مختصر و مفیدش اینه که هر فرد از اول ابتدایی تا اخر دبیرستان ۱۶۰۰۰ ساعت از عمرشو رو صندلی سر کلاسی میشینه ک معلم توش متکلم وحده ست و داره یه سری مطالبی رو فرومیکنه تو مغز بچهها. جالبترش اینه که خییییییلی از این مطالب هیییییچ جای زندگی ب درد نمیخوره. جالبترترش اینه که چیزایی ک ب درد بخوره یاد نمیدن(مثل مهارت نه گفتن، مثل راهکار قرار گرفتن تو موقعیتی ک باید یه کار بد انجام بدن تا دوستشون نمیره مثلا، مثل خرید کردن). جالبترترترش اینه که چیزایی ک یاد میدنم به درد بخور یاد نمیدن، یه بچه از اول راهنمایی تا اخر دبیرستان بیشتر از ۶۰۰ ساعت سر کلاس اموزش زبان انگلیسی مدرسه میشینه. و طبیعتا هیچکودوم از دیپلمهها صرفا با اموزش مدرسه نمیتونن انگلیسی حرف بزنن. و این درحالیا که استاندار جهانی اموزش انگلیسی دویست و خوردهای ساعته. قسمت جالبترترترترش اینه که مملکت ما اسما حنهوری اسلامیا ولی خروجیای اموزش و پرورش روز به روز دارن بیشتر دینگریز و بیحجابطلبتر میشن. کتابی داریم به اسم دین و زندگی که سوالاش تو کنکور اینجوریه: تشبیه نماز به سوزن مثل تشبیه ... است به ... . و خب طبیعتا این امکان رو به بچهها نمیده که ابهامات ذهنیشونو برطرف کنن
قسمت جالبترترترترترش اینه که اصلا مخاف نظر مخالفن، یعنی اصلا نمیتونن تحمل کنن یه نفر بگه نه شما اشتباه میکنید.
وای قرار بود خلاصه بشه مثلا
اشتباه بعدیش اینه که یه کتاب از بالا تصمیم گرفته میشه با محتویات جزئی داخلش، و در همممممه مدارس معلما وظیفهشونه و بااااید اون کتابو تو محدوده زمانی مشخصی تدریس کنن، و خب بازم طبیعتا این یکسانسازی جلوی پرورش ذهنهای خلاق رو میگیره. یه اشتباه دیگهش هم اینه که فکر میکنه هرچیزی رو ادم حفظ کنه یاد میگیره. اخه ببین عزیز من! شما هزاااار بار به خودت بگو وقتی راضی نیستی باید قاطعانه و محترمانه نه بگی. تو امتحان بیاد چطور باید نه گفت؟ شما بنویس قاطعانه و محترمانه! ولی فردا که خودت تو ی موقعیت قرار گرفتی نمیتونی نه بگی. یعنی سیستم اموزشی ما
مهارت چیزی رو به بچه ها یاد نمیده. فقط داره وادارسون میکنه یه سری مطالب صددرصد مزخرف رو بچه حفظ کنه. اشتباه بعدی اینه که طرف وقتی دیپلم گرفت نمیتونه کاری بکنه. مثلا باید بتونه بره شاگرد یه نجار بشه. یا شاگرد یه تعمیرکار جاروبرقی بشه. یعنی در حد سطحی باید مهارت عملی داشته باشه اما نداره. یه لشتباه دیگهش ایه که نه کشف علاقه میکنه نه کشف استعداد. طرف شاید استعداد خیلی فوقالعادهای تو خوشنویسی داشته باشه اما طبیعتا چون طبق باور عمومی رفتن به هنرستان مال بچه تنبلاست میه یا تجربی میخونه اتاق عمل قبول میشه یا ریاضی میتونه ب هیچ جا نمیرسه. بنابراین اون شخص ک قرار بود شاید بهترین خوشنویس معاصر ایران باشه اونقدر عزت نفسش له میشه ک امیدش به زندگی میاد پایین. یه ایراد اساسیم تو مردمه. یعنی باور عمومی اینه که بچه نره دانشگاه ننگه، عیبه، زشته، بیآبروییه اصلا! همین آقای دکتر عبدالعالی که
@morteza78 ازشون اسم بردن، تو مصاحبهای تو شبکه افق میگفتن تو آلمان آمار اینجوریه که ۷۰ درصد فارغالتحصیلان مدرسه نمیرن دانشگاه! خیلیه ها! یعنی از هر ده نفر فقط سه نفر میرن دانشگاه. بقیه میرن تو حیطهای ک علاقهمندن شاگردی میکنن و کمکم ب استادی میرسن و ... . و تو المان بعد از ۷ سال، میبینی این کسی که ۷ سال مکانیکی رو تو دانشگاه خونده و کسی ک ۷ سال شاگردی کرده بعد مکانیک شده حقوق و رفاهشون دقیقا در یه حده. پس یه بخشی از مشکلاهم برمیگرده به جامعهمون. که اولا نگرشش اینجوریه ک هرکی دانشگاه نرفته یا هرکی مثلا انسانی خونده خنگه، و به حکومت که تامین نمیکنه کسایی رو که دنبال علاقه و استعدادشون میرن. اختلاف طبقاتی تو جامعهمون وحشتناک زیاده. اقای امیرحسین رستمی تو برنامه برپا حرف قشنگی زدن، که ما همونقدر که به یه مخترع موشک هسته ای نیاز دام، به یه تعمیرکار دوچرخه هم نیاز داریم.
یه بخش دیگهشم حقوق وحشتناک پایین معلماست. ببینید منی که ۱۶۰۰۰ ساعت معلن میبینم که به من
یاد میده، پس یعنی اون یه چیزی بیشتر از من بلده، از من بالاتره، الگوی من میتونه باشه، اگه از هر بیست نفر دو نفر ارزوشون باشه معلم باشن(تو شرایط فعلی البته) واقعا پدر و مادرش حق دارن کتکش بزنن بفرستنش بره تجربی بخونه پزشک شه. خب این چه حقوقیه به الگوهای بچهها میدین اخه؟ تو کره مدیران مدارس جزو ثروتمندهای مدرسه هستن، لوکسترین ماشینا رو سوار میشن، تو خونهشون خدمتکار دارن، بچههاشون راننده شخصی دارن، بلد مدیر مدرسه ما با پراید میاد مدرسه. خب این ذهنیت تو بچه شکل میگیره که علم و مدرسه و اموزش به درد ادم نمیخوره.
وای سردرد گرفتم