در حال مطالعه

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,395
امتیاز
22,812
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
خُب اینجا از کتابایی در حال مطالعه‌شون هستید برامون بگید،
احساساتی که دارید،
صفحه چندید؟
جملات قشنگش
و...
و هِی بیایید به روزش کنید، مثلا اگه امروز گفتید صفحه x ام، پس فردا بیایید از صفحه y برامون بگید :D

فقط ترجیحا سعی کنید اسپویل نکنید! :))


من دارم "بار دیگر شهری که دوست داشتم" نوشته نادر ابراهیمی رو میخونم و الان صفحه ۲۵ اَم!
 
آخرین ویرایش:
من دارم "دنیای سوفی "میخونم .تاریخ فلسفه در قالب یه رمانه.
و الان تا صفحه ۲۲۵ خوندم.
 
هنر عشق ورزیدن از اریک فروم
صفه پونزدهم، فلن چیزی برای گفتن ندارم :))
 
چشمه آب حیات
از حمزه سردادور
صفحه 168 از 432صفحه
داستان جالبی داره حتما بخونیدش من که خوشم اومد ازش
 
وداع با اسلحه
ارنست همینگ وی
فک کنم ۱۷۳
نمیدونم
نویسنده فاصله ی زیادی از فضای جنگ گرفته و داره با آرامش درکنار معشوقه اش تو خیابونای میلان گشت میزنه
همش منتظرم یه حادثه دوباره منو بکشونه به فضای جنگ جهانی
 
-اتود در قرمز لاکی
سر آرتور کانن دویل
وسطاش
همش دارم با سریال شرلوک مقایسش میکنم و میخندم(اگ کسی ببینه فک میکنه روانیم چون هی دارم میخندم باهاشo_O)
 
کتاب هنر آشپزی رزا منتظمی جلد اول ;;)
البته همش رو نمیخونم از ی سری غذاهاش نکته برداری می‌کنم :))
 
من دارم واسه بار دوم پیکر فرهاد عباس معروفی و بوف کور رو می خونم اما به صورت موازی و همزمان .
 
من دارم کتاب ظرفیت تکمیل از بهناز بهرامی رو میخونم...مثل همیشه رمان عاشقانه س(من علاقه خاصی به رمانای عاشقانه ایرانی دارم،هرچند تاحالا عاشق نشدم و اینا:D:-")
صفحه ۴۰هستم...
فعلا:D
 
سری سرگذشت گروهان سیاه، کتاب اول: گروهان سیاه، نوشته گلن کوک، ترجمه آیدا کشوری
الان صفحه 48م، تا اینجا به خوب بوده فقط تنها مشکلی که داشته و داره هنوز کمتر اینه که یه کم گیج کننده است و واسه خواننده یه کم درک بعضی چیزایی که میگه سخته چون مقدمه ای نداشته براشون! ولی با توجه به تعریف هایی که از سری شنیدم باید سری خیلی خوبی باشه!

پ.ن: میخواستم عکس جلد رو هم بذارم ولی تهش نفهمیدم چجوری عمل می کنه این! :))
 
من دارم واسه بار دوم پیکر فرهاد عباس معروفی و بوف کور رو می خونم اما به صورت موازی و همزمان .
بخاطر تضعیف روحیه م تو این چند روز نتونستم مرتب و موازی بخونمشون . با وجود حجم کمشون چند روزه که طول کشیده و مدام رشته ی انسجام کتاب تو ذهنم پاره میشه . مخصوصا درباره ی پیکر فرهاد
اما بوف کور برعکس خوانش قبلیم ، که احتمالا فروردین یا اردیبهشت نود و شیش بود ، روند منسجم تری تو ذهنم داره و خیلی قابل درک و ملموس تر احساسش می کنم.
 
انقدر که اینجا پیام گذاشتین و من رو هوایی کردین
بالاخره بین این همه دغدغه تصمیم گرفتم برم سر آرشیو کتاب هام
و همین جور شانسکی (پس از اسکرول کردن مدام) یه کتاب رو روش کلیک کنم ...
در نهایت مسخ اومد
اثر فرانتس کافکا
با ترجمه صادق هدایت
الان تازه شروع کردم و صفحه ی سه هستم ...
ببینیم این بار چه درک تازه ای دارم ...
http://s9.picofile.com/file/8335142500/2018_08_21_4_.png
 
خداحافظ گاری کوپر..صفحه ۳۴..خیلی خوبه خیلی میخندم وقتی میخونم : ))
الان اونجاشم ک لنی شبو با یه فرانسویه بوده بعد ک داشته جیم میشده گیر مامان دختره میفته، میخواد در نهایت ادب و احترام ب زبان فرانسوی خودشو نجات بده ولی فقط مرسی بوکو(خیلی ممنون) ـو بلده و میگه.. : ))
جمله هایی ک دوست داشتم تا اینجا:
-این همه خریت در یک آدم معجزه بود. با این میزان خریت میشد یک جامعه را تغذیه کرد.
-اخلاقش این بود ک هروقت با چیزی موافق نبود تاییدش کند.چون وقتی کسی نظریه ای ابراز میکند،حتی اگر احمقانه باشد،همیشه ب طرز وحشتناکی ب باور خود حساس است.لذا هرقدر عقاید کسی احمقانه تر باشد،بیشتر باید تاییدش کرد.
-.. چون مردم از بی خیالی خوششان نمی آید.میخواهند همه مثل خودشان در منجلاب دست و پا بزنند و همرنگ جماعتی شوند که آن را برادری مینامند.همه، به غیر از سیاهان!!
-مستراح هایش را ب قدری با سلیقه ساخته بودند ک آدم از نشستن روی آنها خجالت میکشید و احساس میکرد دارد ب مستراح اهانت میکند.. :d
 
رمان فریب...نوشته خانوم مهناز رئوفی
320صفحه‌است و الان ص150ام(رسیدم ص270;;))
خوب باید بگم من ازاون آدماییم ک اصلننن خوشم نمیاد ازاین رمانا ک همه‌چیز خیلییی جزئی توضیح داده شده و دوس دارم ازچیزای غیر ضروری رد بشه و سریع بریم سراصل مطلب:Dو این رمان اینجوریه ک ی جا تندتند تعریف کرده ی جا جونتو ب لیت میرسونه بس ک کشش میده~X(
تاحالا ک ساختم باهاش...ببینم چی میش:-"
اینم ی تیکه کوتاه از کتاب:
"ده‌روز بیشتر به اتمام سه‌ماه نمانده بود.وقتی فکرمیکردم ده روز دیگر به‌ایران برمیگردیم؛آن‌هم باجیبی خالی و محکوم شدن به ربودن کودک،همه وجودم را ترس‌و وحشت فرا میگرفت.اما اضطراب این کارخطرناک که نادر پیشنهاد کرده‌بود هم کم‌نبود.چه باید میکردم؟وسوسه پولدارشدن،آن‌هم به‌این سرعت و رهایی از مشکل بزرگی که درپیش داشتم مرا وادار میکرد به‌چیزی جزاین فکر نکنم و تن به‌این ریسک بزرگ بدهم."
 
آخرین ویرایش:
اتود در قرمز لاکی تموم شد عالییییییییییی بود حتما بخونینش
الان دیوید کاپرفیلد صفحه254 چقد دیوید کاپرفیلد دست و پا چوبیه!عشقش داره با یکی دیگه ازدواج میکنه هیییییییییچی نمیگه:eek:
 
آشتی اسلام، دموکراسی و غرب

نوشته خانم بی نظیر بوتو ( نخست وزیر پیشین ترور شده پاکستان)

تقریبا تا اواخر مطالعه کردم. وقتی دای این کتاب رو میخونی فکر میکنی اگر خانم بی نظیر بوتو رو الان زنده کنی و شرایط سیاسی منطقه رو نشونش بدی فکر میکنه از خواب اصحاب کهف بیرون اومده.

به دوستانی که تعلقات سیاسی سکولار دارن توصیه میکنم این کتاب رو به عنوان تالیف یک سیاستمدار سکولار مسلمان بخونن :)


پ.ن: فکر نمیکردم اینقد بچه ها درحال مطالعه دنیای سوفی باشن. دلم آتیش گرفت :)
 
برباد رفته
البته اینو من تقریبا ۸۰۰ صفحشو سال کنکور خوندم اما دوباره از اول شروع کردم چون تقریبا یادم رفته
ازحال بد به حال خوب
صفحه90
 
Back
بالا