نقش خانواده و آشنایان در سمپادی شدن من

  • شروع کننده موضوع wdr
  • تاریخ شروع

کدامیک از موارد زیر اگر نبودن(یعنی نقشی نمیداشتن) احتمالا الان سمپادی نبودید؟

  • پدر

    رای‌ها: 6 8.0%
  • مادر

    رای‌ها: 23 30.7%
  • خواهر/برادر

    رای‌ها: 6 8.0%
  • معلم/مدرسه

    رای‌ها: 10 13.3%
  • هیچکدام. هوش و تلاش شخص خودم عامل اصلی بود

    رای‌ها: 24 32.0%
  • سایر افراد(دوست داشتین بگین چه کسی)

    رای‌ها: 6 8.0%

  • رای‌دهندگان
    75

hypnos

کاربر فوق‌حرفه‌ای
کنکوری 1404
ارسال‌ها
835
امتیاز
15,744
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1404
مدال المپیاد
نقره‌ی ادبی
اگه از نقش مامانم توی این مورد صرف نظر کنیم.....پدربزرگم یکی از اون آدمایی بود که مثل سایرین فقط نگفت براش دعا میکنیم. خیلی بهم کمک کرد. از نظر روحی و روانی و پشتیبانی و هم درسی نیز مامانم فوقالعاده بود.معلمام هم گفتن برام آرزو موفقیت دارن. چون کاری از دستشون بر نمی اومد. مدرسه مون دولتی بود و سطح آموزشیش مجبورا خیلی ضعیف. تلاش خودمون ما ۵ نفر رو تا حوزه کشوند ولی بهدش فقط سه نفرمون قبول شدیم. که از اونها هم فقط من فرزانگان میرم:D
 

A M I N

به یاد دارک لایت خدابیامرز
ارسال‌ها
3,901
امتیاز
37,814
نام مرکز سمپاد
BHT
شهر
LNG
سال فارغ التحصیلی
1397
دانشگاه
SBU
رشته دانشگاه
ARC
فک کنم مامانم بود که اولین بار پی به وجود مدارس تیزهوشان(!) برد.
چه قدر اسم سمپاد کم میاد بین عوام و چقد من این اسمو بیش‌تر از اون یکی بدقواره هه می پسندم!
یادمه کلاس پنجم بودم و سرم تو کار خودم و گل کوچیکم و برنامه‌ی صبحگاه بود و امتحانای ماهانه که یهو مامانم یه چیز جدید بهم معرفی کرد به نام سمپاد (البته به اون یکی نام کریه‌ش:-"). منم جالب بود برام و ثبت نامم کردن و به خاطرش اون سال ثبت نامم کردن تو آزمونای آزمایشی. فکر می کردم منم و چند ده نفر آدم خیلی قوی. ینی احتمال قبولیم پایینه ولی اگه قبول نشم آبروم میره(((: بعد که قبول شدم، کم کم فهمیدم بقیه هم آدمای عادی ان و کم کم جایگاه بالاتری تو کلاس پیدا کردم.
 
ارسال‌ها
1,750
امتیاز
23,631
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۱
شهر
قم
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
یه مرحله دو ادبی :)
دانشگاه
UMSHA
رشته دانشگاه
ANS
پدر: هزینه ثبت نام :-"
مادر: انگیزه واسه درس خوندن
معلم: یادگیری برخی نکات

و تمام :))
 
ارسال‌ها
859
امتیاز
8,142
نام مرکز سمپاد
فرزانگان1
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1395
معلم کلاس پنجم خواهرم باعث شد مسیر زندگی من و خواهر و برادرم به کلی عوض بشه
ما هیچ شناختی راجع به مدارس سمپاد نداشتیم(در حدی که فکر میکردیم اسم مدارس؛سمپاد هست:-"(یعنی به جای فرزانگان و حلی؛میگن سمپاد)

تابستونی که خواهرم میخواست بره کلاس پنجم؛مدرسه کلاس ریاضی و علوم داشت
یک روز معلمشون بعد کلاس میگه جلسه بعد به مادرت بگو بیان باهاشون کار کنم

وقتی مامانم رفت مدرسه؛معلم بهش گفته بوده که دخترتون خیلی باهوشه و حیفه که این استعداد حروم بشه
بهش بگین حتما برای آزمون تیزهوشان و نمونه بخونه

و اینگونه بود که پای خانواده ما به سمپاد باز شد:)
 

..Mehrab..

استــاد بـــزرگ
ارسال‌ها
578
امتیاز
9,669
نام مرکز سمپاد
شهید اژه ای 2
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه اصفهان
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
من ب شخصه تا اوایل ترم دو شیشمم نمدونستم سمپاد چیه
از بچه ها شنیده بودم ولی نمیدونستم چیه :/
بابام ی روز بم گفت برات ثبت نام کردم بیا برو ازمون بده..بعد ازش پرسیدم سمپاد چیه و اینا تو راه بهم توضیح داد..
منم رفتم قبول شدم اومدم :/ :-"
 

صوراسرافيل

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,426
امتیاز
8,551
نام مرکز سمپاد
علامه حلى
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
0000
بابا ما سمپاد نميخواستيم اصلا خانواده اين سمپادو كرد تو پاچه ما!
بابا اين خبرا نبود كه من سمپاد بخوام!اخه اصلا كسى كه ميخواد بعدا انسانى بخونه مگه ميره سمپاد؟!هى اومدن گفتن خوبه فلانه اينا و تهديد!
هيچى ديگه مام قبول شديم تو يكى از حلى هاى عالى.از همون اولم خوشم نيومد از سمپاد.يه مشت دانش اموز خودشاخ پندار جوگير با دبيرايى كه انگار از دماغ نهنگ افتادن!
ادمايى كه حداقل من ميشناختم اونجا واقعا افتضاح بودن و خب،من طرز فكرم شبيه هيكدومشون نبود.همه همسن و سالام فكر مى كردن اومدن بهشت(!)ولى من از كل جو اونجا بدم ميومد.با اينكه نمراتمم بد نبود.
من تو درساى انسانى عالى بودم.عربى و ادبياتم هميشه نوزده و بالاتر بود(حداقل دوره اول)اما از بعضى درسايى كه ميچپوندن تو مخ ما خوشم نميومد.خب اخه من علاقم به درساى تجربى نبود مثل زيست يا شيمى(كه البته تو اينا هم نمرم بد نبود)
البته از اين نظر تقصير سمپاد نبود.اما واقعا طرز فكر اونجا نفرت انگير بود و عملا هيچ يك از دانش اموزا فكر كردن درست بلد نبود.فكر كردن ازاد.

ولى اين برام نجربه اى شد كه هرجايى به حرف خانواده گوش نكنم:D
 

sp.ring

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
296
امتیاز
3,347
نام مرکز سمپاد
FRZ
شهر
Y
سال فارغ التحصیلی
1402
مدال المپیاد
دو مرحله 1 و دیگر هیچ
دانشگاه
لطفا منتظر بمانید
موضوع بحث سال بالاییا ی مدرسمون بود و همه می خواستن برن تیزهوشان
مامان و بابام فارغ تحصیل نمونه بودن
مثل اینکه اونزمان شهرای کوچیک سمپاد نداشته یا قبول نشدن
تو خانوادمونم میرفتن چند نفری
مامانم هم دوست داشت من اونجا درس بخونم
بنابر این شروع به گفتن از خوبیای مدرسه کرد
منم که ندیده بودم واسه خودم یه تصور فضایی ساختم
با فکر کردن به تصورم و غنج رفتن دلم تلاش کردم
رفتم تو
ساختمون رویاهام سقوط کرد
دیگه تلاش نکردم
دوره دوم ازمون برگزار نشد
وگرنه اخراج میشدم
و تا الان سمپادی موندم
 

Acwmw:'

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
370
امتیاز
6,598
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
سیبری
سال فارغ التحصیلی
2020
دانشگاه
Kmu
رشته دانشگاه
پزشکی
فقط خودم :));;)
گفتم مدرسه درست و حسابی نیس غیر سمپاد ،اومدم دیدم همینم درس حسابی نبوده
 
ارسال‌ها
1,616
امتیاز
13,281
نام مرکز سمپاد
.
شهر
.
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
دانشگاه یزد
رشته دانشگاه
مهندسی مکانیک
من از همون دوران طفولیت دشمن زیاد داشتم متأسفانه :))؛ یکی از بچه های سال بالاییمون ترغیبم کرد برم آزمون سمپاد بدم، خانواده هم ‌گفتن تو در حد سمپاد نیستی و بشین سر جات و اینا منم واسه این که خودمو ثابت کنم این خبط رو کردم اومدم سمپاد:-<، اون وسط مسطا خالم خیلی بهم روحیه میداد و تو قسمت هایی که مشکل داشتم کمکم میکرد :-"
 

Asaliiiii

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
791
امتیاز
5,366
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ناحیه ۲
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1401
من خودم از همون اولش بدون اینکه کسی بگه اومدم سمپاد و از انتخابم خیلی راضیم
 

Mehrasa~

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
180
امتیاز
1,933
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بابل
سال فارغ التحصیلی
1401
بچه های ما از پنجم شروع کردن خوندن برا سمپاد درحالی که من اصلا نمیدونستم سمپاد چیه ... هرهفته هم از کنار مدرسه اش رد میشدم ولی از رو تابلو سر کوچه اش فکرمیکردم بیمارستانی چیزیه :)) اخه تو شهرمون بیمارستان شهیدبهشتی داشتیم اونجاهم رو تابلو نوشته بود شهیدبهشتی و فرزانگان من فکرکردم شعبه دوم یا دانشگاهی چیزی برای ورود به بیمارستانه :D به هرحال تازه ششم متوجه شدم چیه میخوندم ولی نه خیلی معلممون هم پیگیر تستامون بود ولی بعضی وقتا که حال نداشتم از رو پاسخنامه کپی میگرفتم میبردم براش :)) بعد عید دیگه مامانم جدی شد مجبورم کرد بخونم یعنی حتی از ریز ریز نکات درسنامه تستا سوال دراورد من حل میکردم یه کلمه کم مینوشتم غ میگرفت... حالا مامانم معلمی یا ادم خیلی درسخونده ای نبود دیپلم داشت و ادبیاتش عالی بود و نقطه قوت من ادبیات بود .... حالا گذشت و ازمون رو دادیم و قبول شدیم واقعا اگه مامانم نبود قطعا سمپادی نبودم همیشه هم میگه من به جای مهرآسا باید قبول میشدم :> مدرسمونم تو روستای روشن اباد هستش به قول ما بابلی ها روشنِوا :D هرروز با مینی بوس از شهر میرفتیم تا روستا و برمیگشتیم کلا یه سفر کوتاهی بود برا خودش
 
بالا