Ali.D7 - 29829

  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #1
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
درود!
این تاپیکو می‌زنم نه برای نقد کتاب، چون سوادشو ندارم و کلا ازم بر نمیاد. بیشتر هدفم به اشتراک گذاشتن احساسات و برداشت‌های شخصی خودمه!
و البته بیشتر به بیان چراهایی که تو ذهنم ایجاد شد و پاسخ هایی که گرفتم، دیدگاهم از فکر نویسنده و چیزهایی که به طور کلی آموختم، خواهم پرداخت.
گودریدز: https://www.goodreads.com/ali_dastourani
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #2
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
۴ کتاب ژول ورن ( ناخدای ۱۵ ساله، میشل استروگف، تونل زیردریایی و سفر به ماه )
دوم دبستان بودم که یه تیکه از یه کتاب ژول ورن که اگه اشتباه نکنم سفر به ماهش بود تو کتاب فارسیمون بود ( و مایه تاسفه که فکر میکنم با تغییر کتابا حذفش کردن )
این جرقه ای بود برای من که برم از مامانم پرس و جو کنم راجع به ژول ورن و کتاباش و همون روز فهمیدم مامانم این سه تا کتاب رو داره از دوران نوجوانیش ( ۳ تای غیر از سفر به ماه )
با ناخدای ۱۵ ساله شروع کردم چون عکس جلدش جالب‌تر بود! داستان کشتی ای بود که مهاجرای انگلیسی رو به قاره های جدید میبرد، در این بین ناخدای کشتی و ملوانان و مسافرین مرد طی تلاششون برای شکار یک نوع خاص نهنگ که دیده بودن غرق میشن و فقط یک پسر ۱۵ ساله میمونه برای هدایت کشتی و چالش هایی که ایشون داشت تا سرانجام کشتی رو به یک جزیره هدایت کرد... در مورد داستان چیز خاصی نمیشه گفت، داستان‌های ژول ورن نیاز به توضیح ندارن، آشنا شدن با یک سری اطلاعات علمی، شجاعت و جسارت، پیدا کردن راه چاره و هیجان هایی که نوشته های نویسنده فرانسوی میتونن ایجاد کنن خیلی برای من جذاب و گیرا بود تو اون سن.
میشل استروگف کتاب بعدی ای بود که عکس روش به لحاظ جذابیت دوم بود، داستان در خلال حمله تاتار ها به روسیه نقل میشد و یک پیک به اسم میشل استروگف که از طرف تزار ماموریت داشت نامه مهمی رو به برادر تزار در ایرکوتسک برسونه، این کتاب برای من جذاب ترین کتاب ورن بود به سبب داستانش و هیجان خیلی زیادی که داشت به طوری که بعضی اسم ها و صحنه هاش هنوز کاملا یادمه و حتی تصویر سازی ذهنیم از بعضی صحنه های نقل شده تو کتاب رو هنوز میتونم به خاطر بیارم از جمله جایی که تاتارها میخواستن میشل رو با یک تیغه‌ی داغ کور کنن و اون با اشک ریختن به خاطر مادرش باعث شد این اتفاق نیفته و صحنه پایانی کتاب که درگیری میشل با کسی که خودشو به عنوان پیک جا زده بود، قطعا اگه روزی تربیت بچه ای به عهدم باشه بهش توصیه میکنم این کتابارو بخونه.
تونل زیردریایی داستان یک دانشمند فرانسوی بود که میخواست با تونل زدن زیر دریا و رسیدن به مقصد خاصی به اهداف خاصی برسه، این کتاب جذابیت دوتای دیگرو برام نداشت و از لحاظ داستان و مسائل علمیم به مراتب ضعیف تر از بقیه بود.
سفر به ماه رو به طور اتفاقی تو کمد خونه‌ی مامان‌بزرگم پیدا کردم و نمیدونم مال کی بود دقیقا اما کتاب خیلی قشنگی بود، یکم علمی تر از بقیه بود و به خاطر دارم چون اون زمان درباره نجوم زیاد چیزی میخوندم پیدا کردن تناقضای اندک تخیلات ژول ورن و واقعیت برام جالب بود، صحنه ای که اولین بار شکست خوردن و فضاپیماشونو اشتباهی ساخته بودن ( که بسیار شبیه ماجرای یوری گاگارین بود ) به گریم انداخته بود!
کتاب دردسرهای یک چینی در چین رو هم از همین نویسنده چند سال بعد خوندم، حقیقتا اصلا جذابیت سابق رو نداشت و البته کتاب خیلی تخیلی ای هم نبود، چیز خاصی نداشت و بیشتر فهمیدم که ژول ورن مال همون رویاپردازیای نامحدود کودکیه، چیزی که بزرگ شدن و خروج از بی‌نهایت بودن بلندپروازی های کودکانه دشمن اصلیشه... متاسفانه دو کتاب دیگه ی ژول ورن، جزیره اسرارآمیز و فرزندان کاپتان گرانت رو هم بعدها خریدم که به همین علت دستم نرفت که بخونمشون... : (
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #3
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
بینوایان / ویکتور هوگو
از کتاب‌خونه گرفتم و ترجمه و چاپش رو به خاطر ندارم.

به واسطه‌ی بابام با هوگو آشنا شدم، تابستون بین کلاس سوم و چهارم دبستان بودم که از کتابخونه‌ی یزد که اون موقع اونجا بودیم بینوایان رو گرفتم، متاسفانه یا خوشبختانه نسخه ای که تو کتابخونه بود نسخه متن کامل بود که ۴ جلد و مجموعا ۶۰۰۰ صفحه بود! از بابام یه چیزایی راجع به داستان شنیده بودم، طبیعتا ژان والژان، تناردیه ها و کوزت، اما اولین برخورد من با ژان والژان حدود صفحه ۱۰۰۰ بود! و صفحه های قبلیش هوگو به توصیف وضعیت روزگار داستان و خصوصا تاکید به نقش اسقف ها و مقامات کلیسایی و زن ها و دیگر اطلاعات زمان داستان پرداخته بود، حدود صفحه های ۸۰۰ تا ۱۰۰۰ راجع به شخصیت اسقف اعظم صحبت کرده بود که ژان والژان نهایتا وارد خونش میشه و اون دزدی و ادامه ی ماجرا ( تو فیلم les miserables این صحنه ها استثنائا بد ساخته نشده )
واقعا حسرت میخورم که تقریبا چیز زیادی از اطلاعات تاریخی کتاب دستیگرم نشد و خوندنش به هدر رفت! البته بخش هایی که در مورد جنگ های داخلی فرانسه هست به خوبی یادمه و همون موقع هم ویکتور هوگو رو تحسین میکردم که انقدر با ظرافت داستانش رو در دل تاریخ انقلاب فرانسه گنجونده و داره پیش میبره، تصویر سازیای ذهنیم در مورد بینوایان هنوز هم کاملا در ذهنم هست به علاوه صحنه ی پایانی کتاب که فوق العاده بود...
هوگو در نقد جامعه و اعتراض به شرایط بسیار ماهره، به زیبایی، زشتی های جامعه و نقص ها و ظلم هایی که به قشر پایین فرانسه شده رو به نگارش در اورده و با داستانی که از میان این اعتراضات و نقدها نقل میکنه، به جذاب ترین شکل ممکن مارو با تاریخ فرانسه و اندیشه هاش آشنا میکنه...
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #4
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
مردی که می‌خندد / ویکتور هوگو
ترجمه جواد محیی، انتشارات جاودان خرد

این کتاب بر خلاف کتاب قبلی که در مورد فرانسه بود، راجع به نظام سلطنتی انگلستان نوشته شده، داستان اشراف‌زاده ای که در کودکی صورتشو جراحی میکنن تا شناخته نشه و به صورت یک لبخند دائمی درش میارن ( یه چیز تو مایه های جوکر ) و این آقا میره در بطن جامعه‌ی انگلستان که اختلاف طبقاتی شدیدی برش حاکم بوده و اونجا با یک گروه سیرک سیار عمرشو میگذرونده، در بخش های ابتدایی کتاب، هوگو به بررسی و نقد و زیر ذره‌بین قرار دادن جامعه‌ی فقیر و مورد ظلم واقع شده‌ی انگلستان پرداخته، در ادامه در خلال شناخته شدن هویت واقعی شخصیت اصلی و چالش هاش برای پس گرفتن مقام و جایگاه واقعیش هوگو تفاوت های بین طبقه سلطنتی و عوام رو برای ممخاطب درشت‌نمایی میکنه، در ادامه کمی از وضعیت طبقه خواص انگلستان و طریقه حکومت، مجلس خواص و لردها و این‌جور تشریفاتشون میگه و داستان رو هم پیش میبره که واقعا جذابه...
پ.ن: این کتاب اولین کتابی بود که حاوی صحنه های یکم بزرگسالانه بود و نمیدونم آیا تاثیری رو منِ ۱۰ ساله گذاشت یا خیر، اما با چیزای جدیدی آشنام کرد :-"
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #5
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
گوزپشت نتردام / ویکتور هوگو
ترجمه جواد محیی، انتشارات جاودان خرد

عاشقانه ترین کتابی که از هوگو خوندم، یادمه موقع خوندن مقدمش که نوشته بود این کتاب در مورد سنگ نوشته ای با حکاکی ANATKH نوشته شده مو به تنم سیخ شده بود! البته که بچه بودنم در این احساسات بی تاثیر نبودن، داستان این کتاب کمتر در مورد اعتراض به طبقه بندی اجتماعی بود ( البته که بود! ) و انگار نقدی بود به تخریب سازه های معماری گوتیک که رو به افول بودن، جالبه که انگار ویکتور هوگو از هرچی خوشش نمیومده برای اعتراض بهش یه رمان می‌نوشته! این تفاوت ذهن خالقی مثل ویکتور هوگو در قرنطینه و تبعید با ذهن منفعلی مثل منه!
داستان کتاب تعریف خاصی نداره و به اندازه کافی مشهور هست و انیمیشنش هم موندگار شده، شخصیت های داستان چند دستگی ندارن و برخلاف مردی که می‌خندد خیلی از احساسات درونی شون گفته نمیشه، در عین حال عاشقانه های داستان حفظ شدن. هنر ویکتور هوگو در بیان احوال روزگار خودش و نقد اون در لفافه داستانی جذاب در اکثر کتاباش مشهود و قابل ستایشه و مهم تر اینه که روند داستان رو اصلا به ابتذال یا داستان های پوچ و توخالی عاشقانه و سخیف نمیکشونه و صفحه‌های کتابش رو با بی محتوایی پر نمیکنه!
به طور کلی چیزی که درباره هوگو خیلی دوست دارم اینه که نمینویسه که نوشته باشه، مینویسه که یه دردی رو بیان یا دوا کنه، خیلی از نویسنده ها داستان هاشون رو بر محورِ مثلا فاصله طبقاتی مینویسن اما ناراحتی درونی و تلاش هوگو برای بهبود اوضاع یا حداقل آگاهی مردم خیلی واضح و چشم‌گیره تو کتاباش، گاهی اوقات حس میکنم کمتر از چیزی که باید، به ویکتور هوگو پرداخته شده!
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #6
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
شاهزاده و گدا / مارک تواین
ترجمه محمد قاضی / انتشارات جامی

داستانش به شدت جذاب بود و دو بار پشت سرهم خوندمش ( همچنان آثار کودکی و جوگیری خودم رو میشه دید ) داستان در انگلستان اتفاق میفته، و داستان تخیلی از ادوارد ششم رو نقل میکنه. شروع کتاب و اولین جملش وضعیت مردم انگلستان در قرن ۱۶ رو بیان میکنه: در یک شب سرد در محله ای فقی نشین پسری به دنیا آمد که هیچکس منتظرش نبود و هیچکس از آمدنش خوشحال نبود، در همون شب پسری در قصر به دنیا اومد که ماه ها خانوادش و مردم منتظرش بودند و با تولدش ۷ شبانه روز جشن گرفتند...
تام کانتی فرزند خانواده ای فقیر و پرجمعیت بر حسب اتفاق و شباهت جاش رو با ادوارد ششم ولیعهد انگلستان عوض میکنه و داستان از این اتفاق شروع میشه، بازتاب تفاوت های زندگی سلطنتی و زندگی عوام انگلستان در حوادثی که برای ولیعهد پیش میاد و چالش های تام در خانواده سلطنتی به خوبی به رشته تحریر در اومدن و داستانی هیجان انگیز رو خلق کردن.
داستان حاوی قسمت های به شدت متاثر کننده ایه مثل وقتی که ادوارد خبر مرگ پدرش رو میشنوه درحالی که هیچکس باور نمیکنه اون پدرشه و در شرایط سختی به سر میبره یا قسمتی که تام به میان مردم شهر میره و مادرش که سال‌هاست اون رو گم کرده میشناسدش و هرچی سعی میکنه تام مجبور میشه بهش توجه نکنه، تا حدی داستان شبیه مردی که می‌خندد هوگوئه و فضای داستان و جرئیات ریز شبیهی به اون کتاب داره، در عین حال این کتاب خیلی داستان محور تره و خبری از نقد مستقیم یا اعتراض خارج از روند داستان نیست.
و نکته خوب اینجاست که پایان خوشی داره : )
لازم به ذکره که کتاب، گیرایی و جذابیتش رو تا حد زیادی مدیون مترجم کتاب، محمد قاضی هست که قلم روانش خیلی دوست داشتنیه.

زندگی روی می‌سی‌سی‌پی / مارک تواین
ترجمه کیومرث پارسای / نشر در دانش بهمن
این کتاب کشش و جذابیت شاهزاده و گدا رو نداشت، خاطرات ساکنین آمریکا از زبان یک کشتی ران که با قلم مارک تواین مزین شده بود، نویسنده شیرین سخنی زیادی تو این کتاب به خرج داده و تواناییش رو کاملا به نمایش گذاشته اما چون خالق داستان خودش نیست و خبری از قوه‌ی تخیل در داستان نیست، از کشش کتاب کم کرده، داستان بودنِ محتوای کتاب کمتره و میشه تجربیاتی از زندگی مردم در زمان و مکان داستان به دست اورد که جالبن.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #7
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
کیمیاگر / پائولو کوئلیو
ترجمه دل آرا قهرمان / انتشارات فرزان روز

اول از همه، قدردان احساس خوبیم که این کتاب بهم القا کرد برای چند هفته، احتمالا اگر امروز این کتابو میخوندم، هیچ حسی بهش نداشتم جز اینکه یه چیز امید بخش واهی بود و خیلی خوش بینانه نوشته شده بود، اما در موقعیتی که خوندمش، افکارم با الان خیلی متفاوت بود و واقعا تاثیرات شادی آفرین و انگیزه های مثبت گرفته بودم. از این رو کیمیاگر همیشه برام خیلی عجیب بوده و و نشانه ای به حساب میاد از تغییراتم در سال‌های نوجوانی!
داستان کیمیاگر هیچ نیازی به توضیح خاصی یا اسپویل نداره، سانتیاگو، چوپانی که پی گنجی عازم سفری پر مخاطره میشه و نهایتا درس زندگی میگیره، داستانی ساده، روایتی جذاب، و نتیجه ای کلیشه ای! برای عامه کتاب واقعا خوبی میتونه باشه، آدم رو به گام برداشتن شده یه قدم رو به جلو تشویق میکنه، اما افسوس که در نظام فکری امروزم دیگه ردی از این تاثیرپذیریای ساده نیست.
نمیدونم کوئلیو چقدر به محتوای این کتاب و نتایجش ایمان داره یا چقدر زندگی رو واقعا به همین شکل میبینه، چون رد چنین افکاری رو تو دو کتاب دیگش ( ورونیکا تصمیم میگیرد بمیرد و یازده دقیقه ) هم دیدم اما مثلا در یازده دقیقه خیلی ملموس تر و واقعی تر بود و جزئیات جالبی رو هم نوشته بود. تفاوت این روح نشاط و امید به زندگی در کتابای مختلف کوئلیو قابل تامله.
به طور کلی کیمیاگر یه رازه، اینکه عده ای میگن نباید میخوندیمش یا چرت و پرته رو قبول ندارم، هر کسی در یک بازه ای به کتابی مثل کیمیاگر نیاز پیدا میکنه، یا اگه نیاز پیدا نکنه، کتاب مفید و محرکیه براش، که با گذر زمان شاید حناش رنگ خودشو از دست بده...!
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #8
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
موسیقی شانس / پل استر

این کتاب رو برام هدیه اوردن، و بر حسب اتفاق خوندمش، یه رمان از یک نویسنده پست مدرن کاملا در همین سبک، با همون ویژگی های رمان های آمریکایی نیمه دوم قرن ۲۰. داستانش اینطوریه که مردی به زندگی عادی و یکنواختی مشغول بوده که به یک باره ارث بزرگی بهش میرسه، با ارثش یک ماشین میخره و باقی پولو میذاره بانک و عازم جاده ها میشه تا آمریکارو بگرده، در این بین دوستی پیدا میکنه و با پولش قمار میکنه و سر یک شرط‌بندی سال های زیادی از عمرشو مجبور به کار برای یک نفر میشه، روایت نویسنده از سرنوشت شخصیت اصلی داستان بیشتر تمرکز به یکنواختی و ملالت هاش و احساس از دست دادن آزادی و روز شماری برای بازپس گرفتنشه که با اینکه رمان درخشانی نیست اما کمابیش این احساس رو به خواننده منتقل میکنه و سختی شرایط رو بهش میچشونه.
کتاب بار علمی یا اطلاعات خاصی به خواننده منتقل نمیکنه، اما صرفا لمس شرایط شخصیت اصلی داستان یه جور احساس و نگرش مثبت به زندگی رو به خواننده میده، خصوصا در مورد آزادی، استر تاکید زیادی به رنج از دست دادن آزادی و امید به دست آوردنش داره. درست مثل اکثریت شخصیت های اصلی داستان های نیمه دوم قرن ۲۰ میلادی، اینجا هم با موردی طرفیم که طی حادثه ای دچار ملالت و روزمرگی و نهایتا پوچی میشه و این سناریوی تکراری...
برای خوندن معمولی، رمان بدی نیست و میشه وقت رو باهاش پر کرد، اگر براتون صرفا حال خوب داشتن و سرگرمی، کفایت میکنه، میتونید روی این کتاب و دیگر کتاب های پل استر حساب کنید...
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #9
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
بلندی‌های بادگیر / امیلی برونته
ترجمه رضا رضایی / نشر نی

به پیشنهاد دوست عزیزی خوندم، و فیلمشم به عشق تام هاردی دیدم. (Wuthering heights 2011 ) کلا سنت های انگلیسی رو دوست دارم و به همین جهت فضای حاکم بر داستان های قرن ۱۹ و فیلم هایی که از اون دوره انگلستان ساخته میشه رو هم دوست دارم.
داستان رمان تو همون جو سنتی انگلستان جریان داره و از این لحاظ من خیلی خوشم اومد ازش. اما خب رمان کمی تا حدودی عاشقانست و من خیلی از تم های عاشقانه خوشم نمیاد. با این حال منکر تاثیرگذاریش نمیشم، برای کسی که خودشو تو جریان داستان غرق کنه و بخواد جای شخصیت ها زندگی کنه کاملا احساسی و متاثر کنندست و به همین علت هم شاهکار امیلی برونته به حساب میاد. ترجمه رضا رضایی هم روون و گیراست و در کل برای جامعه مخاطبین این تیپ رمان ها به نظرم رمان خیلی خوبیه، اما برای من نه خیلی.
از دیدگاه دیگه ای اگه بخوام دربارش صحبت کنم، باید اشاره کنم که شخصیت پردازی‌ها درش خیلی خوبه و حسادت ها، خشم ها و احساسات منفی این‌چنینی خیلی خوب در قالب کلمات و جمله ها نوشته شدن که نشان از دید عمیق نویسنده به انسان هاست و ظرافت فکری زنانش در مورد احساسات درونی. به نظر میاد نویسنده شخصیتی درون‌گرا داشته ( خیلی نمیدونم چرا اینطور فکر میکنم، صرفا یه برداشت بی دلیل و بدون فکره! )
همچنین امیلی برونته اعتراض های اجتماعی خودش رو هم در قالب داستان منتقل کرده که پررنگ ترینشون اعتراضش به نابرابری جنسیتی و فاصله طبقاتیه و داستان به طور کلی در یک فضای اینچنینی نوشته شده و توصیف دقیقی ارائه داده.
از این نویسنده رمان دیگه ای نخوندم و احتمالا هم نخواهم خوند، اما یک کتاب ازش ارزش خوندن قطعا داشت و این کتاب هم به عنوان اون یک کتاب خوب بود.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #10
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
زندگی من / سرالکس فرگوسن
رهبری / سرالکس فرگوسن
قرمز / گری نویل
اریک کانتونا یک جمله مشهور داره که میگه: شما می‌تونید عقیده سیاسی، دین و حتی همسرتونو عوض کنید، اما هرگز، هرگز، هرگز، نمی‌تونید تیم فوتبال مورد علاقه‌تونو عوض کنید!
کلا مقوله طرفداری از یک تیم ورزشی از همه نظر چیز جالبیه، من الان ۱۸ سالمه و تقریبا از ۶ سالگی طرفدار منچستر یونایتدم، یعنی ۱۲ سال در هر زمانی حداقل گوشه ذهنم تیم مورد علاقم بوده، این طرفداری واقعا یه نوع خاصی از عشقه، گاهی اوقات فکر میکنم چجوری میتونم یه آدمو بیشتر از منچستریونایتد دوست داشته باشم! یا هر چیز دیگه ای رو. ( شعار معروفی هست تو الدترافورد با این مضمون : United, kids, wife, in that order )
شب های زیادی رو تا صبح خوابم نبرده از خوشحالی بردن یه بازی مهم و بازیای زیادی باعث شدن ساعت‌ها گریه کنم، انبوهی از کل‌کل ها، مجازی و حقیقی، جلوی تلوزیون ایستادن و فریاد زدن هایی که باعث عتاب خانواده شده و... همه این ها باعث یک پیوند عمیق و ناگسستنی میشن و طبیعتا باعث شور و هیجان. شور و هیجانی که ردشو تو هر چیز مرتبط با منچستریونایتدی دنبال میکنم و این کتاب ها هم کتاب هایین که لذت عجیب و وصف نشدنی ای دارن، یه جورایی قابل تشبیهه به دیدن پشت صحنه فیلم ها ولی با جذابیت خیلی گسترده تر.
زندگی نامه سرالکس فرگوسن مروریه به خاطرات ۲۶ سال سرمربی‌گری چهره‌ی فراموش نشدنی منچستریونایتد، تک تک جملاتش رو با شور و شوق خاصی خوندم، رهبری هم خاطراتش و شیوه های مدیریتیش هست و قرمز گری نویل خاطرات کاپیتان یونایتده از تعصبش از دوران کودکی تا بازیش. چیز خاصی برای گفتن ندارن، فقط به طور وصف نشدنی ای برام دوست داشتنی ان!
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #11
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
جاناتان مرغ دریایی / ریچارد باخ

یه شب پاییزی که واسه خودم فاز افسردگی و جامعه ستیزی برداشته بودم تو خیابون قدم میزدم، پشت ویترین یه کتاب‌فروشی کوچیک یه کتاب خیلی کوچیک با اسم آشنا دیدم و همینجوری خریدمش و رو یه نیمکت تو پیاده‌رو نشستم و تا آخر همون‌جا خوندمش! من باب اینکه بیشتر شبیه فیلما بشه یکم بارونم میومد اواخر، غایت درام در زندگیم همین خاطرات اینجوری بوده...
داستان کوتاهیه راجع به یه فکر متفاوت، یه بلندپروازی، یه عضوی از یک اجتماع که متفاوت از بقیه فکر میکنه و دنبال نوعی از کماله که باید به خاطرش قواعد سال ها زندگی اجدادش رو زیر پا بذاره و میذاره، در این راه از هیچ تلاشی دریغ نمیکنه، خوندنش احساس خوبی میده و از اونجایی که غالب ما فکر میکنیم متفاوتیم ( در خیلی درونمون ) میتونه امید و وجد به وجود بیاره، البته اون موقع راهنمایی بودم و نمیدونم الانم همونقد جالبه یا نه.
کتاب خوبیه، و اگر اون روحیه جسارت و بلندپروازی تو خصائل ما تاثیری ولو اندک بذاره خیلی بهتر هم میشه...
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #12
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
من منچستریونایتد را دوست دارم / مهدی یزدانی خرم

اینو مامانم برام خرید چون فکر کرد درمورد منچستره، درحالی‌که اگر اینطوری بود خودم زودتر خریده بودمش : )
با این حال دستش درد نکنه، کتاب قوی ای بود، یکی میشه یزدانی خرم، یکیم ...
کتاب فوق العاده تیرست، وسطش شاید از این حجم تاریکی و ملالت شدیدا زده شی، سبک جالبی داره و داستان مشخص رو طی نمیکنه، دائما از یک شخص به شخص دیگه میره و خلاصه وار تیره‌روزیشو بیان میکنه و رد میشه، در یک نگاه کلی وضعیت اسفبار ایران در زمان اشغال به دست متفقین در جنگ دوم جهانی رو بیان میکنه که حقیقتا خون به دل آدم میکنه، تجسم صحنه هاش وحشتناکه، از همه چیم میگه، از جهالت، خرافات، فقر، گرسنگی، حزب‌های مختلف، سیاست‌مدارای نفرت‌انگیز، آدمای نون به نرخ روز خور و ....
واقعا تلفیق چهره‌ی جنگ و اشغال کشور با بی‌سوادی و جهالت جامعه و عقب موندگی ایران در زمان کتاب ترکیب عجیبیه... به شدت منفی!
کتاب خیلی خوب نوشته شده، حجم بالای مطالعه و اندیشه‌ی پخته‌ی نویسندرو کاملا منعکس میکنه که با قلم روان ایشون همراه شده و یه ترکیب مناسب رو از یه نویسنده‌ی معاصر شاهد هستیم.
 
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #13
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
الیور توییست / چارلز دیکنز
ترجمه و چاپ قبل از انقلاب

یکی از اولین کتاب هایی که خوندم، خیلی بچه بودم و اعتراف میکنم که شاید واسم زود بود چون چند بار وسطش زدم زیر گریه!
با این وجود، بعدها دوباره سر به داستان فوق العادش زدم...
رمان های دیکنز نیاز به نقد خاصی ندارن، جمله ای از نویسنده شهیر انگلیسی نقل میکنم: "یک ایده، مثل یک روح، پیش از اینکه خود را توضیح دهد، باید مورد خطاب تو قرار گیرد، با ایده‌ها بازی کن، با آن‌ها حرف بزن و آن‌ها را برای آفرینشی نو به کار گیر."
این جمله نشانه ای از یک ذهن خلاقه، و تجسم و تخیل قوی دیکنز در عین حفظ واقعیت‌ها کاملا مشهوده.
همچنان رد اعتراض و به ستوه اومدن از وضعیت ناخوشایند انگلستان زمان نویسنده رو شاهد هستیم که گویا موضوع اصلی تمام رمان‌نویس های انگلیسی اون دورست، واقعا وضعیت جامعه چه تاثیری گذاشته که این همه نویسنده نوشتن و نوشتن تا بلکه تغییری ایجاد شه و " آفتاب در سرزمین انگلیسی‌ها غروب نکنه "
از اون‌جایی که این کتابو کمی بعد از تمدن و ملالت های آن فروید بازخوانی کردم، جمله ای از فروید دائما تو سرم بود: " باید پرخاشگری و میل به آن را هم در شمار استعداد های ذاتی انسان به جساب آورد. " دیکنز مشخصا با دقت زیادی به رفتار بدوی‌مانند انسان ها در شرایط سخت نگاه کرده بود، به اینکه اشرف مخلوقات در هنگام سختی چگونه جمله " انسان گرگ انسان است" رو معنی میکنه ( چقدر نقل قول کردم! ) و چقدر میتونه به دور از جلوه ها و ادعاهای زیبای تمدن بشری رفتار کنه، و طبیعتا این اتفاق، روح نویسندرو خراش داده که رمان های متعددی رو بر پایه همین رفتار های غیرانسانی نوشته.
الیور توییست یکی از شخصیت های شوربخت دیکنزه، یه پسر یتیم که تندباد حوادث اونو به جاهای وحشتناکی میکشونه و اتفاقات بسیار تلخی رو بهش می‌چشونه. بعضی توصیفات کتاب واقعا دردناکن!
شخصیت هایی که دیکنز خلق کرده ( نه فقط الیور توییست ) همگی در خیالش بودن، اما به هرحال از این دست رنج‌ها آدمای کمی ندیدن، در این مواقع دوست ندارم خوشحال باشم که من در شرایط رفاه نسبی به سر می‌برم، این نوعی خودخواهیه، بیشتر از همه، واقعا ناراحت کنندست که تصور میکنم انسان‌هایی روی زمین پیش از من، همین الان یا بعدا بودن که چنین سرگذشت های تلخی رو از سر گذروندن، اگر به تناسخ اعتقاد داشتم البته شاید عذاب وجدان زیادی هم تحمل میکردم.
چارلز دیکنز خیلی مورد احتراممه، چون خوی درنده وار انسانی رو به خوبی شکافته و بررسی کرده، گرچه که شخصیت پردازی خیلی ظریف و دقیقی در کتاب نداره اما انسان هارو درک کرده و از کنار تلخی زندگی دورش به سادگی نگذشته...
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #14
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
ناتور دشت / جی.دی. سلینجر
ترجمه محمد نجفی

دوستی مجازی این کتاب رو معرفی کرد و تاکید داشت که این ترجمرو بخونم، در پاییز ۹۷ این کتاب رو قبل از خواب شروع کردم به خوندن که خوابم ببره ولی ۳ شب به خودم اومدم دیدم تموم شد!
داستان تیپیک پست مدرنیسم، شخصیت اصلی ای که نوجوون امروز ایرانی احتمالا شدیدا باهاش همزادپنداری میکنه، ناامید، نگاه پوچ به زندگی، بی‌هدفی و خستگی.
هولدن کالفیلد واقعا دوست داشتنیه و تاثیرگذار. اما چه چیزهایی کتاب به من داد؟
به نظر من هرآنچه که یک سری افکار و اندیشه های پخش و پلای آدم رو یک جا جمع کنه مفیده، باعث نظم و طبقه بندی ذهن میشه، در دوره ای که این کتاب رو خوندم آشفتگی زیادی داشتم، و به هر سمتی نگاه میکردم یک چیز منفی برای گفتن داشتم، سلینجر تمام این نکات منفی رو برای من جمع کرد یه جا و تحت عنوان بی‌معنایی زندگی و دوست نداشتنی بودن دنیا گذاشت گوشه ذهنم، بعد از اون دسته بندی و نظم بهتری تو فکرم پیدا کردم، در واقع با بیان یک جای مجموعه اندیشه های منفی، به جای اینکه برای هر اندیشه یه حرص بخورم، واسه کل مجموعه یه حرص میخورم، یه همچین چیزی!
در اون زمان در اوج پرسیدن و نق زدن " چرا ایران ؟ " بودم، سلینجر بهم نشون داد که ما اونقدرا هم در تاریخ بی‌همتا نیستیم، آمریکای دوران جنگ سرد کمابیش وضعیت مارو تجربه کرده ( گرچه که ما یه چیز دیگه ایم ) و هولدن در جامعه‌ی در حال گذار از مدرنیسم به پست‌مدرنیسم، عمیقا در تعارض قرار گرفته بود. این رو میشه در نگاهش به معلماش، بچه های مدرسه که با دخترا قرار میذاشتن و نفرت هولدن از فساد فراگیر در جامعه به وضوح دید.
هولدن همچنین نسبت به برادرش که تو هالیوود کار میکرد به همین خاطر حس خوبی نداشت، اوایل کتاب جمله از سینما متنفرم هم واکنش هولدن رو به جامعه و مردمی که به نظرش همه احمقن نشون میده.
احساس فاصله زیاد گرفتن از جامعه و نسل بزرگتر و احساس تنهایی و نیاز به هم‌صحبت رو فکر میکنم خیلی از ماها امروز کاملا درک میکنیم، و هولدن وقتی به اون روسپی پول داد که بیاد تو اتاق باهاش صحبت کنه این تنهایی رو به ما چشوند. یا جمله‌ی: مردم هیچوقت هیچی رو نمیفهمن!
از مکالمه هولدن و راننده تاکسی تو نیویورک پی به نظرش راجع به بی اهمیت بودن دنیا و لزوم لذت های کوچیکش میبریم، و البته وضع مالی خوب هولدن که باعث میشد انگیزه ای برای کسب چیزای بهتر نداشته باشه.
انتقاد هولدن نسبت به از بین رفتن عشق و صمیمیت واقعی و مادی نگری و ظاهر بینی که در جامعه ریشه کرده بود برای من خیلی جذاب بود و حسش میکردم و اعتراض به اینکه چقدر معناجویی محو شده از جامعه و همه چی سطحی شده.
و رویای هولدن، ناتور دشت بودن، که راه درست پیدا کردن احساس خوب و کار خوب رو نشون میده به نوعی.
به طور کلی، هولدن کالفیلد یه نسخه جمع و جور از خصلت های خیلی از ماهاست، در سن مناسب خوندن این کتاب به نظرم احساس خیلی خوبی به آدم میده.
داستان بسیار پرکششه، فحشای رکیک داره که باعث سانسور نشدن محتوای ذهنی نوجوان اون نسل شده و الیته ترجمه‌ی بی نقص آقای نجفی هم گیرایی کتاب رو افزون کرده، تشکر از وزارت ارشاد هم لازمه! سلینجر با ظرافت ذهن نوجوان اون نسل رو واکاوی کرده و کاری کرده که خیلیا با این کتاب همزاد پنداری کردن یا تاثیرای زیادی ازش گرفتن، به عنوان یک نمونه‌ی بسیار جالب، به مارک دیوید چپمن، قاتل جان لنن، خواننده مشهور بیتلز اشاره میکنم، چپمن میگه وقتی ناتور دشتو خوندم، همزمان به این فکر کردم که این سلبریتیا چه آدمای کثیفین و چیزایی رو به ما نشون میدن که اعتقادشون نیست و صرفا عوام فریبیه برای ثروت و شهرت خودشون، در این راستا اشاره کرده به آهنگ معروف Imagine از جان لنن که توش از آرمان های زیادی میخونه ( اگر گوش ندادید حتما گوش بدید، لیریکسشو پایین همین متن میذارم ) و به نظر چپمن فقط عوام فریبیه. خلاصه چپمن تحت تاثیر این کتاب تصمیم میگیره یه سلبریتیو بکشه و قرعش به نام جان لنن میفته، و بعد از اینکه لنن رو به ضرب چند گلوله در ۸ دسامبر ۱۹۸۰ به قتل میرسونه، میشینه بالای سرش و شروع به خوندن ناتور دشت میکنه تا زمانی که پلیس میرسه، از اون زمان چندین بار بهش عفو دادن اما قبول نکرده و هنوز داره آب‌خنک میخوره ظاهرا! این مثالی بود از حجم تاثیرگذاری این کتاب!
واقعا میشه گفت شاهکار سلینجر هستش و داستانی که تکراری نمیشه...
Imagine there's no heaven
It's easy if you try
No hell below us
Above us, only sky
Imagine all the people
Livin' for today
Ah
Imagine there's no countries
It isn't hard to do
Nothing to kill or die for
And no religion, too
Imagine all the people
Livin' life in peace
You
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will be as one
Imagine no possessions
I wonder if you can
No need for greed or hunger
A brotherhood of man
Imagine all the people
Sharing all the world
You
You may say I'm a dreamer
But I'm not the only one
I hope someday you'll join us
And the world will live as one
/SPOILER]
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #15
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
مسخ / فرانتز کافکا
ترجمه صادق هدایت

اصلا یادم نیست چی شد که این کتابو خوندم، ولی یادمه اول هیچی ازش نفهمیدم!
مدت کمی بعد بیشتر از اگزیستانسیالیسم خوندم و فهمیدم که مسخ هم در شمار آثار اگزیستانسیالیسمی به حساب میاد و از اونجایی که کتاب کوچیکی بود دوباره همت به خوندنش کردم، با این حال بازم احساس میکنم یه مقدار کتاب بولد شدست، بیش از اونچه باید معروف شده، منکر سبک نویی که کافکا به کار گرفته نمیشم و البته یه جا هم خوندم برای اینکه معنی پیدا کنه داستانش باید نامه های کافکا به پدرش رو خونده باشی که من نخوندم، اما در حال حاضر، احساس میکنم کتاب به خاطر اسم کافکا و اسم صادق هدایت به عنوان مترجم بیش از اونچه که واقعا هست ستوده شده، با این وجود فکر میکنم ارزش خوندن و وقت گذاشتن داره، خیلی سعی کردم ازش یه چیزی دریافت کنم و فکر میکنم کافکا داشت به سبک جالبی یه جور روی‌گردانی از جامعه و زیر بار فشار قوانین نرفتن رو نمایش میداد، به خصوص در ابتدای کتاب، و این زیر بار نرفتنه نهایتا منجر به تفاوتش از جامعه شد به طوری که دیگه کسی اونو اونطوری که بود نپذیرفت، در ادامه هم انزوای شخص رو شاهد بودیم و اینکه زندگی براش بی معنی شد و آرزوی مرگ کرد. روایت این داستانِ تفاوت با جامعه و نپذیرفتن چارچوب ها، عدم پذیرش شخص از سوی دیگران و طرد شدن از جامعه، انزوا و درونگرایی و نهایتا رسیدن به پوچی و بی معنایی زندگی و آرزوی مرگ فکر میکنم چیزی بود که کافکا در پی رسوندنش به خواننده بود، یا حداقل من چنین برداشتی ازش داشتم. شیوه بیان جالبی بود با این حال کتابایی مثل بیگانه‌ی کامو رو ترجیح میدم تو این زمینه، حرفشون رو واضح تر بیان کردن، در عین حال فکر قوی کافکا واقعا ستودنیه به عنوان یک داستان‌نویس اگزیستانسیالیست که اینکه وصیت کرده آثارشو بعد از مرگش بسوزونن همه چیو در مورد اندیشه‌هاش به وضوح میگه...
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #16
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
بیگانه / آلبر کامو
ترجمه لیلی گلستان
این پستو نمیتونم بدون اسپویل بنویسم، اگر کتاب رو نخوندین و میخواین بخونین همین الان رد شین!
و این مورسوی رازآلود کامو! این داستان برای من نماد اگزیستانسیالیسمه، و این مفهوم از جمله اول کتاب شروع میشه: امروز مادرم مرد، شایدهم دیروز، نمیدانم! در ادامه حوادث پی در پی جالبی که نهایتا به اعدام مورسو، قهرمان پوچی کامو ختم میشن. گرچه که وجود چنین شخصیتی با چنین خصائلی کمی دور از ذهنه و بیشتر تئوریک، اما فکر میکنم کامو مورسو رو به شکل زیرکانه ای خلق کرد، در عین حال که انتقادات خودش رو به فلاسفه اگزیستانسیالیست وارد میکرد و ازشون اعلام برائت میکرد، به نوعی نشون داد که چگونه میشه در عین پوچی و بی تفاوتی به دنیا، زندگی رو ادامه داد و معمولی جلوه کرد، لذا این اثر یک شاهکاره و حاصل سلطه عمیق و دقیق کامو به ذهن انسان و البته به فنون داستان نویسیه. به طوری که من شخصا به جای مورسو که انگار اعدامش اهمیتی براش نداشت، حرص میخوردم و منتطر باز شدن روزنه امیدی بودم، هیجانی که این کتاب بهم منتقل کرد بسیار زیاد بود، به شکلی که برای اینکه خوابم ببره بازش کردم ولی چند ساعت بی وقفه قسمت آخرش رو میخوندم ( و بیخیال مدرسه فردا شده بودم ) و حین انتظارم برای این روزنه امید، به جملات پایانی کتاب رسیدم و ناخودآگاه احساس کردم قراره اتفاق خوبی بیفته، پس با هیجان ورق زدم و با صفحه خالی مواجه شدم! کتاب تموم شده بود و هیچ اتفاق خوبی نیفتاد، مورسو اعدام شد! و من انگار از خواب بیدار شده باشم، تو گیجی مونده بودم! تا صبح مدت زیادی بهش فکر کردم تا خوابم برد و کلا دو سه روزی ذهنم درگیرش بود، گاهی به داستان فکر میکردم ولی بیشتر به مورسو، به فواید و معایب داشتن چنین ذهن و اندیشه ای، به اینکه خودم چجوریم، چقد به اون شبیهم و چقد باهاش اختلاف دارم، فکر میکنم تاثیر زیادی رو اندیشم گذاشت، تلاش موفقیت آمیزی داشتم برای اهمیت ندادن به بعضی چیزا، و از این بابت راحتم کرد و مدیون کاموام.
در بعضی قسمت ها خودم رو احساس میکردم، مثلا جایی که ماری به مورسو در مورد ازدواج گفت و مورسو جواب داد نمیدونم، ازدواج کنیم؟ خب بکنیم! همزادپنداری زیادی کردم، یا برخوردی که با کشیش قبل از اعدام داشت، و بعضی جاهاهم اصلا به من شبیه نبود، مثل اعتقادات مورسو در مورد خشم، و اما قسمت هایی که مورسو از مرگ نگران میشد و به خودش ترس راه میداد جالب بودن، و به من خواننده هم احساس واهمه خاصی رو منتقل میکردن، یه جورایی شبیه آخرین روز یک محکوم ویکتور هوگو بود، اما تکیه کامو به احساسات بیشتر از همتای هم وطنش بود. به طور کلی، بیگانه یک اثر غنی از یک نابغه فکری قرن 20 هست که به حق نوبل ادبیات رو هم برنده شد...
هر دو ترجمه لیلی گلستان و جلال آل احمد رو خوندم، خوشبختانه ترجمه خانم گلستان رو اول، ترجمه آل احمد با تمام احترام به فکر و قلم ایشون، یه مقدار سنگینه و غرق داستان شدن باهاش به سادگی ترجمه جدیدتر نیست، برای لذت بردن از داستان و برای داشتن مجال و حوصله بیشتر به جهت تامل روی نکات فلسفی و فکری نویسنده، ترجمه خانم گلستان رو مناسب تر میبینم.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #17
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
فلسفه‌ی پوچی / آلبر کامو
چاپ قبل از انقلاب

مجموعه ای از چند مقاله‌ی مختلف کامو هست در مورد عقاید کلیش، داستان‌هایی که نوشته خلاصه ای ازشون داده و سپس منظورشو بیان کرده، کتابی نیست که برای خوندن چندان جذاب باشه، بیشتر در معرفی و شناخت کامو و اندیشه هاش به خواننده کمک میکنه، حین مطالعه کتاب با توجه به اطلاعات قبلی ‌ای که از کامو داشتم به یک سری مسائل جزئی دقت میکردم مثل تفاوت های فلسفه ابزوردیسم کامو و اگزیستانسیالیسم، یا رد پای تاثیرپذیری اون از نیچه و شوپنهاور و تغییر و تفاوتی که تو اندیشه‌هاش هست و همه‌ی این ها باعث یک شناخت و درک بهتر نسبت به اندیشه های کامو شد که به نظرم واقعا راه‌گشا و مفیده، پاسخ سوالاتی رو به سادگی داده و بعضی گره های فکری رو به خوبی باز کرده و برای من در اون زمان واقعا تاثیرگذار و پرفایده بود، فصل آخرشم که راجع به درخشان ترینِ مقالات کامو یعنی افسانه سیزیف بود که توضیح کوتاهش منو مجاب کرد که اون رو کامل بخونم...
انسان، تنها مخلوقی‌ ‌‌ست که از پذیرفتن آن‌چه که هست سر باز می‌زند.
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #18
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
افسانه‌ی سیزیف / آلبر کامو
ترجمه محمود سلطانیه / انتشارات جامی

اول از همه که امان از مترجم بد، واقعا یه جاهایی از کتاب احساس میکردم یک فارسی‌زبان کتاب رو ترجمه نکرده! ساختار جملات جوری بود انگار گوگل ترنسلیت ترجمه کرده بود! غلط های تایپی و املایی هم کم نبودن که کوتاهی تایپیست و انتشارات رو می‌رسونه. مترجم ظاهرا پزشک عمومی هستن و نمی‌دونم چطور ممکنه مترجمی کتابی مثل این رو ترجمه کنه و یک پانویس به کتاب اضافه نکنه! اگر‌ می‌تونستم مستقیما با ایشون صحبت کنم هم احتمالا خاطرنشان می‌کردم که دایره لغات وسیع یک چیزه و استفاده به جا از کلمات یک چیز دیگه و دلیلی نداره وقتی یک کلمه یک معنی ساده تر و جا افتاده تر داره شما بیای یک کلمه نامفهوم رو به کار ببری در همون معنی؛ ما همینجوریم قبول داریم شما خیلی سوادتون بالاست! به هزار مشقت خیلی از بخش های کتاب رو تونستم درک کنم و حقیقتش در فهم بعضی جاها هم نهایتا بعد از همه‌ی کنکاش ها عاجز بودم...
و اما در مورد خود کتاب:
عقاید و اندیشه‌های کامو که بر همه آشکاره، در بیگانه، کامو از جایگاه نویسنده عقایدش رو مکتوب کرده و در این کتاب از جایگاه فیلسوف، ساختار کتاب اصلا داستانی نیست و صرفا تئوری‌های کامو هست بدون لفافه.
از اون‌جایی که این کتاب خودش به نوعی نقد هست لذا حداقل برای من نقد پذیر نیست و صرفا بسنده می‌کنم به نوشتن ساختار و خلاصه‌ای از محتوا.
کتاب از چند بخش تشکیل شده و نویسنده قدم به قدم از مفهوم پوچی شروع میکنه و اون رو شرح میده، دلایل بروزش در انسان متجدد و ساختار پوچی در ذهن و نگاه انسان پوچ رو تحلیل و پیامدهای اون رو بیان میکنه. کامو اندیشه های متفاوت و مختلف پیش از خودش رو به چالش میکشه به عنوان مثال کی‌یرکگارد و یاسپرس رو در بخش ابتدایی کتاب باهم مقایسه و نقد میکنه، هرکدوم از اون‌هارو از منظر پوچی بررسی میکنه و فرایندی که پوچی بر ذهن آدمی سیطره پیدا میکنه‌رو شرح و پیامدها و شیوه‌های متفاوت برخورد باهاش رو توضیح میده و اون رو به انواع مختلفی از انسان ها تعمیم میده که این دسته بندی انواع مختلف انسان بیشتر بر مبنای اعتقادات و به خصوص اعتقادات مذهبی و معاد هست.
از اوت جایی که این رساله به نوعی نقد مدرنیته و انسان مدرن هست، نقل قول های بسیاری از نیچه به طور مستقیم برای تایید حرفش میاره که تاثیرپذیری خودش رو از فلاسفه‌ای که پیش از خودش به نقد و پیش‌بینی انسان متجدد پرداخته بودن نشون میده، نیچه معتقد بود کتاباش و اندیشه‌هاش برای نسل های بعد از خودش نوشته شده و قابل درک و فهمه و به هرحال کامو در زمانی زندگی میکنه که پیش‌بینی های نیچه در حال بروز بودن و اونچه وی دهه های قبل ارائه کرده بود در زمان کامو ظاهر شدن.
از بخش دوم به بعد کتاب که توضیح و بیان چیستی پوچی به پایان میرسه کامو وارد تحلیل میشه و هرآنچه که به نوعی با زبان احساسات در بیگانه نوشته رو با زبان منطق در اینجا بیان میکنه. کامو همچنین بیان میکنه که ترجیح میده جزو قشری باشه که هرآنچه رو درک میکنه باور کنه و لذا اعتقادی به زندگی دیگه‌ای نداره و مرگ رو پایان همه چیز میدونه، پایانی که به قول خودش ازش آویخته شده! نقد فرد هم بسیار جالب بود.
بخش های پایانی کتاب خیلی صریح و درخشان هست، کامو به مانند نیچه هنر رو بسیار والا میدونه و هنرمندان رو ( البته به غیر از بازیگران ) از پوچی جدا میدونه. احترام زیادی برای نویسندگان قائل میشه. در یک جا میگه نویسندگانی مثل داستایفسکی و کافکا و ‌... فیلسوفانی هستن که فلسفه‌شون رو از طریق احساس به مخاطب منتقل میکنن و در پایان کتاب هم به نقد و تحسین داستایفسکی میپردازه و قهرمان‌های داستان های وی که همگی به نوعی درگیر مفهوم و معنای زندگی هستن. جملات "همه چیز مجاز است" و "همه چیز نیکوست" رو از برادران کارامازوف و جن‌زدگان نقل و عصیان نهفته درشون رو بیان میکنه و ستایش بیشتر داستایفسکی..!
آخرین بخش کتاب هم مربوط به خود سیزیف هستش که قهرمان پوچی کامو به حساب میاد و کامو چیرگی سیزیف بر زندگی پوچ خودش رو با بیان نگاهش توضیح میده و شاید تعمیم و توصیه ای به تمام کسانی که در عصر مدرنیته با پوچی دست و پنجه نرم میکنن...
خیلی نوشتم و احساس میکنم هنوز کمه یا یه جاهایی مفاهیمی منتقل نشده و گنجوندنشون سخته، کتاب پر مفهومی بود، به هرحال اندیشه های کامو بدون نیش و کنایه و تمثیل و داستان به همون صورتی که هست فقط باید کامل نوشته بشه و قابل خلاصه کردن نیست، پر از جملات تامل برانگیز که خواننده رو در پختگی فکری و فلسفه‌ی کم‌نظیر کامو غرق میکنه و بسیار لذت‌بخشه، و به هرحال برای من کمی غبطه‌برانگیز که چنین خلاقیت و توان فکری‌ای رو ندارم!
به عنوان یک نظر شخصی فکر میکنم جامعه امروز ما هم از فقدان همین نوع خلاقیت ها رنج میبره، بحث ها در هر زمینه و موضوعی که باشن معمولا محتوا و اندیشه جدیدی ندارن و بیشتر چیزها تکراریه و هموناهم عقاید دیگرانه. من به خودم نگاه میکنم، فکر میکنم اندیشه زیادی از خودم ندارم و صرفا یک مجموعه از چیزایی که خوندم هستم و بحث هایی که بین آدمای مختلف اطرافم میبینم هم صرفا اندیشه های دیگرانه که بیان میشه و ظاهرا تفکر خلاق از ذهن ما رخت بربسته که عللش هم کمابیش آشکاره...

این ویدیو هم خوب بود تو یوتیوب راجع به موضوع این کتاب و کامو : Life is absurd, How to live it?
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #19
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
مزایای منزوی بودن / استیون چباسکی
ترجمه کاوان بشیری / نشر میلکان

رو جلد کتاب نوشته ناتور دشت مدرن ولی خب مشخصا اصلا اون مفهوم عمیق ناتور دشت رو نداره و نویسنده اصلا در حد سلینجر نیست. احتمالا اگه فیلم اقتباس شده از کتاب ( The Perks of Being a Wallflower ) رو ببینین چیز زیادی از دست نداده باشین.
ساختار کتاب به صورت نامه های پشت سر هم هست، هر بخش یک نامست که شخصیت اصلی داستان برای فرد ناشناسی میفرسته و حوادثی رو شرح میده که براش اتفاق افتادن، شخصیت اصلی داستان از دوستاش کوچیکتره و به واسطه افکارش با اون‌ها صمیمیه و نوع نگاه خاصی که به زندگی داره، یه جورایی انگار نویسنده شخصیتش رو واقعا از هولدن کالفیلد کپی کرده ولی اصلا اون عمق و اون نگاه پرمعنی رو نداره. با این وجود فکر میکنم خواننده های نوجوون خیلی بپسندنش و با شخصیت اصلیش که یه پسر درونگراست همزاد پنداری کنن و از این جهت هم واقعا جذابه!
در کل کتاب چندان پرمغز نیست و بیشتر عامه پسنده و نشر میلکان که به خاطر همین کتاب‌های عامه پسند و خوش زرق و برق با تبلیغات جالبش چندان دل خوشی ازش ندارم! با این وجود کتاب قشنگ و دوست داشتنی ایه، یه جورایی دوست دارم دوستش نداشته باشم ولی نمیتونم! البته آهنگ های خوبی رو در کتاب به طرق مختلف معرفی میکنه از بند های راک دهه های ۸۰ و ۹۰ معمولا بریتانیایی که آهنگی که از بین اونا خیلی دوست داشتم Asleep بود از The Smiths. لیریکسشو تو جعبه مخفی میذارم.


کلا خوندنش چیزی به آدم اضافه نمیکنه جز کمی احساس همزادپنداری برای قشر 16،17 ساله که خب اونقدم بد نیست و خوشاینده اگه قصد، گذران وقت باشه. داستان و ترجمه روان و لذتبخشه به نوعی. داستان کشش خوبی داره و دیگر مشخصات یک رمان عامه پسند! ولی به نظرم شایسته لقب " ناتور دشت مدرن" نیست. شایدم به خاطر علاقه و تعصبم روی هولدن کالفیلد اینو میگم!
Sing me to sleep
Sing me to sleep
I'm tired and I
I want to go to bed
Sing me to sleep
Sing me to sleep
And then leave me alone
Don't try to wake me in the morning
'Cause I will be gone
Don't feel bad for me
I want you to know
Deep in the cell of my heart
I will feel so glad to go
Sing me to sleep
Sing me to sleep
I don't want to wake up
On my own anymore
Sing to me
Sing to me
I don't want to wake up
On my own anymore
Don't feel bad for me
I want you to know
Deep in the cell of my heart
I really want to go
There is another world
There is a better world
Well, there must be
Well, there must be
Well, there must be
Well, there must be
Well
Bye
Bye
Bye hmm
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • مدیر
  • #20
ارسال‌ها
252
امتیاز
7,594
نام مرکز سمپاد
هاشمی نژاد ۳
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
فردوسی
رشته دانشگاه
روان‌شناسی
آخرین روز یک محکوم / ویکتور هوگو
ترجمه بنفشه فریس آبادی / نشر چشمه

پس از مدت ها خوندن ویکتور هوگو لذتبخش بود. یک اثر کوتاه و یک انتقاد طولانی به حکم اعدام. صرف نظر از اینکه آیا حکم اعدام چیز خوبیه یا بد هوگو در شرایط تیره ای زندگی کرده که اعدام های زیادی با گیوتین بدون دلیل انجام میشده، این دغدغه و این اندیشه هوگو تحسین برانگیزه کما اینکه انتظار دیگه ای هم نمیره.
در این کتاب نویسنده دو داستان رو شرح میده که اولی از نگاه شخص اعدامیه و دومی از نگاه راوی، در پایان هم متنی در اعتراض به وجود حکم اعدام نوشته.
شخصیت اصلی داستان اول، کارش رو از زندان شروع میکنه، خودش رو معرفی نمیکنه و جرمشو نمیگه و بسنده میکنه به این که دختر کوچیکی داره و خودش سن زیادی نداره. شرح احساساتش در زندان و حوادثی که براش پیش میاد رو بیان میکنه. در ابتدای داستان امید به پذیرفته شدن درخواست تجدید حکمش داره که رد میشه و در میانه داستان زندانش عوض میشه و در پایان هم اتفاق خاصی نمیفته, اعدام میشه...
هوگو ننوشته که آیا این داستان واقعیه یا تخیلی ولی مشخصا در تبیین احساسات خیلی خوب عمل کرده، القای یه نوع حس خاص نگرانی و اضطراب توام با ناامیدی و اطمینان کاریه که تلاش کرده انجام بده و تا حد زیادی موفق شده. با توجه به اینکه ما نمیدونیم جرمش چی بوده خب واقعا غم انگیز و متاثر کنندست. سیر تفکراتش و اندیشه هاش راجع به مرگ، گیوتین، مردم و... کاملا ملموس هستن. داستان اول کتاب بیشتر برای همزادپنداری با شخص اعدامی نوشته شده و اینکه خواننده به نفی حکم اعدام به وسیله درک اعدامی برسه.
داستان دوم کتاب که از نگاه راوی هست بیشتر به قصد اینه که از نظر عدالت اعدام رو زیر سوال ببره و داستان کارگر شریفیه که به خاطر دزدی به علت فقر به زندان میره و اونجا به علت بدرفتاری و بی عدالتی مسئولین زندان دست به قتل یکیشون میزنه و اعدام میشه و هوگو معتقده این اعدام از سر بی عدالتی و به شکل خشنی انجام شده.
در پایان هوگو متنی در انتقاد اعدام نوشته و اونجا به اعتراض به نظام فرانسه و مسئولینش و طریقه قانون گذاری نوشته و همینطور اعتراض مشخصی رو به اعدام با گیوتین نوشته و دو نمونه واقعی بسیار بسیار دردناک و وحشتناک نقل کرده که مثلا با گیوتین اقدام به اعدام میکنن و تیغه تیز نبوده و نصف گردنو میبره و طرف زنده میمونه و یه چیز خوف غیرقابل وصفی اصلا...
ترجمه خانم فریس آبادی بدون نقص خاصی هست و نشر چشمه هم که کارشون درسته و کتاب رو به خوبی به ما عرضه میکنن...
 
بالا