- ارسالها
- 378
- امتیاز
- 4,372
- نام مرکز سمپاد
- شهید بهشتی
- شهر
- ابهر
- سال فارغ التحصیلی
- 1403
- دانشگاه
- شریف
- رشته دانشگاه
- مهندسی برق
در نظربازیِ ما بیخبران حیرانندظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند ^^
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند
در نظربازیِ ما بیخبران حیرانندظالم آن قومی که چشمان دوختند
زان سخنها عالمی را سوختند ^^
در کوی نیک نامی مارا گذر ندادنددر نظربازیِ ما بیخبران حیرانند
من چُنینم که نمودم دگر ایشان دانند
تو به تحریک فلک فتنه دوران منیآن کس است اهل بشارت که اشارت داند
نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست؟
من از هراس شبیخون روزگار خبیثتو به تحریک فلک فتنه دوران منی
من به تصدیق نظر محو تماشای توام! ^^
می شود یکبار هم خون فائق آید تیغ رامن از هراس شبیخون روزگار خبیث
لباس جنگ به هنگام خواب می پوشم
چون آفتاب به هر ذره ای نظر دارم
به روی هیچ کسی بسته نیست آغوشم
نبايد بستن اندر چيز و کس دلمی شود یکبار هم خون فائق آید تیغ را
یا که شرمش آید از خون ضعیفی ریختن
لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بودنبايد بستن اندر چيز و کس دل
که دل برداشتن کاريست مشکل
چقدر شعرهایی که میگین زیباست^^
تهدید کرده اند که در بند میشویلحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف چشمان تو این حادثه را دوست نداشت
یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستمتهدید کرده اند که در بند میشوی
در آرزوی لذت لبخند میشوی
گفتم که از سرودن حق دست کی کشم؟
گیرم که با مدیحه تو خرسند میشوی
یک قفل زدم بر دل و پیمانه شکستم
ساقی نظر انداخت به میخانه نشست
ترک عادت مرض سخت و گریبان گیری ست.ویرانه نه آنست که جمشید بنا کرد
ویرانه نه آنست که فرهاد فرو ریخت
ویرانه دل ماست که بار هر نگه تو
صدبار بنا گشت و دگر بار فرو ریخت
در خیال من نمیگنجد دلم را بشکنیترک عادت مرض سخت و گریبان گیری ست.
خواستم عشق تو را ترک کنم ؛ باز نشد
یک جهان جان بایدش آنکس که دلدارش توییدر خیال من نمیگنجد دلم را بشکنی
"هرکسی" آمد شکست اما تو "هرکس" نیستی...^^
یک جرعه ز جام تو تمامست تمامیک جهان جان بایدش آنکس که دلدارش تویی
تا به هر جعد دلاویزت بیاویزد دلی
تندی مکن که تو شاخ همین بنیما زنده به آنیم که آرام نگیریم
موجیم که آسودگی ما عدم ماست
در دیاری که در او نیست کسی یار کسیتندی مکن که تو شاخ همین بنی
نتوان به شاخه تکیه زد و ساقه را برید
یار رب چه چشمه ای است محبت که من از آن یک قطره آب خوردم و دریا گریستمدر دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی!
ملامت گوی عاشق رایار رب چه چشمه ای است محبت که من از آن یک قطره آب خوردم و دریا گریستم
تا توانی رفع غم از چهره غمناک کنلب فرو بسته ام از ناله و فریاد، ولی
دل ماتم زده در سینه من نوحه گر است
نخ نما پیراهنی بر قامتش پوشانده اندتا توانی رفع غم از چهره غمناک کن
در جهان گریاندن آسان است! اشکی پاک کن ^^