(:TABASSOM:)

وضعیت
موضوع بسته شده است.

پهلوی

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,543
امتیاز
22,380
نام مرکز سمپاد
میرزا کوچک خان
شهر
رشت
سال فارغ التحصیلی
1399
سلام :D

با وقفه ای طولانی دوباره استریت آغاز شد :)

احتمالا بیشترتون باهاش آشنایی کامل دارید، اما برای کسایی که ندارن توضیحات مدیران قبلی کامله:

ببینید یه نفر یه سری عکس
(:-"...10،20،30،40،50،60) میده از چیزای مختلف؛ بعد بچه ها میشن کارآگاه و درمورد اون عکسا قضاوت میکنن.
فرقش با صندلی داغ اینکه اونجا ازتون سوال می پرسن و شما جواب میدین اینجا بهتون اتهام میزنن و شما هیچی ندارید که بگید :D
جالبه و کلی خنده دار؛ ی چیز خلاقیتیه اما صندلی داغ شناختیه
برای کسب اطلاعات بیشتر می تونید به استریت های قبلی مراجعه کنید :)
امیدوارم خوب گفته باشم :D
سوال دیگه ای بود در خدمتم

متهم این سری @(:TABASSOM:) عه که تعداد محدودی عکس (:-") از خودش منتشر کرده٬ شما اگه خواستید عکسای جدید ازش افشا کنید می‌تونید :D
نکته دیگه اینکه سعی کنید بر اساس پستای متهم در موردش قضاوت کنید (مثلا عدم ثبات متهم مذکور رو حتما در نظر داشته باشید خیلی نکته جالبیه :)))
راستی راستی نکته مهم، مظنون قلم فوق قوی ای داره ولی رو نمیکنه، مد نظرتون باشه حتما :دی
و اینکه زیاده گویی مخاطب را رنجیده خاطر سازد پس من عکسا رو میدم شما شروع کنید :-"

http://uupload.ir/files/fzw9_my_desktop.png
http://uupload.ir/files/zaq7_20170510_130337.jpg
http://www.uupload.ir/files/gbh_20171106_101530.jpg
http://www.uupload.ir/files/k3at_playlist.png
http://uupload.ir/files/canz_20170510_130637.jpg

+خلاق باشید :D
+فعلا بدرود :D
 
آخرین ویرایش:
خب خیلی آشنا نیستم با این تاپیک...اگه اشتباهی دارم عذر میخوام :) :D

مظنون اهل چیزای اسپرته...چیزای رنگی رو دوست داره(با توجه به عکسای بالا)...خیلی یهویی عاشق شد و آخرش هم نفهمیدم چیکار کرد!
با همه جور آدمی میتونه حرف بزنه...کوچیک و بزرگ...پیر و جوون...(پیام هاش تو گفتگو دوستانه!:)):D)
در مورد یه موضوع مشورت میکنه ولی بازم اون کاری رو که دوست داره انجام میده....(کوتاه کردن موهاش)
بعضی وقتا بی اعصاب میشه...موقع ناراحتی،ساکت تر میشه و داد و هوار راه نمیندازه!(پست هاش دیگه!:-":D)
شر و شیطونه...یه کارایی میکنه که آدم شاخ در میاره...کلی هم میخندیم به خاطر کاراش!:)):))
رکه و با کسی هم شوخی نداره...مخصوصا مدیرا!:D
(به مطهری بگید اگه گند نمیزنه به سیستم گفت و گوها یه لایک هم اضافه کنه :/)
 
آخرین ویرایش:
اه ... عاقا الان وقت نیست ... اینو نبندین منم بیام ... کارگاه بزرگتون نباشه که نمیشه ... :D
 
درباره عکس دوم: مظنون خیلی با سلیقه هستش...::)) عروسکهاشو هنوز نگه داشته.
نکته دوم:مظنون خواهر وبرادر نداره که مثل من بد بخت عروسک ها وهر چیزی از بچگیش مونده رو داغون کرده باشه...

عکس سوم:مظنون هنوز بچه طور مونده:-" وبا اینکه دندوناش داره سفید میشه هنوزم خودکار رنگی استفاده میکنه...
نکته دیگه:مظنون تو خانواده ی ادبیات دوستی بزرگ شده:) شاعر واینا منظورمه:-" حتی باباش هم شعر میگه وفکر کنم دیوان هم داشت:-"
مظنون موهاش بلنده:) وعلاقه داره به رسیدن به موهاش وکش رنگی وگیره:)) موهاشم مرتبه همیشه ومثل خیلی از دخترا زامبی طور نمیشه بدون مقنعه وروسری واینا:-"
مظنون عادت قدیمیمشو ترک نکرده وهنوزم قرص نعنا میدوسته:))

عکس بعدی: مظنون طبق عادت همیشگیش آهنگای فارسی میگوشه:) حتی خیلی وقتا فارسی حرف میزنه:) و هنوز به مرحله ی این نرسیده ک عاشق آهنگای امثال تاتلس وابرو وماهسون شه:-" واونارو بگوشه..

بعدی:مظنون دستبند بافی میکنه:)) واین علاقه ناشی از تاثیر حمیده هستش روی اون:)))

مدیونین اگه فکر کنین مظنونو میشناسم:-"
بازم میام:)

.............
بعدن نوشت درباره قرص نعنا:یادته راهنمایی ک بودیم رفته بودیم پارک بانوان ویه دختری بود وبعدن یه اتفاقایی برای تو افتاد که به جای آب قند برات قرص نعنا میدادن تا حالت خوب شه؟ :)))))))))))
نظت چیه اونو بشکافم؟
کلا هر وقت اسمت میاد یاد اون اتفاق میافتم:-"
 
این بچه کلا عاشق کفشه‌...هرچی عکس پروفایل و بک گراند و اینا هم داره،عکس یه مشت کفش و ایناس

کلا بچه فانتزی ایه :-"
 
بعدن نوشت درباره قرص نعنا:یادته راهنمایی ک بودیم رفته بودیم پارک بانوان ویه دختری بود وبعدن یه اتفاقایی برای تو افتاد که به جای آب قند برات قرص نعنا میدادن تا حالت خوب شه؟ :)))))))))))
نظت چیه اونو بشکافم؟
کلا هر وقت اسمت میاد یاد اون اتفاق میافتم:-"

آقا من نمیخوام از خودم دفاع کنما
فقط به این نکته اشاره کنم که من آخرش با سالاد ماکارونی حالم خوب شد و 6 تا سویشرت و چادری که روم انداخته بودید :))
اونم مال بچگی بود دیگه ... رسوایی را ننداز :)):)):))

× راستش همش داشتم فکر میکردم مگه ما راهنمایی هم خوندیم ؟ بعد این اوکی شد به این فکر کردم که مگه اونوقت تو هم بودی ؟ اینم با یادآوری مانتو چارخونت اوکی شد :))
حافظه در حد مرغ:))
 
آخرین ویرایش:
قرار نبود شرکت کنم ولی خب چه میشه کرد :D

۱- مظنون به کفش علاقه وافری داره :-"
۲- مظنون خیلی با سلیقه‌ست از فرشای اتاقش معلومه :-"
۳- مظنون اهل مطالعه‌ست ولی اگه نصف صفحه اینتر نباشه کتاب رو نمی‌خونه :-"
۴- سیم و متعلقات در اتاق مظنون زیاده ولی حوصله نداره بازشون کنه برای همین یه جا چپوندتشون :-"
۵- اتاق مظنون بزرگه چون در هر عکس هیچ اثری از عکس قبلی دیده نمیشه :-"
۶- مظنون از رشد جسمی-روحی فرار میکنه و گرچه ۱/۵ برابر من سن داره اما اشیا اتاقش حداقل چهل سال از اشیا اتاق من جوانانه ترن :|
۷- مظنون به قوانین احترام نمیذاره و توی استریت خودش اسپم میده :-"
امیدواریم به راه راست هدایت شه :-"
(الکی خواستم ادای مدیرا رو دربیارم، مزه ی استریت به اسپماشه :)))
 
آقا من نمیخوام از خودم دفاع کنما
فقط به این نکته اشاره کنم که من آخرش با سالاد ماکارونی حالم خوب شد و 6 تا سویشرت و چادری که روم انداخته بودید :))
اونم مال بچگی بود دیگه ... رسوایی را ننداز :)):)):))

× راستش همش داشتم فکر میکردم مگه ما راهنمایی هم خوندیم ؟ بعد این اوکی شد به این فکر کردم که مگه اونوقت تو هم بودی ؟ اینم با یادآوری مانتو چارخونت اوکی شد :))
حافظه در حد مرغ:))

وای اون مانتو چهارخونمو نگو 8-|
یادمه خیلی چاق بودم اون دوران.بعد خیلیم کودن وبچه مثبت بودم.خیلیم خرخون.:-w بعد مانتو اندازم پیدا نشد..رفتم اون چهارخونه رو دادم خیاط بدوزه.دو سالی پوشیدمش:))))))) هیچ وقت به این فکر نمیکردم برم یکی دیگه بخرم.الان ک فکر میکنم نمیدونم چرا اونطوری گیج بودم:(

امسال یکی از بچه های راهنمایی ک یه سال ازمون کوچیکتر بود دید منو..گفت عه تو همون دختر مانتو چهارخونه ای ک خیلی چاق بود؟ :)))))
گفت ک فکر میکردم تو تا اخر عمرت اونطوری چاق میمونی واون مانتو رو میپوشی:( الان که دیدمت نظرم نسبت به دنیا عوض شد:))))))
.....
.....
بعد یادته خانوم افشار چطوری اون دخترو ارشاد کرد:))))))))
 
وای اون مانتو چهارخونمو نگو 8-|
یادمه خیلی چاق بودم اون دوران.بعد خیلیم کودن وبچه مثبت بودم.خیلیم خرخون.:-w بعد مانتو اندازم پیدا نشد..رفتم اون چهارخونه رو دادم خیاط بدوزه.دو سالی پوشیدمش:))))))) هیچ وقت به این فکر نمیکردم برم یکی دیگه بخرم.الان ک فکر میکنم نمیدونم چرا اونطوری گیج بودم:(

امسال یکی از بچه های راهنمایی ک یه سال ازمون کوچیکتر بود دید منو..گفت عه تو همون دختر مانتو چهارخونه ای ک خیلی چاق بود؟ :)))))
گفت ک فکر میکردم تو تا اخر عمرت اونطوری چاق میمونی واون مانتو رو میپوشی:( الان که دیدمت نظرم نسبت به دنیا عوض شد:))))))
.....
.....
بعد یادته خانوم افشار چطوری اون دخترو ارشاد کرد:))))))))
:))
یادمه کلاسای رادیرم که تعریف میکردی از حضور اون مانتو سخن به میان میاوردی :)) وای عجب روزایی بودا :))
اون روزا رو ول کن ... الان یه پا داف شدی برا خودت :-" :>


وای نگو :)) ارشاد شد اونم آخه :))
یاد اون روز که میوفتم همش از خودم میپرسم که چی شد اصلا ؟ :)) من چرا اونجوری شدم آخه ؟ :))
فقط دو تا تیکش یادمه ... دختره گذاشت دم گوش خانوم رستمی
چشامو باز کردم دیدم زیر آلاچیق سویشرت و چادر چیدین روم :)) چقدر خندیدید بهم :))
همه ی سالاد ماکارونی زهرارم خوردم ... تنهایی :-" این تیکش بهترین قسمتش بود :))
× من اسپم نمیدما :-" داریم با کاراگاه گپ میزنیم :))
 
تو رو خدا تهش یه برآورد از عکسا هم بذارید دیگه تا این حد اسپم؟ :|

*مظنون همونطور که ملاحظه می‌فرمایید خیلی بی‌جنبه‌ست :-":))
 
:))
یادمه کلاسای رادیرم که تعریف میکردی از حضور اون مانتو سخن به میان میاوردی :)) وای عجب روزایی بودا :))
اون روزا رو ول کن ... الان یه پا داف شدی برا خودت :-" :>


وای نگو :)) ارشاد شد اونم آخه :))
یاد اون روز که میوفتم همش از خودم میپرسم که چی شد اصلا ؟ :)) من چرا اونجوری شدم آخه ؟ :))
فقط دو تا تیکش یادمه ... دختره گذاشت دم گوش خانوم رستمی
چشامو باز کردم دیدم زیر آلاچیق سویشرت و چادر چیدین روم :)) چقدر خندیدید بهم :))
همه ی سالاد ماکارونی زهرارم خوردم ... تنهایی :-" این تیکش بهترین قسمتش بود :))
× من اسپم نمیدما :-" داریم با کاراگاه گپ میزنیم :))

:)))
عه چه حافظه ی داغونی داری:))) من یادمه چی شده بود:)))
بچه ها شایعه کرده بودن تو اون پارک آقایون با لباسا خانوما میان و....(منبع شایعه دختر خاله ی هانیه بود که چند روز قبل رفته بودن اون پارک) :-"
وخوب بعدش سمیه گفت ک یه دختر دیدم ک ریش داره: ))))
بچه ها هم باور نکرده بودن..اونم رفته بود از طرف عکس بگیره:))) عکسش حذف شده بود یا کلا عکس نگرفته بود از اولش:)))
اومد گفت ک از طرف عکس گرفتم....یه لباس سفید داشت.عکس حذف شده:))بعد طرفم غیب شد...طرف روحه:)))))
......
بعد دو تا چیز ترسناک بود:)))یکی اینک طرف روحه...یکی اینکه دختره وریش داره:))))
......
بعد بچه ها جمع شدن دورش وبا دست نشونش میدادن:-" البته من اون لحظه در حال خوردن بودم وبه کارای شما کاری نداشتم:-"
بعد طرفم عصبانی شده واومده بود طرف شما ک باهاتون دعوا کنه...
در این حین یک عدد تبسم خانوم:-" ...........................(چند میدی این جاشو سانسور کنم:))) ؟
....
....
....
آخر سر معلوم شد طرف ریش نداره ..بیچاره صورتش خال ریز ولکه زیاد داشته.. :-"
 
:)))
عه چه حافظه ی داغونی داری:))) من یادمه چی شده بود:)))
بچه ها شایعه کرده بودن تو اون پارک آقایون با لباسا خانوما میان و....(منبع شایعه دختر خاله ی هانیه بود که چند روز قبل رفته بودن اون پارک) :-"
وخوب بعدش سمیه گفت ک یه دختر دیدم ک ریش داره: ))))
بچه ها هم باور نکرده بودن..اونم رفته بود از طرف عکس بگیره:))) عکسش حذف شده بود یا کلا عکس نگرفته بود از اولش:)))
اومد گفت ک از طرف عکس گرفتم....یه لباس سفید داشت.عکس حذف شده:))بعد طرفم غیب شد...طرف روحه:)))))
......
بعد دو تا چیز ترسناک بود:)))یکی اینک طرف روحه...یکی اینکه دختره وریش داره:))))
......
بعد بچه ها جمع شدن دورش وبا دست نشونش میدادن:-" البته من اون لحظه در حال خوردن بودم وبه کارای شما کاری نداشتم:-"
بعد طرفم عصبانی شده واومده بود طرف شما ک باهاتون دعوا کنه...
در این حین یک عدد تبسم خانوم:-" ...........................(چند میدی این جاشو سانسور کنم:))) ؟
....
....
....
آخر سر معلوم شد طرف ریش نداره ..بیچاره صورتش خال ریز ولکه زیاد داشته.. :-"

به جان خودت اینارو اولین باره دارم میشنوم :))
من فقط ضربه هه یادمه که دور بودم هم ازشون :))
و اینکه یادمه میگفتم تو اون پارکه یه دختره هست که اسمش هم "نفس" بود و دو جنسس
دیگه اطلاعاتی نداده بودن بهم :))
هی تو نزار من اسپم ندما :))
 
مضنون بذار حالم خوب شه میام میشکافمت ولی ناموسا اینقدر پست نده صفحه‌ت زیاد شه :| :-" #داخلی_اسبق
 
به جان خودت اینارو اولین باره دارم میشنوم :))
من فقط ضربه هه یادمه که دور بودم هم ازشون :))
و اینکه یادمه میگفتم تو اون پارکه یه دختره هست که اسمش هم "نفس" بود و دو جنسس
دیگه اطلاعاتی نداده بودن بهم :))
هی تو نزار من اسپم ندما :))
باو چه دو جنسه ای:))))))
بیچاره خال های روی صورتش زیاد بود:))))))
 
بسم الله :د

1. از نامبرده اگه کفش و گوشیش رو بگیری که ازشون عکس نگیره، انگار اکسیژن رو ازش گرفتی :-"
2. نامبرده عاشق بادوم هندیه. اونارو اول کار میخوره، بعد وایمیسه با حسرت نگاه به ظرف خالی می‌کنه آه می‌کشه :-"
3. نامبرده الان چهار تا دونه شوید داره رو سرش ولی بازم نمی‌خواد کوتاه بیاد و اون کلیپس کوچیک رو برای اینکه اوزون یر ده گویمیا میزنه :-" (کانال باید عوض میشد شرمنده :)) )
4. درسته نامبرده اون گوشه کاغذ نوشته خسته‌تر از همیشه (عوضی دلم برا خطت هم تنگ شده :(( ) ولی دروغ میگه. الان قهوه می‌خوره خوب میشه :-"
5. نامبرده تو درس نداری کتاب شعر بازه جلوت؟ :-w
6. راجب قرص نعنایی هم نظری ندارم استثنا. زودتر میفهمیدم نمیومدم خاستگاریت :|
7. نامبرده کاری با پلی لیستت ندارم، فقط بگو اون یک چیه؟ :-"
8. نامبرده تو مجددا درس نداری مگه؟ اون دستبند نصفه چیه اونجا؟ :-w

همینا دیگه :-" راستش رفتم سراغ چت‌هامون که یه شات بگیرم عملا به فنا بری، دیدم تا چند ماه صحبت‌هامون در اینکه " وااااای دلم برات تنگ شده" خلاصه شده :| یکم خلاقیت نداریم ما چرا :)) یه روز عین آدم پاشی بیای خونمون محور بحث‌ها عوض میشه :))

+ نامبرده من کلا علاقه‌ای به شرکت تو صندلی داغ‌ها و استریت‌ها ندارما، انقدر که دوستت دارم اومدم :)

+ الان یهو یاد اون روز افتادم که وایساده بودم جلو تو و زهره، زنگ نماز بود، داشتم براتون قضیه نژادوخورده‌ای رو توضیح میدادم :))))))))))
 
بسم الله :د

1. از نامبرده اگه کفش و گوشیش رو بگیری که ازشون عکس نگیره، انگار اکسیژن رو ازش گرفتی :-"
2. نامبرده عاشق بادوم هندیه. اونارو اول کار میخوره، بعد وایمیسه با حسرت نگاه به ظرف خالی می‌کنه آه می‌کشه :-"
3. نامبرده الان چهار تا دونه شوید داره رو سرش ولی بازم نمی‌خواد کوتاه بیاد و اون کلیپس کوچیک رو برای اینکه اوزون یر ده گویمیا میزنه :-" (کانال باید عوض میشد شرمنده :)) )
4. درسته نامبرده اون گوشه کاغذ نوشته خسته‌تر از همیشه (عوضی دلم برا خطت هم تنگ شده :(( ) ولی دروغ میگه. الان قهوه می‌خوره خوب میشه :-"
5. نامبرده تو درس نداری کتاب شعر بازه جلوت؟ :-w
6. راجب قرص نعنایی هم نظری ندارم استثنا. زودتر میفهمیدم نمیومدم خاستگاریت :|
7. نامبرده کاری با پلی لیستت ندارم، فقط بگو اون یک چیه؟ :-"
8. نامبرده تو مجددا درس نداری مگه؟ اون دستبند نصفه چیه اونجا؟ :-w

همینا دیگه :-" راستش رفتم سراغ چت‌هامون که یه شات بگیرم عملا به فنا بری، دیدم تا چند ماه صحبت‌هامون در اینکه " وااااای دلم برات تنگ شده" خلاصه شده :| یکم خلاقیت نداریم ما چرا :)) یه روز عین آدم پاشی بیای خونمون محور بحث‌ها عوض میشه :))

+ نامبرده من کلا علاقه‌ای به شرکت تو صندلی داغ‌ها و استریت‌ها ندارما، انقدر که دوستت دارم اومدم :)

+ الان یهو یاد اون روز افتادم که وایساده بودم جلو تو و زهره، زنگ نماز بود، داشتم براتون قضیه نژادوخورده‌ای رو توضیح میدادم :))))))))))
ببینید من پیشنهاد میدم دفاع از خود و اسپمو آزاد کنید من بدون عذاب وجدان اسپم بدم
اینجوری معذبم :))
ببین اولندش که مرسی که اومدی دومندش وظیفت بود :-"
بعد اینکه من تو رو میشناسم که باهات تو سکرت چت میکنم بعد کلیر هیستوری میزنم دا ... :))
فنا مال اوناست :))
این حجم از شناخت کمرمو خم کرد :))
انقدر که از شرکت کردن شماها میترسم از تو جهنم جلز ولز شدن ترس ندارم :))
اون یک هم همون چنرندیاتیه که گوش میدم ... شات میگیرم اونم
بعد اینکه یه جوری پست بدید من دیگه اسپم ندم دا :))
مرسی :))
ها یه چیز دیگه ... دلم واسه تعریف کردناتم تنگ شد :))
البته دروغ چرا ... دلم واسه ماجراهای نژاد خورده ای و کیوی تنگ شد :))
 
وضعیت
موضوع بسته شده است.
Back
بالا