یکم راجبش بگین و اینکه تو شرایط خاصی دچارش میشدید؟
بعد میشه از روش های افزایش تمرکز هم بگین
 
آخرین ویرایش:

Farnaaaz

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
624
امتیاز
21,009
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
داراب
سال فارغ التحصیلی
1398
دانشگاه
بندرعباس
رشته دانشگاه
پزشکی
خیلی ممنون از کمکت
سعی میکنم نوشتار درمانی رو امتحان کنم
تجربه ی پانیک برا شما چطور بوده؟ میدونم خیلی قابل توصیف نیستا ولی میشه یکم راجبش بگین و اینکه تو شرایط خاصی دچارش میشدید؟
بعد میشه از روش های افزایش تمرکز هم بگین

خوشحال میشم اگر کمکی کرده باشم ^^

خب من اون موقع خیلی کوچیک بودم. 14 سالم بود فقط. و اصلا نمیدونستم این مشکل اسمش پانیک هست! مشاورم هم فقط میگفت اضطراب و از کلمه "پانیک" استفاده نمیکرد.
یک تجربه ی ترسناک! شرایط خاصی نداشت. کلا ناگهانی رخ میده؛ اما بیشتر تو مدرسه که بودم اتفاق می افتاد. کلا شاید دوبار تو خونه اینجور شدم. مثلا یه بارش سر کلاس ریاضی بودیم، من یهو حمله پانیک بهم دست داد! بدون هیچ مقدمه ای. ( بعد هم رفتم پیش مشاور مدرسمون و کل زنگ های بعدیش رو تو اتاقش خوابیدم و سر کلاس نرفتم :D )
اتفاق هایی هم که می افتاد اینجوری بود که ناگهان احساس شدیید استرس میکردم، کل بدنم میلرزید، معده درد و حالت تهوع میگرفتم، گر میگرفتم و حس میکردم خیلی گرمه، قلبم انقدر تند و محکم میکوبید که میخواست از قفسه سینم بیرون بزنه، اشک از چشمام فوران میزد، نمیتونستم نفس بکشم و حس میکردم یه چیزی رو گلوم فشار میده و... در جمع آدم حس میکنه داره قیامت میشه /:

درکل پانیک دلیل خاصی نداره، زمان خاصی هم رخ نمیده؛ در موارد شدید برای کنترلش دارو تجویز میشه. وگرنه با کمتر شدن استرس روزانه و فشار کاری و... درست میشه. برخلاف خود فرد درگیر که خیلی مساله رو جدی میبینه، از نظر روانشناس ها همچین هم جدی نیست.

برای افزایش تمرکز... اولین روشی که ب ذهنم میرسه، شمردن برعکسه. خیلی ساده و رایجه اما جواب میده. از یک عدد بزرگ و غیر رند شروع کن و با مضرب های غیر رند (مثلا هفت، نوزده، بیست و نه و...) دونه دونه بیا پایین.
روش بعدی اینه که چشمات رو ببندی و سعی کنی همه ی بدنت رو حس کنی. اینجوری که مثلا اول تلاش کنی هرصدایی که میشنوی رو تشخیص بدی، بعد طمع دهانت رو بچشی، بعد دمای پوستت رو بسنجی، بعد سعی کنی وقتی نفس میکشی حرکت هوا رو تو ریه هات حس کنی، از انگشت های پات شروع کن و تک تک عضلاتت رو با سفت و شل کردن حس کن. نکته اش اینجاست که تلاش کنی هرکدوم رو انجام میدی، قبلی رو هم آگاهانه هم زمان انجام بدی و چندتا کار با هم.

یک روش دیگه باز هم نوشتن هست. گاها پیش میاد که شروع میکنم به نوشتن و هرچیزی که به ذهنم میاد رو بی درنگ میپاشم رو کاغذ. بعد دونه دونه ذهنم رو مجدد اولویت بندی میکنم، نامناسب ها رو خط میزنم، چیزهایی رو به بعد موکول میکنم و درکل ذهنم مرتب میشه.

امیدوارم بهت کمک کرده باشه. (:
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
خوشحال میشم اگر کمکی کرده باشم ^^

خب من اون موقع خیلی کوچیک بودم. 14 سالم بود فقط. و اصلا نمیدونستم این مشکل اسمش پانیک هست! مشاورم هم فقط میگفت اضطراب و از کلمه "پانیک" استفاده نمیکرد.
یک تجربه ی ترسناک! شرایط خاصی نداشت. کلا ناگهانی رخ میده؛ اما بیشتر تو مدرسه که بودم اتفاق می افتاد. کلا شاید دوبار تو خونه اینجور شدم. مثلا یه بارش سر کلاس ریاضی بودیم، من یهو حمله پانیک بهم دست داد! بدون هیچ مقدمه ای. ( بعد هم رفتم پیش مشاور مدرسمون و کل زنگ های بعدیش رو تو اتاقش خوابیدم و سر کلاس نرفتم :D )
اتفاق هایی هم که می افتاد اینجوری بود که ناگهان احساس شدیید استرس میکردم، کل بدنم میلرزید، معده درد و حالت تهوع میگرفتم، گر میگرفتم و حس میکردم خیلی گرمه، قلبم انقدر تند و محکم میکوبید که میخواست از قفسه سینم بیرون بزنه، اشک از چشمام فوران میزد، نمیتونستم نفس بکشم و حس میکردم یه چیزی رو گلوم فشار میده و... در جمع آدم حس میکنه داره قیامت میشه /:

درکل پانیک دلیل خاصی نداره، زمان خاصی هم رخ نمیده؛ در موارد شدید برای کنترلش دارو تجویز میشه. وگرنه با کمتر شدن استرس روزانه و فشار کاری و... درست میشه. برخلاف خود فرد درگیر که خیلی مساله رو جدی میبینه، از نظر روانشناس ها همچین هم جدی نیست.

برای افزایش تمرکز... اولین روشی که ب ذهنم میرسه، شمردن برعکسه. خیلی ساده و رایجه اما جواب میده. از یک عدد بزرگ و غیر رند شروع کن و با مضرب های غیر رند (مثلا هفت، نوزده، بیست و نه و...) دونه دونه بیا پایین.
روش بعدی اینه که چشمات رو ببندی و سعی کنی همه ی بدنت رو حس کنی. اینجوری که مثلا اول تلاش کنی هرصدایی که میشنوی رو تشخیص بدی، بعد طمع دهانت رو بچشی، بعد دمای پوستت رو بسنجی، بعد سعی کنی وقتی نفس میکشی حرکت هوا رو تو ریه هات حس کنی، از انگشت های پات شروع کن و تک تک عضلاتت رو با سفت و شل کردن حس کن. نکته اش اینجاست که تلاش کنی هرکدوم رو انجام میدی، قبلی رو هم آگاهانه هم زمان انجام بدی و چندتا کار با هم.

یک روش دیگه باز هم نوشتن هست. گاها پیش میاد که شروع میکنم به نوشتن و هرچیزی که به ذهنم میاد رو بی درنگ میپاشم رو کاغذ. بعد دونه دونه ذهنم رو مجدد اولویت بندی میکنم، نامناسب ها رو خط میزنم، چیزهایی رو به بعد موکول میکنم و درکل ذهنم مرتب میشه.

امیدوارم بهت کمک کرده باشه. (:
مرسی لاو خیلی کمک کرد
 

reyna

MelloW
ارسال‌ها
370
امتیاز
6,389
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1400
دانشگاه
پردیس هاشمی‌ نژاد مشهد
رشته دانشگاه
آموزش ریاضی
سلام راه حل شما برای افسردگی و بی میلی به زندگی چیه؟ ( مثلا حدودا یک سالی درگیرش باشی)آیا دارو باید مصرف شه یا فقط جنبه روانی داره؟
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
سلام راه حل شما برای افسردگی و بی میلی به زندگی چیه؟ ( مثلا حدودا یک سالی درگیرش باشی)آیا دارو باید مصرف شه یا فقط جنبه روانی داره؟
من مطالعه خاصی در مورد روانشناسی ندارم ولی خیلی از دوستام با افسردگی درگید بودن و تونستم کمکشون کنم
۱.بستگی داره دلیل افسردگیت چی باشه؟
اول باید ببین که آیا دلیل افسردگیت قابل رفع هست یا نه
اگه باشه که باید تلاش کنی از بین ببریش

اما اگه نباشه باید سعی کنی دیدگاه و سبک زندگیتو عوض کنی.
مدل کتاب هایی که می خونی ( مثلا من خودم یه مدت کتاب های اگزیستنسیالیستی زیاد می خوندم و اصلا حال خوبی بهم نمیداد ) تفریحاتتو عوض کن اهداف جدید تو زندگی برای خودت بزار
اگه پوچ گرایانه به زندگی نگاه میکنی سعی کن از زیبایی های طبیعت لذت ببری
حالا اگه فکر میکنی این چیزا به کارت نمیاد یا قبلا امتحانشون کردی برو پیش روانشناس و اگه اون تشخیص داد نیاز به دارو داری احتمال زیاد ارجاعت میده روان پزشک در هر حال سر خود دارو مصرف نکن
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,305
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
گایز کاش یکم در مورد اسکیزوفرنی حرف بزنیم
هر کی هر اطلاعاتی دارع بگه
بعد کسی از اطرافیانش دچار این مشکل هست
 
بالا