دفتر آرزوها

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع admin
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
  • تگ‌ها تگ‌ها
    آرزو
ی گل‌فروشی نقلی خوشگل بزنم و گاهی ب بعضی از زوجا ک رابطشون خیلی گرم ب نظر نمیرسه گل مجانی بدم!!

اون زن و شوهری که از جلو مغازت رد شدن
میپری یه گل مجانی میدی به شوهره تا کلا رابطشون بپاشه از دست هم راحت شن؟
یا یه چیز دیگه بود منظورت؟:-?
 
اون زن و شوهری که از جلو مغازت رد شدن
میپری یه گل مجانی میدی به شوهره تا کلا رابطشون بپاشه از دست هم راحت شن؟
یا یه چیز دیگه بود منظورت؟:-?
هر چند ک اسپمه:)
ولی گل رو میدم ب شوهره، تا بده ب همسرش...
ن این ک برم شوهره رو...استغفراللّٰه:))
 
یه روزی هممون دور هم جمع شیم، من این کارو بکنم، روزی که با وجود تمام درد هامون حداقل تنها نباشیم.
روزی که به هم کمک کنیم، اونایی که امیدی دارن از نظر مالی نگران نباشن، فقط برن دنبال نور امید.
 
از این لپتاپا که واسه گیمِر هاست!
اینقدر با بدبختی تو این کامپیوتر زغالی ها، زغال سنگ نریزم تا نیم ساعت بتونم بازی کنم:|
 
رزیدنت جراحی قلب باشم . فلن بزرگترین ارزوم اینه .
و ارزوی دیگم اینه ک ب مرحله ای برسم ک ی روز در هفته رو بتونم رایگان ویزیت کنم نیازمندا رو .
 
یه بازیکنی که حرفه ای والیبال بازی میکنه ....
عکاس حرفه ایه و از عکاسی لذت میبره ...
تو راهرو های ام آی تی قدم میزنه و تو تفکر عمیقه ...
تو آندورا نگاهی به آسمون میندازه در حالی که در خانه خویش از زندگی لذت میبرد ...
به سایت سمپادیا سر میزنه و میبینه سایت 30 سال سرپاست و مدیرشو تحسین میکنه ...
یه پزشک برنامه نویس جامعه شناس شیمی دان ...
 
جراح قلب بشم و مثل دکتر ح. کلی کمک ب مردم بکنم
خونه ام رو تو اشتوتگارت و دیترویت بخرم و تو خونه ی اشتوتگارت یه سری جی و تو خونه ی دیترویت یه چلنجر داشته باشم(البته آرزوی من اینه برای هر موقعیت ی چیز داشته باشم اما فعلا همینا خیلی ب نظر میان:د)
شهید بهشتی قبول بشم
طراحی ماشین یاد بگیرم
موتور سواری یاد بگیرم
کل ایران رو با ی رنج روور بگردم
اونقدر کارام اکی باشه ک دم ب دقیقه نصیحتم نکنن
ی کاوازاکی بخرم
ب خفت کشیدن برا گوشی نداشتم پایان بدم
ده بیست سال دیگه دوستام فراموشم نکنن
 
خیله خببب
من قراره یه بیمارستان بسازم
لوکس ترین و بهترین امکانات رو قراره توش داشته باشه
برا کارکنانش خودم دوره میذارم آموزش میدم بهترین برخورد رو با مریضا داشته باشن
بهترین دکترا رو میارم و اونقدر بهشون حقوق میدم که ترجیح بدن تو بیمارستان من کار کنن تا اینکه مطب بزنن
با یه عالمه روانشناس خوب که مریضا و خانواده هاشونو از بیماری تا درمان کامل همراهی کنن
هزینه درمان توشم قرار نیس بیشتر از بیمازستانای دولتی باشه
یعنی این هدف نهایی زندگی منه، تو ۸۰ سالگیم سرمایه‌ش آماده شه درستش میکنم
مهم نیس چقد طول بکشه، انقد پول جمع میکنم پول جمع میکنم تا بسازمش
اسمشم قراره بذارم بیمارستان شادی
سال های بعد که دیدین این بیمارستان ساخته شده بدونین من ساختمش
 
.
 
آخرین ویرایش:
انقدر آدمای خوب و دوست‌داشتنی ک دوستم دارن بیان توو زندگیم ک یادم بره کی بودی و چقدر دوستت داشتم و دوستم داشتی و باهام چیکار کردی...
 
اتفاقا همین یه ساعت پیش داشتیم با دوستم در مورد این مسائل حرف میزدیم ,آرزوهامون یکی بود :
بریم دانشگاه شریف و دکترامون رو هم از یه دانشگاه تاپ جهان بگیریم.
;):'>:D;))
 
Back
بالا