مشاعره با ترانه‌ها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
مفت بر همیشه مفت بره یه وقتاییم دل می بره
اگه قراره تهش این شه همون تنها باشیم بهتره

سینا حجازی عالیه :-"
 
رفتی و چشمامو از قصد بستم
تو ازون خونه رفتی و من ازون شهر رفتم

جیدال
 
رفتی و چشمامو از قصد بستم
تو ازون خونه رفتی و من ازون شهر رفتم

جیدال
من از اینکه تو خوشبختی نه آرومم نه دلگیرم
یکجوری زخم خوردم که نه میمونم نه میمیرم

خواجه امیری
 
میرم و میمیرم اسوده میشم از عشق
میرم و میمیرم
جشن تولد مرگمو برای تو
زیراب میگیرم
بنیامین
 
می خندم؟نه می خونم؟نه می خواین براتون خوب گریه کنم؟
قلبمو؟نه عشقمو؟نه پس می خواین چی بتون هدیه کنم؟

سینا حجازی
 
من و شیخ هر دو طلبکار بهشتیم ولی...
من به تو او به نماز خودش ایمان دارد...

خوانندش ناشناخته بود
 
ما را به راز فاشی
ما را به آش و لاشی

نامجو
 
ی دل میگه برم برم
ی دل میگه نرم نرم
طاقت نداره دلم دلم
بی توچه کنم
عارف
 
من به این معروفم که بد عاشق میشم
تو که میدونستی چرا موندی پیشم

معروف
 
من فقط عاشق اینم حرف قلبتو بدونم
الکی بگم جدا شیم
تو بگی که نمیتونم
من فقط عاشق اینم بگی از همه بیزاری
دو سه روز پیدام نشه تا ببینم چه حالی داری
من فقط عاشق اینم عمری از خدا بگیرم
اینقدر زنده بمونم تا بجای تو بمیرم

سلطان سیاوش قمیشی:x
 
مریض حالی ام خوش نیست ، نه خوابِ راحتی دارم
نه مایلم به بیداری
درونِ ما تفاوت هاست ، تو مبتلا به درمانی
و من دچار بیماری
کنار تخت میخوابم ، مگر هوا که بند آمد
نفس کشیدنت باشم
تو روز میشوی هر شب ، و صبح میشوی هر روز
تو خوابِ راحتی داری

مریض حالی
 
یه حس گهی دارم
یه حسی که انگار هم یبسی هم اسهال : / : | : )))

وانتونز
 
یه حس گهی دارم
یه حسی که انگار هم یبسی هم اسهال : / : | : )))

وانتونز
وااای:))

لحظه ب لحظه ی من
با غم تو سپری شد
سهم من از همه چی
غصه و دربدری شد
کاش ی بارم ک شده
حال و هوای دل تو عوش میشد
پازل بند
 
دلت چه شد؟ دلت چه شد؟
به باد رفت،
تمام ایده‌ها و آرزو، ز یاد رفت

نامجوی جان8->
 
تو کلامی که تو رو دوست داره لبهام
تپش قلب منی خونی تو رگ‌هام
وقتی دلگیر میشم از دست زمونه
یه راه تازه میذاری پیش پاهام

هایده
 
مچاله شو به جوی آب شو روان، عدد بده
زباله شو به گوشه‌ای غمین هزار ساله شو، عدد بده
این قرار عاشقانه را، عدد بده
شور و حال عارفانه را، عدد بده

نامجوی جان8->
 
هوا آن سوی چشمانم بارانی ست
سکوتم تحفه ی رنجی پنهانی ست
هوا را پنجه می سایم می بینی
نفس اطرافِ دستانم پیدا نیست
صدایی از درون با من می گوید
شروعِ فصلِ بی رحمِ تنهایی ست
پر می زند بر بامم سیاهِ کلاغ و شب
به ویرانه ها می ماند خانه بی چراغ و تب
می سوزدم می کوبد به در دستِ سردِ باد
جز رفتنت تصویری نمی آورم به یاد
چارتار جان;;)
 
دوست دارم چون تو شبا ستارمی تو
همه میگن نیمه گمشدمی تو... ^______^
 
من میروم تا شاید به آخر رساند نگاهم ساهی را
من میروم تا شاید که آخر بیابد کبوتر پناهی را
چارتار
 
آخرین ویرایش:
Back
بالا