- ارسالها
- 252
- امتیاز
- 7,594
- نام مرکز سمپاد
- هاشمی نژاد ۳
- شهر
- مشهد
- سال فارغ التحصیلی
- 1399
- دانشگاه
- فردوسی
- رشته دانشگاه
- روانشناسی
دربارۀ معنی زندگی / ویل دورانت
ترجمۀ شهابالدین عباسی / بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
بعضی کتابها هستن که بد نیستن، ولی اونقدری که از دور جذاب به نظر میان هم نیستن. این کتاب همینطوریه، زرد نیست اما خب در حدی که اسم کتاب و اسم نویسندش آدمو به هیجان میندازه هم نیست و اینکه کتاب تا زمانی که من یک نسخشو خریدم 26 بار چاپ شده هم فکر میکنم نشون میده که واقعا از دور خیلی وسوسهکنندست.
داستان از این قراره که یک روز جناب دورانت جلوی در خونش نشسته که یک نفر میاد نزدیک و ادعا میکنه که قصد داره خودکشی کنه و اگه دورانت نتونه یک دلیل منطقی بیاره براش که از خودکشی صرفنظر کنه، این کارو میکنه. دورانت خب چیز خاصی برای گفتن نداره اما بعد از این ماجرا تصمیم میگیره به آدمهای مهم و تاثیرگذار زمان خودش نامه بنویسه و از اونا بخواد معنی و مفهوم زندگیشون رو براش بنویسن و قید کنن که چه چیزی به اونها انگیزه میده و باعث میشه که جلو برن یا از زندگی لذت ببرن، عدهای نامه رو جواب میدن و مؤلف این نامههارو جمعآوری و چیزهایی به اونها اضافه میکنه و به طبع میرسونه...
کتاب 3 بخش و 13 فصل داره، بخش اول رو دورانت صرف نوشتن دربارۀ پوچی و بیمعنایی زندگی و رد اون در تاریخ، دین، علم و... کرده و به منشأ های بیمعنایی و خودکشی عقل پرداخته.
بخش دوم که فصول 7 تا 12 رو شامل میشه به ترتیب اختصاص داره به پاسخ های: اهل ادبیات- بازیگران، هنرمندان، دانشمندان، مربیان و رهبران- دیندارها- زنان- زندانیان و نهایتا شکاکان.
و بخش سوم کتاب هم پاسخ خود ویل دورانت هستش که شامل فصل 13 کتاب میشه.
در مورد پاسخها به اسامی مشهوری مثل گاندی، جواهر لعل نهرو، برتراند راسل، جورج برنارد شاو و ... برمیخوریم. پاسخها غالبا نکات خردمندانۀ خاصی ندارن و خیلی تکرارین، غالبا همین مفهوم رو تکرار کردن که سرشون به شلوغی زندگی خودشون گرمه و از کاری که میکنن لذت میبرن و هرکس باید معنای زندگی خودش رو به طور شخصی جستوجو کنه و به قول نیچه باید در بیمعنایی، معنی بسازه و این حرفا...
به شخصه بسیار منتظر رسیدن به قسمت شکاکان بودم، اما خب ظاهرا دوستان همکاری نکرده بودن و پاسخهایی در حد چند خط و از سر صرفا یه چیزی نوشتن داده بودن، البته پاسخ برتراند راسل برام یکم مرموز بود! اینجا میذارمش:
[/SPOILER]
البته بیانصافی نباشه، دو بخش از کتاب واقعا خیلی خوندنی بودن، یکی بخش مربوط به پاسخ خود ویل دورانت که از سر فکر و خرد نوشته شده بود و دیگری به طور غیرمنتظرهای فصل مربوط به زندانیان که واقعا خیلی خیلی تأملبرانگیز بود. پاسخ یکی از زندانیان منو خیلی درگیر کرد.
با همۀ این احوالات، کتاب به نظرم ارزش خوندن داره، حداقل به خاطر جذابیت خوندن افکار آدمهای بزرگ و تاثیرگذار.
ترجمۀ آقای عباسی و چاپ کتاب نقصی نداشتن و عکس بعضی افراد هم چاپ شده بود که حس خوبی رو منتقل میکرد.
ترجمۀ شهابالدین عباسی / بنگاه ترجمه و نشر کتاب پارسه
بعضی کتابها هستن که بد نیستن، ولی اونقدری که از دور جذاب به نظر میان هم نیستن. این کتاب همینطوریه، زرد نیست اما خب در حدی که اسم کتاب و اسم نویسندش آدمو به هیجان میندازه هم نیست و اینکه کتاب تا زمانی که من یک نسخشو خریدم 26 بار چاپ شده هم فکر میکنم نشون میده که واقعا از دور خیلی وسوسهکنندست.
داستان از این قراره که یک روز جناب دورانت جلوی در خونش نشسته که یک نفر میاد نزدیک و ادعا میکنه که قصد داره خودکشی کنه و اگه دورانت نتونه یک دلیل منطقی بیاره براش که از خودکشی صرفنظر کنه، این کارو میکنه. دورانت خب چیز خاصی برای گفتن نداره اما بعد از این ماجرا تصمیم میگیره به آدمهای مهم و تاثیرگذار زمان خودش نامه بنویسه و از اونا بخواد معنی و مفهوم زندگیشون رو براش بنویسن و قید کنن که چه چیزی به اونها انگیزه میده و باعث میشه که جلو برن یا از زندگی لذت ببرن، عدهای نامه رو جواب میدن و مؤلف این نامههارو جمعآوری و چیزهایی به اونها اضافه میکنه و به طبع میرسونه...
کتاب 3 بخش و 13 فصل داره، بخش اول رو دورانت صرف نوشتن دربارۀ پوچی و بیمعنایی زندگی و رد اون در تاریخ، دین، علم و... کرده و به منشأ های بیمعنایی و خودکشی عقل پرداخته.
بخش دوم که فصول 7 تا 12 رو شامل میشه به ترتیب اختصاص داره به پاسخ های: اهل ادبیات- بازیگران، هنرمندان، دانشمندان، مربیان و رهبران- دیندارها- زنان- زندانیان و نهایتا شکاکان.
و بخش سوم کتاب هم پاسخ خود ویل دورانت هستش که شامل فصل 13 کتاب میشه.
در مورد پاسخها به اسامی مشهوری مثل گاندی، جواهر لعل نهرو، برتراند راسل، جورج برنارد شاو و ... برمیخوریم. پاسخها غالبا نکات خردمندانۀ خاصی ندارن و خیلی تکرارین، غالبا همین مفهوم رو تکرار کردن که سرشون به شلوغی زندگی خودشون گرمه و از کاری که میکنن لذت میبرن و هرکس باید معنای زندگی خودش رو به طور شخصی جستوجو کنه و به قول نیچه باید در بیمعنایی، معنی بسازه و این حرفا...
به شخصه بسیار منتظر رسیدن به قسمت شکاکان بودم، اما خب ظاهرا دوستان همکاری نکرده بودن و پاسخهایی در حد چند خط و از سر صرفا یه چیزی نوشتن داده بودن، البته پاسخ برتراند راسل برام یکم مرموز بود! اینجا میذارمش:
آقای دورانت عزیز، متأسفم که میگویم در حال حاضر، مشغول تر از آنم که خاطرجمع باشم زندگی هیچ معنایی ندارد... به نظر نمیرسد بتوانیم قضاوت کنیم که نتیجۀ کشف حقیقت چه بوده، زیرا تا به حال هیچ حقیقتی کشف نشده است.
البته بیانصافی نباشه، دو بخش از کتاب واقعا خیلی خوندنی بودن، یکی بخش مربوط به پاسخ خود ویل دورانت که از سر فکر و خرد نوشته شده بود و دیگری به طور غیرمنتظرهای فصل مربوط به زندانیان که واقعا خیلی خیلی تأملبرانگیز بود. پاسخ یکی از زندانیان منو خیلی درگیر کرد.
با همۀ این احوالات، کتاب به نظرم ارزش خوندن داره، حداقل به خاطر جذابیت خوندن افکار آدمهای بزرگ و تاثیرگذار.
ترجمۀ آقای عباسی و چاپ کتاب نقصی نداشتن و عکس بعضی افراد هم چاپ شده بود که حس خوبی رو منتقل میکرد.