منِ موازی

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع mohad_z
  • تاریخ شروع تاریخ شروع

mohad_z

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,395
امتیاز
22,812
نام مرکز سمپاد
فرزانگان سه
شهر
طـــهـران
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
زیست فناوری/ ژنتیک
اگه تو یه دنیای موازی بودید، به نظرتون چه جور زندگی‌ای داشتید؟ چه ویژگیای شخصیت یا جسمی متفاوت‌تری داشتید؟
آدم بهتری می‌شدید یا بدتر؟

×تو این تاپیک یک منِ جدید خلق کنید! ;;)

×برای اینکه تاپیک به بیراهه نره، اگه دوست دارید بدونید چرا فرد این کار رو کرده به بانگ یا پیغام‌های خصوصی‌اش مراجعه کنید :دی
پس پیامای این‌طوری بی اخطار پاک میشه.
 
آخرین ویرایش:
خب خب خب...چرا زودتر نزدید این تاپیک دوس داشتند رو؟
از نظر مسیر درسی که صد نسخه هم داشته باشم،همین مسیرو همین فرمون رو میرم.ریاضی.عشق به هندسه و...
ولی آما:
سعی میکردم از بچگی هر غذایی رو تست کنم که الان انقدر بد غذا نباشم.
کلاسای طراحی،زبان و فوتبالو زودتر شروع میکردم
و هیچوقت خودم رو غرق در فضای مجازی نمیکردم :)
 
خب خب خب...چرا زودتر نزدید این تاپیک دوس داشتند رو؟
از نظر مسیر درسی که صد نسخه هم داشته باشم،همین مسیرو همین فرمون رو میرم.ریاضی.عشق به هندسه و...
ولی آما:
سعی میکردم از بچگی هر غذایی رو تست کنم که الان انقدر بد غذا نباشم.
کلاسای طراحی،زبان و فوتبالو زودتر شروع میکردم
و هیچوقت خودم رو غرق در فضای مجازی نمیکردم :)
به نظرم جوابی که تو دادی بیشتر با سوال "اگه دوباره متولد میشدی چیکار میکردی" مطابقت داره!
 
رشته مو ریاضی انتخاب می کردم

به نظرم جوابی که تو دادی بیشتر با سوال "اگه دوباره متولد میشدی چیکار میکردی" مطابقت داره!
خب وقتی آدم تو یه دنیای دیگه باشه زندگی دیگه ای داره پس میشه گفت دوباره متولد شده
 
آخرین بار توسط مدیر ویرایش شد:
هیدیاکی آنو من رو به عنوان پسر شماره 6 از خلبان های اونگلیون، طراحی میکرد (((: در واقع "واقعی" نبودم و هیچوقت پامو به دنیای مزخرف باز نمیکردم، بلکه یه کاراکتر محبوب از انیمه/مانگا میشدم (((: معمولنم منو با کائوروناگیسا و ری آیانامی و شینجی ایکاری شیپ میکردن ((((:
 
اگه تو یه دنیای موازی بودید، به نظرتون چه جور زندگی‌ای داشتید؟ چه ویژگیای شخصیت یا جسمی متفاوت‌تری داشتید؟
تو دنیای موازی من یه ویولن سل دست ساز ـم *___*
یا یه طاقه پارچه ام :)
شاید شیری،یا یه رنگ پاستیلی،یا رنگی رنگی...
که میتونم یه دستمال پارچه ای گلدوزی شده ام باشم *__*

و شاید یه شیشه عطر خنک شیرین ـم ...یا مدادرنگی... *__*
آدم بهتری می‌شدید یا بدتر؟
تو دنیای موازی که حتما نباید آدم بود
تجربه آدم نبودن ـم چیز جذابیه8->
 
آخرین ویرایش:
منم الان میکاسا بودم و با ارن داشتیم غول هارو نابود میکردیم
یاهم صمیمی ترین دوست های کیلوا و گون بودم و باهم داشتیم ماجرا های زیادی رو تجربه می کردیم
دیگه تهش داشتم در گودال ابیس چیز میز جمع می کردم ،منو بندازین مدرسه ای که تو کاکِگوروی بود هم راضیم :|
از اینجا هم راضیم البته
معمولنم منو با کائوروناگیسا و ری آیانامی و شینجی ایکاری شیپ میکردن ((((:
اون روز یادم رفت بگم اگه طرفدار نئون هستی احتمالا از darling in the franxx هم خوشت بیاد هر چند در اون حد عمیق نیس .
 
من تو دنیای موازی،تو یکی از جزیره های کارائیب به دنیا‌ اومدم و پاسپورت معتبری دارم.یه مینیمالیست حرفه ای ام،تعداد وسایل زندگیم به ۱۰۰ تا هم نمیرسه.هیچ جا ساکن نیستم همش دارم دنیا رو میگردم و هرجایی به قدری میمونم تا بتونم برم دیار بعدی.کلا با ۴-۵ نفر درارتباطم،یکیشون باباست(من تو همه دنیاهام بابا رو دارم).موهام روشن تره و یه عالمه کک مک دارم.
 
یه دختر پر شر و شور که یه جا بند نیست و همش در حال سفر به دور دنیاست و به خاطر همین زبانهای زیادی رو بلده...:x
من زیاد به این موضوع فکر میکنم واسه همین من های زیادی خلق کردم مثلا یه جا تصور کردم که یه وکیل خفنم(در حالیکه از این شغل زیاد خوشم نمیاد) یا یه جای دیگه تصور کردم که یه میکاپ آرتیستم یا حتی منیجر یه آدم مشهور!!:D
و این آخری از همه مسخره تره: توی بچگی از خونه فرار کردم و به عنوان یه بند باز به سیرک ملحق شدم!!!!!!!:))
کلا قوه تخیل بالایی دارم!:|
 
من دلم میخواست تو دنیای موازی یه تنبلِ تحت حمایت باشم،
یه گوشه برا خودم بخوابم هر صد سال پاشم غذا برام بیارن :))
 
یکم کثیفه ولی خب:)
من تو دنیای موازی یه سياستمدارم..که دوست داره جهان رو اداره کنه تو اون دنیای موازی من یه زن موفقم.. ار اون جایی ک تاریخ رو دوست دارم تو اون دنیای موازی میشه با یه ماشین به هر جایی از تاریخ سفر کرد و من این امکانش رو دارم..با اون ماشین به جنگ جهانی دوم ميرم و به عنوان سرباز اس اس با هیتلر دیدار ميکنم..میتونم کل تاریخ رو با چشام ببینم و گاهی تغييرشون بدم.
 
تو یه جزیره زندگی میکردم و هر روز صبح میرفتم کنار دریا با بوم و رنگ هام و تا شب نقاشی میکشیدم، اتاقمم بالای درخت بود یا یه اتاق زیر شیروونی و بجز نقاشی بقیه وقتمو فقط پیانو میزدم
یه زندگیِ خیلی خیلی اروم بدونِ هیچ مزاحمتی8->

البته اینکه مث داروین یه کشتی مث بیگل وجود داشت و باهاش به سفر های دریایی میرفتم هم خ جذابه*-*
 
من میخوام آب باشم تا چیز های مختلف و تجربه کنم؛ یخ باشم و هزارن سال توی قطب منجمد بمونم، قطره ای از اقیانوس باشم و با اقیانوس به جاهای دور برم، بخار بشم و ابر باشم و بارون بشم.
 
من دلم میخواد تو دنیای موازی، گیاه باشم. یه بوته ی وحشی آویشن. با همه ی عطر و بو و تندی که داره. با همه ی معصومیتش. یه گیاه که از یه دونه کوچیک شروع میشه و بعد رشد میکنه و در آخر خودش رو در صدها دانه ای که تولید میکنه بسط میده.
 
فردی بودم در هنگ اکتشاف در جوخه کاپیتان لیوای

یا در دنیایی بودم مثل سورد آرت

در دنیایی بودم که شمشیری با قابلیت رهاسازی خاطرات داشتم

یا گیر اژدهای سرخ رو داشتم

فقط یه اوتاکو میفهمه چی میگم
 
ی کاکتوسم ک تازه گل داده!!!
یا مدادرنگی توو دستای ی بچه‌ی بااستعداد!!!
ی کوالا ک همش خوابه!!!
شایدم ی آدم خیلی خفن ک قدرتای ماورایی داره و از این قدرتاش در جهت صلح و عدالت استفاده می‌کنه!!! (معلومه Avengers_Endgame چقدر روم تأثیر گذاشته یا ن؟!)
 
منِ موازی احتمالا یه جای دیگه به دنیا می اومد و موسیقی رو ادامه می داد و در نهایت هم یه Band راک پراگرسیو تشکیل می داد.
 
Back
بالا