مدال که نه...اما سه تا مرحله یک دارم...
دو تا ادبی، ی زیست...
دانشگاه
علومپزشکی تهران
رشته دانشگاه
ژنتیک
از نظر روحی نیاز دارم بابام دیگه متری شیش و نیم نبینه
پ.ن: درهر زمان و درهر موقعیتی ک پدر عزیزم ببینه تیوی داره پخشش میکنه، حتماً باید تا تهشو ببینه
براشم فرقی نداره ساعت ۴ صبح باشه یا ۱۰ شب
و برای بار nام میشینه با لذت میبینه
اعتراضم ک میکنیم میگه دوست دارم!!!
از نظر روحی نیاز دارم به یه نفر که واقعا بدونه حالم خوب نیست. به یه نفر که واقعا بتونم بدون هیچ نگرانی ای باهاش حرف بزنم...یه نفر که بعد حرفام ری اکشن راضی کننده ای داشته باشه و بتونه آرومم کنه...
از نظر روحی نیاز دارم که زمان به عقب برگرده و از همون اول جلوشو بگیرم و حرف زدن رو ادامه ندم تا توی بازی ای که میدونم دو سر باخته حرکتی نکنم.
بارهای باره که کسی که دوستش دارم رو توی این بازی راه نمیدم اما نمیدونم چرا اجازه دادم هی بگه و بگه تا جایی که از من بخواد سوال بکنه....شاید فکر میکردم که اگه بگه رد میشه یه جای...اما سوال پرسید و دیگه دیر شده بود بگم بگذریم!...کلمه ای که آخر گفتم باید اول میگفتم!
ای کاش میشد ادم به عقب برگرده.......
خیلی از کار ها که کردم رو انجام نمیدادم.....
و چند تا کار رو انجام میدادم
اولیش این بود که سمپادی ها به این نحوه ورود نمیکردم که باعث تمسخر همه بشم.......
و درسا هم میخوندم ن مثل الان بیست چاری انلاین باشم....
ای کاش)))))