دربارهٔ شقایق:
اول صب که بیدار میشه -با همهٔ خستگیش به خاطر دیر خوابیدن دیشب- کلی آرایش میکنه و از بین مانتوهای نیمهرسمیش یکیو انتخاب میکنه (کلا لباس رسمی نداره). چشماش رنگی ان و ابروهاشم خودش رنگ گذاشته.صورت نسبتا کشیدهای داره و قدش از متوسط خانوما بلندتره. با کلی دنگ و فنگ و فکر و خیال، به زور میرسه به دانشگاه.سر کلاسم همهشسرش تو گوشیه و تو دلش به استادا فحش میده اما هیچ وقت ظاهر بدی از خودش نشون نمیده؛ حتی سر ناهارم میره با دوستاش (که حتی اگه نخوادم یه فاطمه و یه مهسا توشون هست) یه چیز گرون سفارش میده (هر چند که لباس و لوازم گرون قیمتی نداره). مسیر برگشتشم معمولا چند دقیقهای طولانیتره که میتونه به خاطر کافهنشینی با همون فاطمه و مهساها باشه، یا جلوی بساط دستبندای رنگیرنگی وقت بگذرونه و واسه کیفش یه پیکسل جدید بخره. تهش که میرسه خونه، کمی از حرفای خونوادهش خسته میشه (هر چند تو کارای خونه کمک میکنه ولی همچنان به چشم مفتخور میبیننش) و انتهای روز، چند ساعتی توی گروهای دوستانه و خوندن پیاماشون یا فرستادن آهنگ واسه هم میگذرونه تا فردا صب.
نکتهٔ مهم اینه که روزاش خیلی شبیه همن اما همچنان نشونهٔ زیادی از خستگی و بیحوصلگی توی چهرهٔ شقایق نمیبینیم.