تجربه‌ی نزدیک به مرگ NED

  • شروع کننده موضوع
  • توقیف شده
  • #1

SAREH AKBARI

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
482
امتیاز
1,991
نام مرکز سمپاد
۳
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1400
تجربه نزدیک مرگ (به انگلیسی: Near-death Experience) (بصورت مخفف: NDE) یک تجربهٔ شخصی است که ممکن است شامل احساساتی مثل احساس خروج از بدن، احساس شناور بودن، سکوت کامل، احساس امنیت و گرما، تجربهٔ از هم پاشیدگی، دیدن تونل، دیدن نور، دیدن بستگان فوت‌شده و غیره باشد. این پدیده در بسیاری مواقع هنگام فرارسیدن احتمالی یک مرگقریب‌الوقوع برای انسان رخ می‌دهد، اما به علت‌های بسیار دیگر نیز می‌تواند رخ دهد.

موارد مشترکِ بسیاری در میان، گزارش‌های تجربهٔ نزدیک مرگ به چشم می‌خورند:

  • یک صدای ناخوشایند اولین ادراک حسی است که گزارش شده‌است.
  • احساس مردن
  • تجربه خروج از بدن: حس شناورشدن در بالای بدن و دیدن فضای مجاور
  • حس حرکت بطرف بالا از میان تونلی از نور یا راهروی دراز و باریک
  • ملاقات با بستگانی که فوت کرده‌اند یا اشخاص روحانی
  • مرور خاطرات دوران زندگی
  • احساس بازگشت به بدن همراه با بی‌میلی
تفاسیری که از این احساس‌ها ارائه شده، اغلب وابسته به اعتقاداتِ فرهنگی، فلسفی یا دینیِ آن شخصی است که این تجربه را داشته‌است. از دیگر مواردی که در این تجربه گزارش شده، ملاقات با افرادی است که تشخیصِ هویتِ آن وابسته به این است که شخص دارای چه عقایدی باشد. به عنوان نمونه در ایالات متحده که ۴۶ درصد مردم، به فرشته‌های نگهبان اعتقاد دارند، فردی را که آن را ملاقات کرده‌اند، به عنوان فرشته یا عزیزانی که مرده‌اند معرفی می‌کنند؛ در حالی که هندوها این اشخاص را به عنوان پیام آورانِ خدای مرگ می‌شناسند.


طبق تجربه هایی که من تا حالا خوندم اون افرادی که خودکشی کرده بودن، عذاب میکشیدن
شاید خیلی ها این رو نقض کنن و بگن یه سری داستانه که هیچ سندیتی نداره اما خب من واقعا باورش کردم
سال پیش پدربزرگم یکبار سه ماه قبل از اینکه فوت بشه، دقیقا دچارش شد
چیزی که ازش گفت با تجربه‌ی خیلی های دیگه یکی بود


یکی از دوست‌هام وقتی ۸ سالش بوده چنین چیزی رو تجربه کرده
وقتی بردنش بیمارستانو کلا برگشته عینا همه‌ی اتفاقایی که برای خانوادش توی اون مدت کوتاه افتاده بود رو برای خانوادش توضیح داده بود

شما اینو باور میکنین؟
تا حالا کی رو دیدین که چنین تجربه‌ای رو داشته باشه؟
دربارش چی فکر میکنین
 

Distorded Angel

کاربر فعال
ارسال‌ها
56
امتیاز
234
نام مرکز سمپاد
حلی
شهر
طهران
سال فارغ التحصیلی
94
دانشگاه
دانشگاه تهران
بله من دوتا از دوستام براشون این تجربه اتفاق افتاده بود ولی هیچکدوم در نزدیکی مرگ نبود احسایشون هم این بود که شناورن و احساس امنیت می کردن و می دیدن ی سری دورشون دارن حرف می زنن لتهم همینطوری راستش منم خیلی ترغیب شدم که تجربش کنم اما تا حالا خب برام پیش نیومده متاسفانه
در مورد عذاب در خودکشی نمی تونم نظری بدم ولی اگه واقعا اینطوری باشه ناامید کنندس برام
 

sajjad.angooti

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
8
امتیاز
29
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۲
شهر
تهران
تقریبا اکثر این چیزهایی که گفتی اتفاق میوفته ولی همه‌ی اتفاق هایی که میوفته خیلی وقته که از نظر علمی ثابت شده که وقتی اون اتفاق میوفته برای مغز یه اتفاقایی میوفته(لینکشو پیدا کنم میدم تا مطلبو دقیق تر بخونی) که باعث میشه مثالا یک حسِ اینجوری ای بگیری که داری سمت یه نوری از یه راهرویی میری.
 

tizechamoosh

Hasty Khoshg Daman
ارسال‌ها
402
امتیاز
553
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
اینستاگرام
در این رابطه من شنیدم
ی رگ خاص تو گردن رو میگیرن ی لحظه
ی پیامی میده به مغز که مغز فکر میکنه مرده
شروع میکنه از همون لحظه برگشتن به لحظه تولد
و تمام خاطرات رو مرور میکنه
بعد با شک مثل سیلی زدن بهش یا... به هوش میاد طرف
و اگه به هوشش نیاری و به لحظه تولد برسه میمیره
 
آخرین ویرایش:

*aysan*

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
280
امتیاز
3,962
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
*#*#
سال فارغ التحصیلی
1396
دانشگاه
خوارزمی
رشته دانشگاه
فیزیولوژی جانوری
اینستاگرام
یکی از دوستام شنا بلد نبوده و یکی پرتش می کنه تو قسمت عمیق استخر...و کسی تا چن دقیقه حواسش نبوده...اینم دست و پا میزنه بعد ناامید میشه شل می کنه.میگفت دقیقا همون لحظه داشت تموم خاطرات عمرم از جلو چشمم می گذشت.
 

sajjad.angooti

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
8
امتیاز
29
نام مرکز سمپاد
علامه حلی ۲
شهر
تهران
یکی از دوستام شنا بلد نبوده و یکی پرتش می کنه تو قسمت عمیق استخر...و کسی تا چن دقیقه حواسش نبوده...اینم دست و پا میزنه بعد ناامید میشه شل می کنه.میگفت دقیقا همون لحظه داشت تموم خاطرات عمرم از جلو چشمم می گذشت.

یه چیزی به اسم "دی ام تی" توی مغز ما هست ، که وقتی داریم میمیریم ترشح میشه ، اون دی ام تی باعث میشه فلش بک بزنیم روی زندگیمون.

دراگشم هست و میتونی از دراگش هم استفاده کنی .
 
ارسال‌ها
952
امتیاز
17,468
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1920
مدال المپیاد
نقره
دانشگاه
شریف
رشته دانشگاه
فیزیک
اون حس خارج شدن از بدن رو یبار احساس کردم دقیقا هم یادمه ک فکر میکردم دارم میمیرم ، حسش یجور بود ک انگار با سرعت داشتم ب سمت بالا میرفتم بدنم هم حسش میکرد
ولی خب نمیدونم اینی ک گفتم همون تجربه نزدیک به مرگه یا نه
 

HeiSenberG

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
339
امتیاز
2,063
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
1399
من دوبار تجربه کردم ولی این ویژگی ها رو نداشت
دوتاشم توی خواب بوده

یهویی بیدار میشدم (ینی میدونستم خواب نیستم و ذهنم کار می کرد ! و داشتم فکر میکردم ) ولی نمیتونستم بدنم رو تکون بدم و چشام باز نمیشدن
احساس وجود نمی کردم و نمیتونستم بدنم رو حس کنم .
همش دوست داشتم داد بزنم مامانم بیاد نجاتم بده ولی خب حتی دهنمم تکون نمیخورد
یه ده بیست دقیقه ای طول می کشید
تا اینکه کم کم انگشتا و دست و پاها و در آخر کل بدن به حالت عادی بر می گشتن و از جام بلند می شدم
واقعا تجربه عجیبی بود

ترسی وحشتناک و عمیق
نمی دونم شاید اعصاب حسی و حرکتی از کار افتادن فک کردم مردم !!!!(یه فرضیه است)
×از افکار اون لحظه بگم : خاطره ای نمی اومد تو ذهنم .
فرض کنید تو یه مهمونی هستید و یه دقیقه گوشاتونو می گیرید .بعد دستتونو که برمی دارید یهویی حجم عظیمی از صداها رو می شنوید و قابل تفکیک نیستن .صداها دیوانه وار میان توی ذهنت . حالا فرض کنید صدای ۵-۶ تا مهمونی شلوغ همزمان و با سرعت میاد توی ذهنتون (زمان تشنج و یه بارم که خیلی تب کرده بودم همین حسو داشتم)

تصویر خاصی تو ذهنم شکل نمیگرفت .ولی میتونستم فکر کنم ‌ ... به مامانم ...
 
آخرین ویرایش:

tizechamoosh

Hasty Khoshg Daman
ارسال‌ها
402
امتیاز
553
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اراک
سال فارغ التحصیلی
1395
رشته دانشگاه
مهندسی عمران
اینستاگرام
من دوبار تجربه کردم ولی این ویژگی ها رو نداشت
دوتاشم توی خواب بوده

یهویی بیدار میشدم (ینی میدونستم خواب نیستم و ذهنم کار می کرد ! و داشتم فکر میکردم ) ولی نمیتونستم بدنم رو تکون بدم و چشام باز نمیشدن
احساس وجود نمی کردم و نمیتونستم بدنم رو حس کنم .
همش دوست داشتم داد بزنم مامانم بیاد نجاتم بده ولی خب حتی دهنمم تکون نمیخورد
یه ده بیست دقیقه ای طول می کشید
تا اینکه کم کم انگشتا و دست و پاها و در آخر کل بدن به حالت عادی بر می گشتن و از جام بلند می شدم
واقعا تجربه عجیبی بود

ترسی وحشتناک و عمیق
نمی دونم شاید اعصاب حسی و حرکتی از کار افتادن فک کردم مردم !!!!(یه فرضیه است)
×از افکار اون لحظه بگم : خاطره ای نمی اومد تو ذهنم .
فرض کنید تو یه مهمونی هستید و یه دقیقه گوشاتونو می گیرید .بعد دستتونو که برمی دارید یهویی حجم عظیمی از صداها رو می شنوید و قابل تفکیک نیستن .صداها دیوانه وار میان توی ذهنت . حالا فرض کنید صدای ۵-۶ تا مهمونی شلوغ همزمان و با سرعت میاد توی ذهنتون (زمان تشنج و یه بارم که خیلی تب کرده بودم همین حسو داشتم)

تصویر خاصی تو ذهنم شکل نمیگرفت .ولی میتونستم فکر کنم ‌ ... به مامانم ...
اصطلاح عامیانش بختکه !
وقتی میخوابی مغز انتقال پیام عصبیو قطع میکنه که مثلا وقتی خواب میبینی که راه میری پانشی راه بری !
وقتی میخوای بیدار شی دوباره وصلش میکنه
بختک زمانیه که مغز دیر وصل میکنه وشما هوشیار شدی ولی هنوز وصل نکرده!
عکسشم کسیه که خواب گردی میکنه یعنی خوابیده ولی مغز یادش رفته قطع کنه !
 
بالا