خب چطوری میتونی شخصیت/شخصیتای این فیلم رو توصیف کنی ؟!جز یه سری اتفاقات اطلاعاتی از ویژگی هاشون بهت میده که بخوای بررسی کنی اصلا؟
من فيلم رو ديروز براي بار چندم ديدم
به به نظر من فيلم بيشتر راجب رابطه ي حافظه و حقسقت هست
البيته بعضي ميگن متزلزل بودن تمدن مدرن (كه من نقهميدم)
ژاند فيلم روانشناسانه نئو آر هست
تو وسطاي فيلم لئو ميگه حافظه ميتونه رنگ ماشين رو عوض كنه يعني تغير بده يا مثلا اوردن اون فاحشه به خونه اش يا نشگون گرفتن زنش يا تزريق انسولين
توي فيلم هم ميشنويم كه ميگه حافظه تنهاربرداشتي از خود واقعيت هست كه ميتونه تغيير كنه مثل حقيقتي كه تدي ميگه و خاطرات لئو در باره زنش
و تو اخر فيلم (اول ماجرا) ميبينيم بدون حافظه نميشه درك. درستي از حقيقت داشت
فيلم نشون ميده چطور انسان از ضعف هاي ديگران استفاده ميكنه در حالي كه ضعف نتنها باعث ترحم نميشه كه فقط كار رو راحت تر ميكنه مثل رفتار ناتالي
يكي از نكات جالب كه بيشتر به جنبه كارگرداني شايد ربط دارت اينه كه رفته رفته به تدي مشكوك ميشيم و اصلا ترحمي به خاطر مرگ همسر لني نداريم
مدام توي فيلم درمورد فيزيكي بودن يا رواني بودن مشكل لئو سوال ميشه خود لئو ميگ فيزيكي
ولي درواقع رواني حست
وقتي لئو خيانت همسر ش رو ميبينه اونو خفه ميكنه
نميتونه حقيقت رو قبول كنه و واس خودش يه ماجراي دگ ميسازه
دنبال مجرم ميگرده اول جيمي بعد كه ديد ارضا نشد ميره سراغ تدي
و باتكرار و شبيه سازي مثل اوردن فاحشه ميخواد به خودش بقبولانه كه به زنش تجاوز شده و بر اثر ضربه حافظه شو از دست داده
همچنين داستان سمي رو برا خودش ميسازه و مدام براي پاپوش گزاشتن به مسعله ميگه
تكرار روي غريزه اثر نداره
فيلم با يه بار ديدن به نتيجه نميرسه
بايد چند بار ديده بشه كه بشه نقدش كرد
اينا مجموعه خيلي كوچيك از چيزايي بود كه من با ديدن فيلم يادم اومد
اگر بگردين نقد هاي خيلي زياد تري پيداميشه
و ميشه حسابي راجب فيلم و هدف فيلم ساز و شخصيت هاش حرف زد