Asinus
کازمو ، عزازیل مزمل
- ارسالها
- 289
- امتیاز
- 852
- نام مرکز سمپاد
- میرزا کوچک جنگلی 1.5
- شهر
- رشت
- سال فارغ التحصیلی
- 1400
حسودیم شد منم ازینا میخواااااام
شبیه این مستند رو دیدم یه دستگاهی رو سر مریض بسته میشد و با صدایی که اون دستگاه ایجاد میکرد افراد نابینا میتونستن شکل اشیا رو بدونن مثلا بشقابی که جلوشونه دایره است یا موانع رو تشخیص بدنتو یه مستند دیدم که میشه از این قابلیت مغز برای کسایی که نابینا شدن استفاده کرد. یعنی مثلا اگه یه صدای خاصو بشنون به یه رنگ خاص فکر کنن و این طوری مغزشون کم کم با این شرایط سازگار بشه، حسی مثل دیدن براشون پدید میاد با شنیدن صداهای مختلف
ممکنه یه مثال بزنین .مثللا یه آهنگی که شمارو یاد زمان و موقعیت خاصی میندازهیه سوال
من نت ها رو رنگی نمیبینم اما همه برام یه لوکیشن و یه برهه زمانی خاص رو تداعی میکنن که تقریبا تو هیچکدومشونم قبلا حضور نداشتم، صرفا از زمانی که یادمه اون لوکیشن و موقعیت زمانی با اون نت تو ذهنم میومده، این که سینستزیا نیست، هست؟
آهنگ که نه، اجتماع نت هاش، نت ها رو هم من نمیشناسم فقط گوشم تعیین میکنه -__-ممکنه یه مثال بزنین .مثللا یه آهنگی که شمارو یاد زمان و موقعیت خاصی میندازه
ذهن منم واسه تمام اعداد جنسیت و رنگ قائلهدرمورد اعداد منم این تصوراتو دارم
یک یه مرد جوون باشخصیته
دو یه دختر جوون بازیگوشه
سه یه مرد میانسال آرومه
چهار یه خانم میانسال بی آزاره
پنج یه آقای میانسال مثل دو تای بالاییه
شیش یه مرد ورزشکار پر جنب و جوشه (فکر کنم شیمیله چون گاهی زن میبینمش )
هفت یه مرد جدی ولی مهربونه
هشت یه زن جوون مهربونه
نه یه پیرزن باوقاره که با بقبه ارتباط خوبی نداره
همینطوری الی آخر منتها بعضی وقتا نسبت به زاویه دید ممکنه شخصیتاشونو متفاوت ببینم
منم تا حدودی شبیه شما فکر می کنم بیشتر با آهنگای بی کلام اتفاق میوفته برامآهنگ که نه، اجتماع نت هاش، نت ها رو هم من نمیشناسم فقط گوشم تعیین میکنه -__-
مثلا با پشت هم قرار گرفتن چند تا نت یه فضای تاریک تو نیشابور قرن هفت!
با یکی یه صبح زمستونی تو ماسوله زمان قاجار، با یکی اصفهان زمان سامانی
با یکی سنپطرزبورگ زمان تزار، با یکی لنینگراد ۱۹۴۰
خودم اینو بی ربط میدونستم ولی الان که دیدم بعضی از دوستان تمام ابعاد تصویرسازی رو سینستزیا میدونن گفتم شاید اینم حسابه
فکر می کنم اعداد فردی که اولن اتیسم دارن اونا اصلا خونگرم نیستنهمه ی اعداد فردو با رنگ روشن حس می کنم و همگی مونث بوده و اگه جون بگیرن شخصیت گرم و مهربونی دارن
فک نکنم دیوونه باشیخب من فکر کنم واقعا یک خل و چلی خاصی در وجودم هست چون نه تنها بعضی وقتا بعضی چيزا رو رنگی حس میکنم
روزای هفته رو وقتی ميخوام بگم یا چند هفته رو تو ذهنم مرور کنم یا بهشون فکر کنم هر کدوم و با يه ترتیبِ عجیب و غریب میان تو ذهنم و انگار وقتی به هفته ی آینده فکر میکنم يه فایل از جلویه مغزم باز ميشه و روزایِ هفته ام مثلِ فایل های مختلف توشن
هر آدمی رو هم يه عدد میبینم و یعنی بهم حسِ اينو ميده که مثلا شبیهِ يه عددیه
و چیزِ خیلی عجیب تر که ثابت میکنه که احتمالا واقعا دیوونم اينه که شکل ناخونایِ خودم وبقيه منو یادِ قیافه ی آدمایِ مختلف ميندازه
اينا شبیهِ اعتراف بود بیشتر تا اینکه بگم منم مثلِ تواماگه واقعا يه جور دیونگیه به روم نيارين
اینارو منم دارم بعلاوه این ک ه ماشین و اشیا هم منو یاد قیافه بقیه میندازه.چیز بدیه!؟خب من فکر کنم واقعا یک خل و چلی خاصی در وجودم هست چون نه تنها بعضی وقتا بعضی چيزا رو رنگی حس میکنم
روزای هفته رو وقتی ميخوام بگم یا چند هفته رو تو ذهنم مرور کنم یا بهشون فکر کنم هر کدوم و با يه ترتیبِ عجیب و غریب میان تو ذهنم و انگار وقتی به هفته ی آینده فکر میکنم يه فایل از جلویه مغزم باز ميشه و روزایِ هفته ام مثلِ فایل های مختلف توشن
هر آدمی رو هم يه عدد میبینم و یعنی بهم حسِ اينو ميده که مثلا شبیهِ يه عددیه
و چیزِ خیلی عجیب تر که ثابت میکنه که احتمالا واقعا دیوونم اينه که شکل ناخونایِ خودم وبقيه منو یادِ قیافه ی آدمایِ مختلف ميندازه
اينا شبیهِ اعتراف بود بیشتر تا اینکه بگم منم مثلِ تواماگه واقعا يه جور دیونگیه به روم نيارين
فکر میکنم پاریدولیاستماشین و اشیا هم منو یاد قیافه بقیه میندازه
منم گاهی اوقات یادم میره بقیه مثل من نیستند صدا ها و بو ها و طعم ها رو با رنگ و شکلشون توصیف میکنم مثلا میگم صدای صورتی کم رنگ اسپری شده و دون دونمن برای صدا ها رنگ قاعلم ، مثلا بعضی مردا هستن صداشون شبیه زناس یا بعضی زنا هم همینجوری صداشون شبیه این مرداییه که صداشون شبیه زناس ، من میگم صداشون سبزه
ولی خب انگار این یه بیماری روانی مخصوص خودمه و منو دیوانه جلوه میده چون کسی درکش نمیکنه