بنده به اين صورت مكتبي فكر نمي كنم لذا صرفا نظرات شخصي خودم را كه امكان دارد از حيطه فلسفه مبهم و اسرار آميز به دور باشد!
مغلطه طبیعتگرایانه با اینکه از یک مکتب اومده(شهودگرایی)ولی یه انقلاب تاثیرگذار تو فلسفه اخلاق بود و مکاتب دیگه سعی دارن با اصلاح اصولشون،ازش نجات پیدا کنن.
اخلاق یک مبحث علمیه و باید به پیشرفتهای حاصل از اون(مثل کشف مغلطه طبیعتگرایانه) توجه داشت.همونطور که اگه من بگم این استدلال صرفا برداشت شخصی من از ریاضیه،حرف بی معنائیه.
در نظر بنده مكتب فكري و اخلاقي اي كه مستقيما پذيراي رفتار ها و حالات طبيعي انسان، تا آخرين حد ممكن، نباشد محكوم به شكست يا جنايت است. چرا كه تغيير بعضي از رفتار هاي انسان كه به صورت طبيعي(اپيژنتيك شايد لفظ مناسبي باشد(؟)) وجود دارند از عهده يك مكتب فكري و يك دولت و ١٠٠ سال بر نمي آيد لذا اين مكاتب هنگامي كه با يكي از خواسته هاي طبيعي انسان(بالأخص خواسته آزادي و اختيار) و يا رضايت فرد تقابل پيدا مي كنند يا شكست مي خورند و يا دست به جنايت، قتل، مي زنند(كه خودش از نظر عموم شديد ترين بي اخلاقي است!)
لذا وقتي صحبت از لذت مي شود منظور اين است كه بايد به كمك عوامل اجتماعي و حتي يكسري رفتارهاي طبيعي كه به نظر نامربوط مي آيند افراد را به آسيب نرساندن به يكديگر، تحمل و آزادي سوق داد(فرد از كاري كه كه به بقيه آسيب نرساند لذت ببرد يا صرفا از كاري كه به بقيه آسيب مي رساند رنج ببرد) و مسئله آزادي(مشروط بر آسيب نزدن) هم از اين رو با ارزش است كه مجال پرداخته به تمايلات را به افراد مي دهد.
مكاتب اخلاقي سخت گير و صرفا انتزاعي بر پايه ايده آل هاي غير منطقي(اديان إبراهيمي با درجات مختلف و همچنين اخلاقيات مورد اشاره بسياري از نظريه پردازان كمونيست و سوسياليست) در مواردي مثل موارد جنسي صرفا معضلات را بيشتر مي كنند(همانطور كه تاثير اين ايدئولوژي اسلامي، كه به نوعي ايده آل گرا و بدون توجه به واقعيت است، را مي بينيم) يا به شكست اعتراف مي كند(مسيحيت در مقابل همجنسگرايي) و يا جاني مي شوند(مائو ايده آل هاي اخلاقي و حكومتي بالايي داشت!)
انگیزه های فردی خیلی سست تر و از لحاظ منطقی،غلط تر از اونین که پایه اخلاق قرار بگیرن چون بی اخلاقی خیلی برای خود فرد،لذت بخش تر از اخلاقی بودنه.هرچند بطور کل استنتاج باید(اخلاقیات)از هست ها و واقعیات تجربی(لذت)کلا از لحاظ منطقی ایراد داره چون گزاره تجربی،هنجار صادر نمیکنه.
اصل لذت هم حتی از لحاظ روانشناختی انتقادات زیادی بهش وارده:
http://www.hawzah.net/fa/Article/View/83328/خودگرایی-و-دگرگرایی-در-فلسفه-اخلاق
اتفاقا اخلاق مقوله ای شهودی و انتزاعیه درست مثل ریاضیات.در واقع حتی امروزه ارتباط بین این دو در حال تقویته:
http://www.isna.ir/news/94090805254/آیا-اخلاق-با-روش-ریاضی-قابل-اثبات-است
با وجود اختلافات این دو علم، اشتراکاتی نیز وجود دارد که باعث شده اندیشمندان به این امکان وجود اخلاق ریاضی فکر کنند. علم ریاضی و اخلاق هر دو در قالب تجربه نمیگنجند و با روش آزمایشگاهی بررسی نمیشوند. در نگاه افلاطون مفاهیم ریاضی مثل دایره از تجربه اخذ نشده و هیچگاه یک دایره کامل در طبیعت نداریم، همچنین مفاهیم علم اخلاق مانند عدالت از طبیعت گرفته نشده و هیچگاه عدالت کامل را در جامعه نمیبینیم. عدالتی که در جامعه میبینیم همواره ناقص است. درحالیکه از نظر افلاطون مفاهیم علم ریاضی و اخلاق از طریق شهود دریافت میشوند.
اخلاق و منطق و زیبایی شناسی،حالتی "باید"ی دارن و تحمیلی بودنشون کاملا طبیعیه چون از تجربه استنتاج نمیشن.اگه اینطور نباشه که انسانها دهن همدیگه رو برای نفع شخصی سرویس میکنن! این بزرگترین ایراد خودگرایی اخلاقیه چون اکثر اوقات منافع شخص با بقیه در تضاده.خواسته طبیعی انسان اینه،بی ابایی از ازاررسوندن به دیگران.جرا باید به این حرف گوش داد؟
اجرای اخلاق با خودِ اخلاق فرق داره و تو بخش سوسیالیسم و تحمل دیگران این خلط مبحث انجام دادید.این به مسائل اجرایی میپردازه ولی بحث ما سر خود موارده.شما میگید باید با برانگیختن لذت فردی،تحمل همدیگه رو رواج داد.(هرچند لذت فردی بیشتر منافع خود فرد رو در نظر میگیره)من میپرسم "چرا باید دیگرانو تحمل کرد؟".واضحه که در حالت عادی اینکار هیچ لذتی برای فرد به همراه نداره.اصل تجربی نمیتونه اینو اثبات کنه چون وقتی جواب بدید برای بقیه(یا خود فرد)ضرر داره،شخص نیمه سادیستی یا مازوخیستی میگه به درک!اخلاقیات یک باید بی چون و چراست و البته رواج این تربیت همیشه هم با زور همراه نیست چون تو اسکاندیناوی افراد از برابری شاید لذت نبرن ولی بهش راضین،دولت هم کسیو نکشته!
چجور اسیبی؟ مثلا انتقاد برای خیلیا یجور ازار شدیده.
تئوری های خودگرایی هم خیلی زود باعث بی اخلاقی شدن چون هرگز نفع دیگران لذت بخش تر از نفع خودِ فرد نیست.ضمنا،خودگرایی کلا یچیز غیر اخلاقیه و نتیجش هم جامعه فوق برابر(!) امروزی بود.
زیادی وراجی کردم
خلاصه:
1-ازادی و زار نرسوندن مفاهیمین که تعریف واضحیم ندارن پس برای اصل گرفتنشون باید دلیل اورد نه اینکه بدیهی هستن.
2- تعریف اخلاق برحسب کمیتی تجربی(مثل لذت) یک خطای بزرگ منطقیه و فارغ از اون،حتی کارسازهم نیست چون فرد منافع فرد اغلب اوقات در تضاد با دیگران قرار میکیره.هرچند به طور واضحی،این بیشتر شبیه به یه معامله مزخرفه.
3-برهمین اساس،گزاره های هنجاری(یا اصطلاحا بایدها) ناظر به تجربه نیستن بلکه از مفهومی بسیط میان."خوب" یک کیفیت بسیط و تعریف ناپذیره.به این دلیل ساده که از "هست"،"باید" در نمیاد(مرور دوباره استدلال هیوم)
4- تجربه نشون داده میدون دادن به امیال انسانی هیچوقت نتیجه خوبی نداشته کما اینکه در ححال حاضر باعث جهانی شدیدا نابرابر شده.کنترل این نفس نه تنها غیر الاقی نیست بلکه دقیقا هدف اخلاقه! اما نباید با زور مفرط انجامش داد بلکه باید اموزش و پرورش موفقی مثل اسکاندیناوی داشت.این کشورها نشون دادن برخلاف حرف شما،خودخواهی کاملا هم قابل کنترله.بخاطر همین نبود شکاف طبقاتی هم درحال حاضر از نظر رفاه و امنیت و...خود، امریکا رو هم حسابی پشت سر گذاشتن!
5- بخشهای 3 و 4 رو نباید باهم خلط کرد.بخش 3 درباره ماهیت اخلاقیاته که کاملا بایدی هستن(میتونید بگید زوره،ولی در اینصورت منطق هم همینجور میشه!) در جهت کنترل نفس مخرب انسان نه میدون دادن بهش.ولی 4 اشاره به روش اجرا داره که لذتگرایی حتی از این حیث هم ناموفق،غیراخلاقی و احمقانست.(و به همین شکل،دیکتاتوری مطلقه.مگر در موارد خیلی ضروری)راه درست اموزش و پرورشه.# البته بخش 4 هیچ ربطی به تاپیک نداره چون موضوع خودِ اخلاقه.
نکته دیگه اینکه بخش 3 بحثی نظری و 4 هم عملیه.ولی بحث عملی توجیه جالبی برای زیرپا گذاشتن یک اصل نظری مشخص(مغلطه)نیست؛حداقل تو بحث.این میشه مثل قضیه تونی بلر که ورزش های خونین رو بخاطر بیرحمی با حیوانات ممنوع کرد ولی برای جلب اراء،از شکار با تفنگ و ماهیگیری حمایت کرد.با وجود اینکه اینکار دوروئیه ولی حتی اگه توجیه عملی هم بخوایم براش پیدا کنیم(مثلا جلب اطمینان مردم)بازم تو یه بحث فلسفی-منطقی چنین موضعی قابل توجیه نیست چون اشکارا متناقضه.به همین شکل حتی اگه ترویج لذت توجیه عملی داشته باشه،در بحث کارساز نیست چون یه مغلطه تو فلسفه خلاق حساب میشه.ترویج کار اخلاقی و مبنا و ماهیت خودِ اخلاقیات دو بحث جدا گونه هستن.
6-خودگرایی اخلاقی نه تنها از لحاظ اخلاقی کاملا غلطه،بلکه حتی از لحاظ روانشناسانه هم ادعایی ابطالناپذیر و در نتیجه غیر علمی و بی ارزشه.هرچند ادعایی روانشناختی مبنای یک ادعای هنجاری نیست.