مضنون رو اصلاً نمیشناسم
فقط چندتا حرف بزن ازش خوندم و مثلاً میدونم که اسم واقعیش تبسم نیست تقریباً ذهنم در موردش سفیده و الان میخوام فقط بر اساس این چندعکس دو سناریو بنویسم.
یکیش سعی میکنم مخلوطی از وحدس و گمانها + شوخی باشه و یکی دیگه هم کاملاً تخیلی
حالا اینکه کدوم تخیلیه به عهده خواننده
سناریو اوّل:
خب خاطرم نیست چرا اسمش رو تبسم گذاشته ولی بر اساس آواتارش بهش میاد که دختر باشه امّا از اونجا که آدم شکاکیم فعلاً اسمش رو دریاقلی تصور میکنیم که نه سیخ بسوزه نه کباب
به کشواش سر زدم و دیدم که کابل نوکیا رو به شارژر سامسونگ وصل کرده
مشاهده پیوست 466
در واقع انگار یه جوری اسمش توی زندگی روزمرهاش هم تاثیر گذاشته با خودش گفته چطور من میتونم دریاقلی باشم ولی شارژر من نمیتونه سامسونوکیا باشه؟ همونطور که اسمش رو مخفی کرده تو فرستادن عکسها هم مخفیکاری کرده کافیه یکم با دقت نگاه کنیم؛ نگاه کنید چقدر کشوی شلوغی داره از کاموا، ماژیک یه یسری ورقه، هدفون و حتی دستمال کاغذی رو کنار هم چپونده اونجا بعد با اون پسزمینهی خالی کامپیوترش خودش رو مثلاً با نظم نشون میده بنظر من که مضنون یک آدم شلخته هست. اگه تا الان حرف منو قبول نکردید من مجبورم که این عکس رو برای شما شفافسازی کنم.
مشاهده پیوست 467
نگاه کنید که چک نویسهایی که اینجا پنهان شدند اعداد نوشته شده برعکس هم هستند یعنی همینطور شلخته وار تو چک نویسهاش مینویسه. اگه باز قانع نشدید به این تیکه از عکس نگاه کنید.
مشاهده پیوست 469
میبینید؟ این جوراب مچاله و بو گندو رو میبینید؟ نگاه پرت کرده یه گوشه اتاق؟ حالا راضی شدید شلخته هست؟
احتمالاً مصنون با خودش میگه چقدر بدشانس بوده که این جوراب رویت شده در پاسخ باید بگم از اون پسته بیمغز باید قبل از اینا متوجه میشدی گاهی بدشانسی میاری
مشاهده پیوست 470
خب اولین چیزی که از پلی لیست موزیکهاش متوجه شدم این بود که مضنون خیلی با کامپیوتر سر و کار نداره وگرنه یه پلیر بهتر انتخاب میکرد
امیدوارم وضعیت در این حد نباشه که از اینترنت اکسپلورر برای اومدن به سایت استفاده کنه
حدس زدم که رشته دانشگاهیش باید یکی از رشتههای غیر ریاضی باشه دوباره به کشو اگه با دقت نگاه کنیم یه کتاب بیولوژی میبینیم که تایید میکنه که رشتهاش دانشگاهیش باید ار گروه تجربی باشه و برای تصدیق نهایی به ورقهای روی میز نگاه بندازیم کلماتی مثل سرخرگ یا سیاهرگ میبینیم.
دریاقلی خیلی به حریم شخصیش حساسه اینقدر که یه برنامه رو کامپیوترش نصب کرده که فایلهای مورد نظرش دردسترس عموم نباشه و یه کمد شخصی هم داره که چیزهاشو توش میذاره و درش رو قفل میکنه. شاید دلنوشتههای شخصیش یا دکلمههاش رو اونجا میذاره به پلی لیستش اگه دقت کنیم میبینیم که یه سری صداهی ضبط شده رو داره که احتمالاً نوشتههای خودش رو میخونه و ضبط میشه.
بنظرم تایم زیادی رو توی فضای مجازی بگذرونه و حجم اینترنتش زود به زود تمام میشه ولی حاضر نیست این مسئله رو قبول کنه و فکر میکنه یه نفر داره وایفای رو هک میکنه واسه همین یه برنامه نصب کرده که اون شخص رو پیدا کنه
داداش اشتباه میزنی خودت داری حجم رو مصرف میکنی خبر نداری
از فضای عکسهاش یه چیز مخلوط مدرن و سنتی دریافت میکنم. احتمالاً نوع پوشش هم نه خیلی مدرن باشه نه خیلی آزاد یه چیز بینابین. اصلاً این مخلوط بودن اسمش تو همه چیز تاثیر گذاشته نگاه به شعری که گذاشته بکنید یه غزل معاصر که نه حافظ گونه هست نه مثل شعرهای نو
خیلی رنگ رنگی بنظر میرسه با خودکارهاش میشه نقاشی کشید
بنظر آدمی میاد که سعی میکنه برای آیندهاش هدفگذاری کنه واسه همین برنامه imindmap رو نصب کرده که به ایدههاش جهت دهی کنه ولی بنظر من این برنامه برای ساخت یه سری شکل برای ارائه خوب هم مفیده
سناریو دوم:
در حالی که داره با کامپیوترش کار میکنه میبینه که که باز حجم اینترنتش تمام شده و عصبانی میشه که چرا؟ من که در روز فقط 5 دقیقه سمپادیا رو چک میکنم و همش مشغول به عکاسی از کفشهام هستم چرا باید حجم نتم تمام بشه؟ برای خودش مینویسه خستهتر از همیشه و به فکر چاره میافته پس دو برنامه imindmap9 و who is on my wifi رو نصب میکنه تا مضنونین مورد نظر رو شناسایی کنه و همه احتمالات رو بتونی دسته بندی کنه. همانطور که پشت سیستمش کمین نشسته بود و مشغول بافتن طناب دار برای قربانیش بود و آهنگ منطقی نیست میلاد بابایی رو گوش میده (منطقی نیست که اینترنتش اینقدر زود تمام بشه) کتاب بیولوژیش هم گذاشته جلوش که اگه مامانش سرزده اومد بگه داره درس میخونم
ناگهان یه سرنخ جدید پیدا میکنه و دزد اینترنت رو شناسایی میکنه؛ باورش سخت بود امّا همون دختر همسایه فیس و افادهای که از بچگی ازش متنفر بوده هستش اینقدر عصبانی میشه که دیگه به مرگش راضی نیست میخواد خوردش کنه؛ هدفون، بافتنیها، کتاب و ... رو میریزه توی کشو میره سراغ تخته وایتبرد نقشه انتقام رو میکشه.
یه مقدار آجیل برمیداره و با دو فنجون نسکافه و مقداری آجیل به خونه دختر همسایه میره و میگه عزیزم اومدم خاله بازی
دختر همسایه هم با کمال تعجب که آفتاب از کدوم طرف در اومده مهربون شده میگه بفرما داخل بعدش در حالی که داشتن بازی میکردن تبسم اون پسته بیمغز رو برمیداره و میگه نگاه من هیچ وقت شانس نداشتم پستهام بدون مغزه.
دختر همسایه میگه عزیزم از بدشانسی نیست از سادگیته من مغز اون پسته رو خوردم و پوستش رو توی ظرفت انداختم.
وقتی که دختر همسایه این حرف رو زد تبسم یه خوشحالی درونش شکل گرفت که الان وقت انتقامه ولی خب اینقدر چهرهاش اون لحظه عصبانی کرد که خب دختر همسایه رنگش پرید. مگه میشد تو اون لحظه بهش گف تبسم؟ از اخم پایینتر میومدی گناه کبیره بود. به هر حال فنجان نسکافه رو میریزه رو صورت دختر همسایه و میگه اعتراف کن تو اینترنت من رو میدزدی دختر همسایه میگه نه به خدا این کارا چیه میکنی!؟ امّا دیگه واسه انکار دیر شده بود تا به خودش اومد زیر مشت و لگد مضنون ما (تبسم) قرار گرفته بود و گیس و گیس کشی؛ تبسم خشمگینانه گوشی موبایلش رو کنار دهن دختر همسایه گرفته و میگفت اعتراف کن. تا در نهایت موفق به گرفتن اعتراف شد و بعدش 299 بار دختر همسایه رو مجبور کرد که بگه غلط کردم و صداش رو دوباره ضبط کرد. بعدش جوراب بوگندوش رو تو دهن دختر همسایه کرد و عکس گرفت. و در نهایت عروسکهای دختر همسایه رو گرو گرفت و گفته اگه یک بار دیگه اینترنت من رو هک کنی هم عکسهاتو پخش میکنم و هم عروسکهاتو آتیش میزنم.
بعدش خیلی پیروزمندانه به خانه خودش برگشت همه چیز رو مرتب کرد. عروسکها رو توی کمد خودش گذاشت. عکسها رو توی کامپیوترش ریخت و با یه برنامه ازشون محافظت کرد هرکسی بهشون دسترسی نداشته باشه. بعد در حالی که با آرمش تمام نسکافه خودش رو مینوشید و شعر میخواند غلط کردمهای دختر همسایه رو گوش میداد.
(احساس میکنم بچه شدم اینا رو نوشتم
از سن من بعید بود
)