- ارسالها
- 810
- امتیاز
- 11,351
- نام مرکز سمپاد
- چهارراه لشگر
- شهر
- تهران
- سال فارغ التحصیلی
- 97
هر که را با خطِ سبزت سر سودا باشدوصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
پای از این دایره بیرون ننهد، تا باشد!
حافظ
هر که را با خطِ سبزت سر سودا باشدوصال او ز عمر جاودان به
خداوندا مرا آن ده که آن به
دنیا تماشایی است اما زندگی اینجاهر که را با خطِ سبزت سر سودا باشد
پای از این دایره بیرون ننهد، تا باشد!
حافظ
درد ما را نیست درمان الغیاثدنیا تماشایی است اما زندگی اینجا
اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد
درد ما را نیست درمان الغیاث
هجر ما را نیست پایان الغیاث
در نظربازیِ ما بی خبران حیراننددنیا تماشایی است اما زندگی اینجا
اندوه دارد، رنج دارد، خستگی دارد
در دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودمدر نظربازیِ ما بی خبران حیرانند
من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند
حافظ
قول دادم که در اندیشهی خود حبس شومدر دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودم
که سزاوار تو این خانه ویرانه نبود
:)
در نگاهِ سرد تو غوغای دل خاموش بوددر دلم بودی و شرمنده ز مهمان بودم
که سزاوار تو این خانه ویرانه نبود
:)
تنهایی انسان ندارد گرچه پایانیدر حیرتم از مرام این مردم پست
این طایفه زنده کش و مرده پرست
پ ن: چرا همه ش به جای زنده کش، زنده خور میاد تو ذهنم
والله که شهر بی تو مرا حبس می شودتنهایی انسان ندارد گرچه پایانی
ای عشق! پنهان میشود تنهاییام باتو
تا گشودم پیلهام را آتشت را یافتموالله که شهر بی تو مرا حبس می شود
آوارگی و کوه و بیابانم آرزوست
شراب و عیش نهان چیست؟ کار بی بنیادتا گشودم پیلهام را آتشت را یافتم
سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش
شراب و عیش نهان چیست؟ کار بی بنیاد
زدیم بر صف رندان و هر چه باداباد
بزن بر صف رندان
ترسم کز این چمن نبری آستین گلدر یاد منی حاجت باغ و چـمنمٖ نیست
جایی که تو باشی خبر از خویشتنم نیست
یک لحظه داغم میکشی، یک دم به باغم میکشیترسم کز این چمن نبری آستین گل
کز گلشنش تحمل خاری نمیکنی
نمیدهند اجازهت مرا به سیر و سفریک لحظه داغم میکشی، یک دم به باغم میکشی
پیش چراغم میکشی تا وا شود چشمان من...
نمیدهند اجازهت مرا به سیر و سفر
نسیم بادِ مصلا و آبِ رُکن آباد...
دل من درهوس روی تـو ای مونـس جان
خاک راهـی ست که دردست نســـیم افتادست