چرا زندگی سخته؟

  • شروع کننده موضوع
  • #1

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,408
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
به نظر شما چرا زندگی سخته؟ اگه فرض کنیم خدا خواسته - یا به روایتی ماهیتش اینه- چرا باید سخت باشه؟ اصلا زندگی و چالش هایی که داره براتون سخته یا راحت؟
توی زندگی تون چقدر چالش دارین؟ آیا با مسایل زیادی رو به رو هستین که باید هندل کنین؟
کاری به شیرینی ش ندارم. بعضیا میگن شیرینی زندگی به همینه که سخت باشه و اگه نباشه یکنواخت و کسل کننده میشه.
چی میشد اگه زندگی راحت و قشنگ بود؟ همه چیز روال و خوب بود؟
مثلا فقر، بیماری، جنگ، کشمکش، رقابت و این چیزا نبودن؟ آیا نمیشد همه چی گل و بلبل باشه؟

خب بیایین به این سوالا جواب بدین>:D<

پی نوشت: اگه انجمن مناسب تری واسه این تاپیک هست لطفا منتقل کنید :)
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,301
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
( فک کنم فلسفه و منطق انجمن مناسب تری باشه )

بزار نظرمو اینطور شروع کنم
یه زندگی کامل رو تصور کن بدون هیچ مشکل و سختی
چقدر طول میکشه که حوصله تو سر ببره
احتمالا نه زیاد
نکته پاهیت زندگی نیست
نکته ماهیت انسانه
ما برای خدومون گاهی مشکل تراشی میکنیم تا حرکت کنیم
خیلی از مفهوم ها تو میان این سختی ها فهمیده میشن ( البته نمی دونم اگه این سختی نبود مفهوم ها بازم به درد بخور بودن یا نه )

یه قسمت از حرفای صادق هدایت وجود داره که میگه: تمام لذت های انسان جنبه ی خودآزارانه دارن مثل خاروندن بدن تو حقیقتا داری زخم میکنی بدنتو ولی خوب...
مثال دیگه نمیزنم برا فضای سایت زیاد مناسب نیست
انسان به امید زنده ست و در صورت نبود روز های بد نیازی به اون امید هم نخواهد بود و....
و نکته آخر
اینه جواب این سوالت تو کتاب بار هستی ( سبکی تحمل ناپذیر هستی ) میلان کوندرا خیلی قشنگ تر جواب داده شده
 

bella_h

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
192
امتیاز
1,346
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
نیشابور
سال فارغ التحصیلی
92
دانشگاه
شهید هاشمی نژاد مشهد
رشته دانشگاه
علوم تربیتی
یه داستاتی بود دقیق یادم نیست محتواش این بود
دو نفر از یه جا رد میشدن دیدن یه کارگر فقیری کفشاشو دراورده رفته کار میکنه... یکی گفت بیاین کفشاشو برداریم بریم قایم بشیم ببینیم واکنشش چیه؟... دوستش گفت چرا کفشاشو برداریم که ناراحت بشه بیا یه پولی بزاریم تو کفشش که خوشحالم بشه...
خدا نمیتونست بجای این همه سختی برای ایجاد تنوع و پیش رفتن زندگی برامون اینطور سورپرایزا بزاره؟ باید حتما کفشمونو برداره که بعد بشینه به تماشا چیکار میکنیم؟
کاش یکی بیاد بگه چرا سخته زندگی واقعا منم مشتاقم بدونم...
 
ارسال‌ها
2,602
امتیاز
39,301
نام مرکز سمپاد
فرزانگان ۲
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
مدال المپیاد
Physics
دانشگاه
SUT
رشته دانشگاه
Physics
یه داستاتی بود دقیق یادم نیست محتواش این بود
دو نفر از یه جا رد میشدن دیدن یه کارگر فقیری کفشاشو دراورده رفته کار میکنه... یکی گفت بیاین کفشاشو برداریم بریم قایم بشیم ببینیم واکنشش چیه؟... دوستش گفت چرا کفشاشو برداریم که ناراحت بشه بیا یه پولی بزاریم تو کفشش که خوشحالم بشه...
خدا نمیتونست بجای این همه سختی برای ایجاد تنوع و پیش رفتن زندگی برامون اینطور سورپرایزا بزاره؟ باید حتما کفشمونو برداره که بعد بشینه به تماشا چیکار میکنیم؟
کاش یکی بیاد بگه چرا سخته زندگی واقعا منم مشتاقم بدونم...

من حدودا دیگاه خودمو گفتم
از اونجایی که آتئیستم با بخش خداش واقعا نمبوونم کاری کنم
ولی خوب این سوپرایزا وجو دارن فقط کافبه تلاش کنی و دیدگاهتو درست کنی
 

خِیزَران

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,889
امتیاز
38,696
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
شهر ستاره ها
سال فارغ التحصیلی
2020
زندگی سختی هاییی داره و بعضی ها این سختی هارو تحمل میکنن و بهش میخندن ،اما بعضی ازش زجر میکشن ، خیلی ازین چیزا رو خود انسان ها به وجود آوردن جنگ ، کرونا، فقر و..... من معتقدم بعضی وقتا سختی ها آدم رو میسازن اما گاهی این سختی ها خیلی زیاد میشن ، الان هیچکس لایق کرونا نبود ، چرا کرونا سرایت کرد و رایج شد انقدر؟ خدا ساختش ؟نه این کار بشره ، فقر چی؟اینکه میان حق و حقوق ملت میخورن تا حد زیادی تو فقر تاثیر داره در جهان ، جنگ چی ؟ سر دعوای چندتا آدم ، یه مشت بدبخت کشته شدن ، گرمایش جهانی ؟قطع درختان ، نگاه کنید فقط چقدر خودمون تو این سختی ها مقصریم
 

armin_att

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
516
امتیاز
12,843
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
شهر ری
سال فارغ التحصیلی
1398
رشته دانشگاه
تقریبا برق
یه بازی کامپیوتری رو تصور کنید که نسخه بی نهایت اش رو داریم ، تمام فیچر های بازی رو میتونی بدون زحمت بخری بدون اینکه پولت تموم شه...
اون بازی حداکثر دو سه روز برات جذابه . در حالی اگر نسخه عادی بازی بود ، چالش هایی داشت که برات بیشتر جذابیت داشت و از رسیدن به مرحله بالاتر بازی احساس رضایت پیدا میکنی


دو تا دیدگاه دارم :
یک) دنیا سخته؟ دنیا پر از مشکل و ناعدالتی؟ دنیا نامنظم و به هم ریخته ست؟
اینا نشونه ای نیست که خدایی وجود نداره تو این دنیا؟ ( همه چیز تصادفیه )
یا خیلی مغرضانه نخوام بگم ؛ این خدای دنیای ما بی کفایت و نالایق نیست که اینطور شده وضع دنیاش؟
( منظور از خدا پروردگاره ، نه خالق )
مسوول این بی نظمی ها کیه؟


دو) مورد بالا خیلی تیز بود ، شاید ربطی به موضوع نداشته باشه ، این یکی نرم تره :/
چیزی که باعث میشه انسان دنیا رو سخت ببینه ، وجود قوه عقل و اختیارشه.
وجود عقل و اختیاره که باعث میشه از اشتباهاتمون پشیمون بشیم ، باعث میشه که از خودمون ناراضی باشیم و سعی بر جبران داشته باشیم‌.
میتونیم خودمون رو به بیخیالی بزنیم و در کمال آرامش مثل دیگر جانوران غذایی بخوریم و بخوابیم و جفت گیری کنیم . در آخر هم توسط طبیعت کشته میشیم...
خواسته ها و نیاز های فرای انسان باعث میشه که چالش هایی برای خودش بسازه و دنیا رو سخت جلوه بده برای خودش

دو و نیم) انسان دوست داره همه چیز رو سخت ببینه ، همیشه به بدترین احتمال ممکن فکر میکنه ، عاشق سختی کشیدنه یطوری
انسان موفق در زندگی فانی اونیه که بدونه دنیا ارزش سختی کشیدن رو نداره ، و شاد زندگی کنه.
حالا میتونه به مخدر ها پناه ببره . یا با تفکر ، فلسفه ی زندگی خودش رو پیدا کنه که تو این دنیای پوچ احساس آرامش واقعی داشته باشه

چی میشد اگه زندگی راحت و قشنگ بود؟ همه چیز روال و خوب بود؟
مثلا فقر، بیماری، جنگ، کشمکش، رقابت و این چیزا نبودن؟ آیا نمیشد همه چی گل و بلبل باشه؟

ممنون میشم یکی این احتمال رو بررسی کنه :-?
آیا امکان پذیره به هم‌چنین چیزی برسیم؟
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #8

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,408
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
زندگی سختی هاییی داره و بعضی ها این سختی هارو تحمل میکنن و بهش میخندن ،اما بعضی ازش زجر میکشن ، خیلی ازین چیزا رو خود انسان ها به وجود آوردن جنگ ، کرونا، فقر و..... من معتقدم بعضی وقتا سختی ها آدم رو میسازن اما گاهی این سختی ها خیلی زیاد میشن ، الان هیچکس لایق کرونا نبود ، چرا کرونا سرایت کرد و رایج شد انقدر؟ خدا ساختش ؟نه این کار بشره ، فقر چی؟اینکه میان حق و حقوق ملت میخورن تا حد زیادی تو فقر تاثیر داره در جهان ، جنگ چی ؟ سر دعوای چندتا آدم ، یه مشت بدبخت کشته شدن ، گرمایش جهانی ؟قطع درختان ، نگاه کنید فقط چقدر خودمون تو این سختی ها مقصریم
خب چرا آدم ها باید سختی رو بسازن؟
آیا بحث سر رقابت و انتخاب طبیعی و در نتیجه تلاش برای بقا هست؟ حق و حقوق ملت رو میخورن که خودشون ثروتمند تر شن و نسل خودشون ادامه پیدا کنه؟
یا مثلا ذات انسان اینطوریه و صرفا عدم صلح و آرامش رو دوست داره و میخواد یه بهونه واسه دعوا جور کنه؟
 
ارسال‌ها
589
امتیاز
11,386
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
97
ولی فکر نمی‌کنین اگر زندگی سخت نبود اصلا این همه فلسفه‌بافی و ارزش‌سازی از سختی نمی‌شد؟ یعنی از کجا انقدر مطمئنید بدون سختی لذت نمی‌بردید یا حوصلتون سر می‌رفت یا هرچی؟ چون من خودم به شخصه فکر نمی‌کنم همچین حسی خواهم داشت. یعنی نظر من شخصا اینه که ارزشی در سختی نیست و صرفا این حرفارو میزنیم که یه جوری با سختی‌های خودمون کنار بیایم و به زندگی ادامه بدیم.

+ البته اگر قرار بر مقایسه زندگی با بازیه چرا باید با بازی‌های رقابتی یا با سختی مقایسه کنیم وقتی میتونست زندگیمون مثل animal crossing و stardew valley باشه؟:))
 
آخرین ویرایش:
  • شروع کننده موضوع
  • #10

موازی

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
595
امتیاز
15,408
نام مرکز سمپاد
سمپاد شیراز
شهر
شیراز
سال فارغ التحصیلی
93
دانشگاه
RWTH
رشته دانشگاه
مهندسی برق
یه بازی کامپیوتری رو تصور کنید که نسخه بی نهایت اش رو داریم ، تمام فیچر های بازی رو میتونی بدون زحمت بخری بدون اینکه پولت تموم شه...
اون بازی حداکثر دو سه روز برات جذابه . در حالی اگر نسخه عادی بازی بود ، چالش هایی داشت که برات بیشتر جذابیت داشت و از رسیدن به مرحله بالاتر بازی احساس رضایت پیدا میکنی
چرا باید صرفا از رسیدن به مراحل بالاتر احساس رضایت داشته باشیم؟ چرا همش بحث سر اینه که کی بهتر و بالاتر وبیشتره؟آیا این به خاطر نحوه تربیت ما نبوده؟ به نظرت آیا کلا ذات انسان اینطوری هست؟

فکر میکنم تو کتابای دینی داشتیم که انسان کمال طلب هست و به دنبال این هست که بیشتر به دست بیاره و به مراحل بالاتر برسه ولی لزومی نداره همه آدما از رسیدن به مرحله بعدی احساس لذت کنن. چون مرحله بعدی قطعا سخت تر خواهد بود.
و فرض کن برسی به مرحله ای که هرچی تلاش میکنی نمیشه. چند بار سعی میکنی اون مرحله رو انجام بدی؟ شاید بعد از ۱۰ بار دیگه کلا اون بازی رو ببوسی بذاری کنار.
 

الهه ن

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,082
امتیاز
33,028
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
مياندوآب
سال فارغ التحصیلی
1394
دانشگاه
علوم پزشکی تبریز
رشته دانشگاه
پزشکی
اگه بگیم «زندگی رو سخت نمی‌دونم» قبول ه؟
به نظرم سختی و راحتی نسبی هستند نه مطلق! هرکسی با نگاه خودش و توان خودش می‌گه چیزی سخت ه یا راحت.
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,921
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
ولی فکر نمی‌کنین اگر زندگی سخت نبود اصلا این همه فلسفه‌بافی و ارزش‌سازی از سختی نمی‌شد؟ یعنی از کجا انقدر مطمئنید بدون سختی لذت نمی‌بردید یا حوصلتون سر می‌رفت یا هرچی؟ چون من خودم به شخصه فکر نمی‌کنم همچین حسی خواهم داشت. یعنی نظر من شخصا اینه که ارزشی در سختی نیست و صرفا این حرفارو میزنیم که یه جوری با سختی‌های خودمون کنار بیایم و به زندگی ادامه بدیم.

+ البته اگر قرار بر مقایسه زندگی با بازیه چرا باید با بازی‌های رقابتی یا با سختی مقایسه کنیم وقتی میتونست زندگیمون مثل animal crossing و stardew valley باشه؟:))
فکر نمی کنی اگه سختی نبود آسایش معنا و مفهومش رو از دست می داد؟ یا اگه غم نبود اصلا از کجا می فهمیدیم شادی چیه؟ انسان چطور احساس نیاز پیدا کرد نسبت به نور؟زمانی که با تاریکی رو به رو شد. چه زمانی احساس نیاز به گرما کرد؟ زمانی که با سرما رو به رو شد.

+دیالکتیک هگل همچنین چیزی رو میگه: تناقض و ناسازگاری پایه و اساس حرکت و فعالیت موجودات هستن . به عبارت دیگه ریشه حرکت ها و جنبش ها تناقض و تضاد و ناسازگاریه.
+حرکت تحولی و تکاملی براساس عبور از ضدی به ضد دیگر و سپس سازش و ترکیب و وحدت دو ضد در مرحله عالی تر است.
 
ارسال‌ها
589
امتیاز
11,386
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
97
فکر نمی کنی اگه سختی نبود آسایش معنا و مفهومش رو از دست می داد؟ یا اگه غم نبود اصلا از کجا می فهمیدیم شادی چیه؟ انسان چطور احساس نیاز پیدا کرد نسبت به نور؟زمانی که با تاریکی رو به رو شد. چه زمانی احساس نیاز به گرما کرد؟ زمانی که با سرما رو به رو شد.

+دیالکتیک هگل همچنین چیزی رو میگه: تناقض و ناسازگاری پایه و اساس حرکت و فعالیت موجودات هستن . به عبارت دیگه ریشه حرکت ها و جنبش ها تناقض و تضاد و ناسازگاریه.
+حرکت تحولی و تکاملی براساس عبور از ضدی به ضد دیگر و سپس سازش و ترکیب و وحدت دو ضد در مرحله عالی تر است.
خب ارزش این احساس نیاز چیه؟ مگه غیر از اینه که باعث تلاش بیشتر برای رفع اون تاریکی و اون سرمائه؟ حالا اگر اصلا تاریکی و سرما نباشن اصلا چه نیازی به همون احساس نیاز هست؟ اگر یه موقعیت ایده‌آل وجود داشته باشه چه نیازی به حرکت و فعالیت و تغییر هست؟ البته رسیدن به این حالت ایده‌آل که تقریبا حتی تصورشم برای ما غیر ممکنه ولی به نظرم این حس که حتما حوصلمون سر میره یا مثلا حتی هنر خوبی نمیتونیم تولید کنیم (این فکریه که بعضی وقتا خودم میکنم) همش حدس و گمانه بر راستای اینکه زندگی پر از سختیمون بی معنی نباشه ولی واقعا چطور میشه قطعی گفت که این اتفاقات میوفته؟ به نظرم جواب دادن به این سوالا خیلی پیچیده‌تر از این حرفاست. نمی‌دونم.

+ همون طور که تصور یه وجود خدامانند برامون سخته و در نهایت به یه موجود آدم مانند تو ذهنمون تبدیلش میکنیم. تصور یه زندگی کاملا بدون سختی هم مثل همینه و به تجربه‌های تا الان خودمون ترجمش میکنیم در حالی که خوب تبدیل نمیشه و درکش نمیکنیم.

جدا از این بحثای تئوری و فلسفی به نظرم این سختیا در بعد کاربردی برای همین احساس نیاز خوبن اتفاقا که برای رفعشون تلاش کنیم. در واقع مشکل من با ارزش‌گذاری روی این سختی‌هاست مخصوصا در دید کلی جامعه حالا برای فرد هرکس میتونه اینکارو بکنه اگر فکر میکنه به زندگیش معنی میده من خودمم اینکارو میکنم. ولی از یه دید کلی اجتماعی به نظر ارزش ساختن از سختیا اتفاقا پیشرفت در جهت رفعشون رو کم میکنه. اون فردی که با امکانات خیلی کم به یه مرتبه بالا میرسه یا اون فردی که رو ویلچره و یه زندگی خیلی بهتر از افرادی که رو ویلچر نیستن رو به تنهایی می‌چرخونه یا اون پسربچه‌ای که برای کمک به خانوادش که گشنگی نکشن کار میکنه، همه‌ی اینا قطعا خیلی قابل تحسینن ولی به چه قیمتی؟ چرا یکی باید امکانات کم داشته باشه، اونی که ویلچره به خاطر همکاری نکردن جامعه زندگی معمولی براش سخت‌تر باشه و چرا یه خانواده برای اینکه گشنگی نکشه باید بچش هم کار کنه که بخوایم بگیم واو آفرین؟ چه ارزشی در از فرش به عرش رسیدن هست وقتی از اول هم نباید کسی در فرش میبود؟ (:))) (البته این حرفارو کسی اینجا نزده پس شاید زیاد مربوط نباشن ولی این عقایدو زیاد میبینم من)

+ حالا من کاری با اینکه ایجاد این شرایط غیرممکنه یا نیست یا هرچی (مخصوصا بحثای سیاسی) ندارم نکته اینجاست که هدف نهایی یه جامعه (هر جامعه‌ای با هر نوع سیاستی) باید این باشه نه که [جامعه] بگه نه اینا بخشی از زندگی‌ هستند و به جاییش نگیره.

+ یه مثال قابل لمس‌تر از این موضوع که بعضی وقتا ارزش‌سازی از سختی مانع تغییر و پیشرفت میشه و ابعادش به اندازه فقر و اینا بزرگ نیست، مشکلیه که خیلیا با قابل دسترسی تر شدن بازی‌های کامپیوتری برای همه دارن. خیلی راجع به این بحثا زیاده که تعداد زیادی از افراد با ایجاد سختی‌ (سختی به معنای دیفیکالتی توی بازی) آسون‌تر مشکل دارن و ایجاد قابلیت‌هایی که برای افرادی با ناتوانی رو بد میدونن چون میگن اگر بازی با سختی شکست داده نشه اصلا ارزش نداره. حالا سوال اینه که چرا انقدر واکنشا به قابلیت‌هایی که اگر بخواین میتونین استفاده نکنین زیاده؟ هرکس بخواد خیلی با سختی بازی کنه میتونه ولی اینکه اگر کسی اونقدر سخت نمیتونه نباید کلا بازی کنه؟ مشکلش کجاست؟ اگر جلوی یه عده گرفته بشه که آسون‌تر یه بازی رو تموم کنن ارزش اونایی که با سختی شدیدتر بازی میکنن کم میشه؟

+ البته یه موضوع دیگه کاملا خارج از بحث امکانات و سختی‌هایی که خود جامعه ایجاد میکنه هست. چرا دانش‌آموزی که از صفر با تلاش به 70 میرسه بیشتر از دانش‌آموزی که از اول 80 بوده تحسین میشه؟ کلا تو پیش‌زمینه ذهنی هممون هست که اون کسی که بیشتر تلاش میکنه و سختی میکشه رو بیشتر تحسین کنیم فارغ از نتیجه. ولی چرا؟ این پیش‌زمینه از کجا میاد؟
 
آخرین ویرایش:

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,921
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
اگر یه موقعیت ایده‌آل وجود داشته باشه چه نیازی به حرکت و فعالیت و تغییر هست؟
فکر میکنم جواب پاراگراف اول حرفات توی همین سوال خودت هست...خب واقعا نیازی نیست و همین عدم نیاز رکود میاره...
البته رسیدن به این حالت ایده‌آل که تقریبا حتی تصورشم برای ما غیر ممکنه ولی به نظرم این حس که حتما حوصلمون سر میره یا مثلا حتی هنر خوبی نمیتونیم تولید کنیم (این فکریه که بعضی وقتا خودم میکنم) همش حدس و گمانه
داری میگی سطح ایدآلی که قابل تصور نیست واسمون...وقتی نیازی نباشه آدمیزاد چه دلیلی میتونه واسه تولیدات خلاقانه داشته باشه اصلا؟ مگه پایه ی هر خلاقیتی غیر از احساس نیازه؟ اگه چیزی به نظرت میرسه مثال بزن لطفا.

+راجع به بقیه ی صحبت هات هم فکر میکنم باز همش بر میگرده به احساسات آدما؛ ینی مثلا برنده شدن یه بازی با سطح دشواری بالا ارزشش بیشتره چون آدمیزاد حس میکنه بیشتر از قابلیت هاش استفاده کرده و اساسا این حس هم در آدم وجود داره که وقتی در شرایط سخت نتیجه ی قابل قبول میگیره بیشتر مفتخر میشه و به خودباوری می رسه نسبت به اینکه مثلا تمام زمینه ها براش فراهم باشه و اون روند عادی رو طی کنه و به نتیجه ی قابل قبول برسه.
البته یه موضوع دیگه کاملا خارج از بحث امکانات و سختی‌هایی که خود جامعه ایجاد میکنه هست. چرا دانش‌آموزی که از صفر با تلاش به 70 میرسه بیشتر از دانش‌آموزی که از اول 80 بوده تحسین میشه؟ کلا تو پیش‌زمینه ذهنی هممون هست که اون کسی که بیشتر تلاش میکنه و سختی میکشه رو بیشتر تحسین کنیم فارغ از نتیجه. ولی چرا؟ این پیش‌زمینه از کجا میاد؟
تا جایی که متوجه شدم تو میگی این چیزیه که جوامع نهادینه کردن اما من فکر میکنم بشر به ذات طالب همچین چیزی هست. و مشخصا دانش آموزی که از 0 به 70 می رسه بیشتر تحسین میشه چون نمود پیشرفته، نمود اینه که تو اگه صفر هم بودی توانایی این رو داری که 100 بشی، حتی میتونه امیدوار کننده باشه... [حالا البته فارغ از اینکه دانش آموزی که از صفر پیشرفت میکنه یا شخصی که با معمولیت به موفقیتی میرسه از لحاظ روانی نیاز بیشتری به تشویق و قوت قلب دارن برای ادامه ی مسیر واسه همینه که توی جامعه تشویق و تحسین اینارو بیشتر می بینی...همین و نه چیز دیگری]
 

Saghar1911

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
94
امتیاز
703
نام مرکز سمپاد
فرزانگان۴
شهر
کرج
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
امام خمینی قزوین
رشته دانشگاه
مهندسی برق
من اطلاعاتم تو اکثر چیزا خیلی کمه ولی به شخصه مسئله بازی باعث شده اینو درک کنم.
وقتی نسخه بی نهایت یکی دوتا از بازیای مورد علاقمو نصب کردم فهمیدم اینجوری نمیشه! دیگه مزه نمیده. اصلا یه چیزی: شما بازی ماینکرافتو میشناسید؟ اگه یه مدت مود survival رو بازی کنید و بعد سوییچ کنید رو مود creative میبینید که کل مزه بازی از بین میره. این برا من صدق میکنه‌. وقتی که هیچی ندارم و باید برای زنده موندن تلاش کتم خیلی بیشتر بهم مزه میده تا همه چیز داشته باشم.
یا یه مثال دیگه: نه همه فیلما و کتابا ولی اکثرشون مخصوصا اونایی که بیشتر به روایت زندگی آدما نزدیکن از اونجایی شروع میشن که یه اتفاق غیر عادی پیش میاد. اکثر ما فیلمی که روایت یه روز عادی شامل بیدار شدن صبحانه خوردن و غیره باشه رو دوست نخواهیم داشت. یه اتفاق تازه، یه مشکل و یه اتفاق خارج از روتین روزمره اینا مارو جذب میکنه.
تجربه همه چیز داشتن، نبودن سختی و آرامش خوبه ولی خسته کنندست.
شاید ربطی نداشته باشه ولی یه تصوری از بهشتی که همه چیز گل و بلبله برام غیر عادیه یجورایی انگار اونجا یه شادیه مصنوعی وجود داره. شادی ای که اجباریه.
من دوست دارم زندگی کنم و قبول کردم که هردوش تو زندگی وجود داره، هم سختی هم آسونی. میدونم هنوز خیلی بچم که بدونم سختی هایی که بعضیاتون ازش حرف میزنید چیه ولی حقیقت به نظر من اینه که زندگی بدون پستی بلندی بی مزست.
 
ارسال‌ها
589
امتیاز
11,386
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
97
+راجع به بقیه ی صحبت هات هم فکر میکنم باز همش بر میگرده به احساسات آدما؛ ینی مثلا برنده شدن یه بازی با سطح دشواری بالا ارزشش بیشتره چون آدمیزاد حس میکنه بیشتر از قابلیت هاش استفاده کرده و اساسا این حس هم در آدم وجود داره که وقتی در شرایط سخت نتیجه ی قابل قبول میگیره بیشتر مفتخر میشه و به خودباوری می رسه نسبت به اینکه مثلا تمام زمینه ها براش فراهم باشه و اون روند عادی رو طی کنه و به نتیجه ی قابل قبول برسه.
تا جایی که متوجه شدم تو میگی این چیزیه که جوامع نهادینه کردن اما من فکر میکنم بشر به ذات طالب همچین چیزی هست. و مشخصا دانش آموزی که از 0 به 70 می رسه بیشتر تحسین میشه چون نمود پیشرفته، نمود اینه که تو اگه صفر هم بودی توانایی این رو داری که 100 بشی، حتی میتونه امیدوار کننده باشه... [حالا البته فارغ از اینکه دانش آموزی که از صفر پیشرفت میکنه یا شخصی که با معمولیت به موفقیتی میرسه از لحاظ روانی نیاز بیشتری به تشویق و قوت قلب دارن برای ادامه ی مسیر واسه همینه که توی جامعه تشویق و تحسین اینارو بیشتر می بینی...همین و نه چیز دیگری]
اینکه به تحسین و تشویق بیشتری نیاز دارن رو قبول دارم ولی حرف من چیز دیگه‌ایه. اون بحث جامعه رو بیخیال هم خیلی بیش از حد کلیه هم اصلا به این تاپیک ربطی نداره زیاد نمیدونم چرا گفتم. درگیرش نشیم.:‌)) ولی در اون مثال بازی: سطح دشواری یه حالت کلیه دیگه یعنی یک سطح ممکنه برای یکی خیلی آسون باشه برای یکی دیگه از شدت سختی غیر ممکن. حالا در این حالت بهتر نیست که چند سطح وجود داشته باشه تا هرکس اون سطحی رو انتخاب کنه که برای خودش چالش‌برانگیزه؟ ولی مشکل اینجاست عده‌ای که بازی رو روی سطح دشواری بالا برنده میشن اصلا نمی‌خوان که اون بازی سطح دشواری پایین‌تری هم داشته باشه. یعنی مسئله فقط این نیست که اونایی که در سطح بالاتری برنده میشن بیشتر تحسین بشن مسئله اینجاست که یه عده حتی اجازه‌ی تجربه کردن بازی در سطح‌های دشواری پایین‌تر رو نمی‌خوان بدن.

فکر میکنم جواب پاراگراف اول حرفات توی همین سوال خودت هست...خب واقعا نیازی نیست و همین عدم نیاز رکود میاره...
داری میگی سطح ایدآلی که قابل تصور نیست واسمون...وقتی نیازی نباشه آدمیزاد چه دلیلی میتونه واسه تولیدات خلاقانه داشته باشه اصلا؟ مگه پایه ی هر خلاقیتی غیر از احساس نیازه؟ اگه چیزی به نظرت میرسه مثال بزن لطفا.
خب نه در واقع سوال اصلی در اونجا که من درست ننوشتم اینه که خب مشکل رکود چیه؟ رکود چرا بده؟ مثلا همین سوال خودتو یه ذره عوض کنیم: اگر نیازی به خلاقیت نداشته باشیم خلاقیت چه فایده‌ای داره؟ فکر می‌کنم پایه‌ای‌ترین نوع خلاقیت هنره. هنر از چه نیازی میاد؟ در یه جامعه غیر ایده‌آل تغییر و بهتر شدن. ولی بعضی وقتا هم هنر صرفا برای خود نیاز خلاقیت میاد. حالا در ایده‌آل‌ترین حالت بودن و وجود داشتن به نظر من هنر هم وجود خواهد داشت. چون تنها حالت ایده‌آل بودنش اینه که خود نیاز به خلاقیت انسان برطرف بشه. اگر نیاز به خلاقیت برطرف نشه که هنوز اون حالت به نهایت ایده‌آلی خودش نرسیده. یعنی حرف من اینه که جهان ایده‌آلی که شما تصور می‌کنید و حوصلتون توش سر میره اصلا جهان ایده‌آل نیست چون حوصلتون توش سر رفته و این خودش یه مشکله! و ما اصلا نمی‌تونیم این جهان ایده‌آل بدون مشکل رو متصور بشیم.

+ یه سوال خطاب به همه: اگر سختی در این جهان خوبه و غلبه بر مشکلات احساس رضایت برامون داره پس چرا در جهان پس از مرگ یه بهشت متصور میشید؟ و فرق این جهان با اون چیه که اینجا سختی خوبه اونجا نه؟ یا فکر می‌کنید در اونجا هم سختی وجود داره؟ بدیهتا خطاب سوال به اوناییه که هم سختی‌‌ها رو خوب میدونن و مزه‌ی زندگی و هم به خدا و آخرت و بهشت اعتقاد دارن.:‌)) (و نه "همه" که اول پاراگراف گفتم:‌-") من خودم اعتقاد ندارم ولی دوست دارم بدونم اونایی که این دو فکر رو هم‌زمان دارن چجوری براش استدلال می‌کنن.
 

پرنیان.ک

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
2,300
امتیاز
48,921
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
خرم آباد
سال فارغ التحصیلی
94
حالا در این حالت بهتر نیست که چند سطح وجود داشته باشه تا هرکس اون سطحی رو انتخاب کنه که برای خودش چالش‌برانگیزه؟
ولی فکر میکنم واقعیت زندگی همینه؛ ینی هر آدمی با هر سبک زندگی ای چالش های خودش رو داره و همینه که افراد و زندگی هاشون رو منحصر به فرد کرده و اصلا هم ربطی به خواست دیگران نداره که بخوان بپذیرن یه زندگی کم چالش تر رو یا نپذیرن چون به هر حال آدما مسیر خودشون رو ادامه میدن...

خب نه در واقع سوال اصلی در اونجا که من درست ننوشتم اینه که خب مشکل رکود چیه؟ رکود چرا بده؟ مثلا همین سوال خودتو یه ذره عوض کنیم: اگر نیازی به خلاقیت نداشته باشیم خلاقیت چه فایده‌ای داره؟ فکر می‌کنم پایه‌ای‌ترین نوع خلاقیت هنره. هنر از چه نیازی میاد؟ در یه جامعه غیر ایده‌آل تغییر و بهتر شدن. ولی بعضی وقتا هم هنر صرفا برای خود نیاز خلاقیت میاد. حالا در ایده‌آل‌ترین حالت بودن و وجود داشتن به نظر من هنر هم وجود خواهد داشت. چون تنها حالت ایده‌آل بودنش اینه که خود نیاز به خلاقیت انسان برطرف بشه. اگر نیاز به خلاقیت برطرف نشه که هنوز اون حالت به نهایت ایده‌آلی خودش نرسیده. یعنی حرف من اینه که جهان ایده‌آلی که شما تصور می‌کنید و حوصلتون توش سر میره اصلا جهان ایده‌آل نیست چون حوصلتون توش سر رفته و این خودش یه مشکله! و ما اصلا نمی‌تونیم این جهان ایده‌آل بدون مشکل رو متصور بشیم.
خب معنی رکود چیه؟ ساکن شدن؛ ایستادن. به نظر میاد در این صورت زندگی معناش رو از دست میده.
خب من از اینکه در وضعیت آرمانی حوصلت سر میره حرفی نزدم اما میگی اون ایده آلی که ازش حرف میزنی حوصلت توش سر نمیره چون اگه بره باز خودش از ایده آل فاصله میگیره؛ بعد از طرفی خودت میگی هنر به خاطر احساس نیاز به خلاقیت به وجود میاد و در حالت ایده آلت باز هنر وجود داره. ینی تو میگی باز اونجا هم احساس "نیاز" هست با توجه به حرفای خودت توی حالت ایده آل هیچ نوع احساس نیازی دیگه نباید وجود داشته باشه چون از ایده آل فاصله میگیره حتی احساسات غریزی و طبیعی سطوح مختلف حیوانی، انسانی و روحانی مثل خلاقیت!
این بخش مقداری بی ارتباطه به بحث اما میخوام بگم دیدگاهت نسبت به هنر اشتباهه؛ اینکه فکر کنی هنر از نیاز به خلاقیت انسان نشئت گرفته اشتباهه چون اینطوری سرچشمه ی هنر رو فرد هنرمند دونستی و هایدگر میگه که این فقط باعث ایجاد دور باطل میشه.
من زمانی فکر میکردم منشاء هنر نیاز زیبایی شناسی بشره خب اینم اشتباه بود.
هایدگر به‌طورکلی دوتا برداشت نسبت به سرچشمه هنری رو مردود میدونه . یکی اینکه هنر امری متعلق به فرهنگه، (متعلق به روان انسان) که به‌طور اساسی با لذت و زیبایی سروکار داره. دو اینکه اثر هنری در اصل و در آغاز یه چیزه و بعد ارزش زیبایی‌شناسانه، از راه دیدگاه سوبژکتیو، یعنی ذهن انسان به‌عنوان آفریننده یا مخاطب اثر، بهش اضافه میشه.
مخلص کلام اینکه تعریفش از هنر اینطوریه: اثر هنری باید پیش و مهم‌تر از هر چیز بر زمینه ی کوشش در فهم معنای هستی و حقیقت جهان شناخته بشه و نه در قالب ذهنیت هنرمند.
اگر سختی در این جهان خوبه و غلبه بر مشکلات احساس رضایت برامون داره پس چرا در جهان پس از مرگ یه بهشت متصور میشید؟
راجع به این سوال هم علی الحساب خودم رو تبرئه میکنم چون عقاید فراطبیعی اینجوری ندارم :)) و ذهنیتم نسبت به زندگی پس از مرگ "اگر وجود داشته باشه!" چیز دیگه ایه... شاید بعدا راجع بهش گفتم...
 
ارسال‌ها
589
امتیاز
11,386
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
بجنورد
سال فارغ التحصیلی
97
خب معنی رکود چیه؟ ساکن شدن؛ ایستادن. به نظر میاد در این صورت زندگی معناش رو از دست میده.
خب من از اینکه در وضعیت آرمانی حوصلت سر میره حرفی نزدم اما میگی اون ایده آلی که ازش حرف میزنی حوصلت توش سر نمیره چون اگه بره باز خودش از ایده آل فاصله میگیره؛ بعد از طرفی خودت میگی هنر به خاطر احساس نیاز به خلاقیت به وجود میاد و در حالت ایده آلت باز هنر وجود داره. ینی تو میگی باز اونجا هم احساس "نیاز" هست با توجه به حرفای خودت توی حالت ایده آل هیچ نوع احساس نیازی دیگه نباید وجود داشته باشه چون از ایده آل فاصله میگیره حتی احساسات غریزی و طبیعی سطوح مختلف حیوانی، انسانی و روحانی مثل خلاقیت!
خب البته حرف منم تقریبا همینه که ایده‌آل خودش در ذاتش تناقض داره چطور میشه یه چیزی بدون هیچ مشکل و سختی و نیازی وجود داشته باشه که همه‌ی احساس‌های برتر رو برای انسان ایجاد کنه و به طور کلی رضایت رو براش ایجاد کنه. اگر این احساسات غریزی و طبیعی که میگی وجود نداشته باشه آیا واقعا ایده‌آله؟ به نظرم یه موجود بی حس بودن دیگه انسانیت به حساب نمیاد که بخواد ایده‌آل باشه یا نباشه. حالا مشکل اینجاست که اگر بخوایم این تناقض رو رفع کنیم به کل باید ایده‌آل بودنش رو حذف کنیم چون در ذهن ما قد نمیده که هیچ کمبودی نباشه و در عین حال همه‌ی احساساتمون ارضا بشه حتی اونایی که به کمبود نیاز دارن. نمیدونم کلا مخ خودم نمیکشه به این پرت‌ و پلایی که دارم میگم.:))

+ البته اصلا نمیدونم بحث چجوری به این حرفای فلسفی کشیده شد. (احتمالا تقصیر خودمه) منظور من در پست اولم بیشتر این بود که اگر مثلا یکی در همین لحظه بتونه اون زندگی‌ای که میخواد رو بدون سختی به دست بیاره کسی نیست که از این بدش بیاد. حداقلش من که خودم اینو ترجیح میدم به اینکه کلی دست و پا بزنم تا به یه ثبات و آرامش برسم. این ثبات و آرامشم لزومی نداره برای همه یکسان باشه حتی اصلا لازم نیست آرامشی توش باشه مثلا یکی که دوست داره بره تو جنگل‌های آمازون ماجراجویی کنه (حالا فانتزی‌ترین مثالو زدم:))) هم واقعا چرا نباید بخواد مستقیما بره همون جا و کارای مربوط به اونو بکنه به جای اینکه اولش کلی زور بزنه پول دربیاره که بتونه بره و قطعا اونجا هم خودش کلی سختی داره ولی مشکل سختی‌هایی که ما الان داریم میکشیم اینه که حتی 90 درصدشون به اون چیزی که می‌خوایم ربط هم ندارن و الکی میایم دلمون رو خوش میکنیم که آره این سختیا به زندگی من معنی میده. سختی‌هایی که حتی به اهدافت مربوط نمیشن چه معنایی می‌خوان بدن؟

+ راجع به هنر من بیشتر مثال‌هایی زدم که به این بحث مربوط میشد و نه که لزوما همه‌ی هنرها نیاز به تغییر یا نیاز به خلاقیت باشن. ولی این تعریفی که دادی رو هم کامل قبول ندارم ولی اصلا به این تاپیک مربوط نمیشه پس حرفی نمیزنم که بحثش ادامه پیدا نکنه.
 

Rrf

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
108
امتیاز
3,619
نام مرکز سمپاد
اژه ای
شهر
اصفهان
سال فارغ التحصیلی
95
رشته دانشگاه
دندانپزشکی
به نظر شما چرا زندگی سخته؟ اگه فرض کنیم خدا خواسته - یا به روایتی ماهیتش اینه- چرا باید سخت باشه؟ اصلا زندگی و چالش هایی که داره براتون سخته یا راحت؟

به‌نظرم خب چون سخته. قرار نبوده آسون باشه. صرفا چیزیه که هست. قانونش همین بوده. چرا؟نمیدونم. جوابش اهمیتی نداره و کمکی نمیکنه. سوالی اینجا وجود نداره. آرزوی خوبی هست ولی.

کاری به شیرینی ش ندارم. بعضیا میگن شیرینی زندگی به همینه که سخت باشه و اگه نباشه یکنواخت و کسل کننده میشه.

این تا حدودی چرت و پرته. مثلا یه سری موانع رو داری، که اگه نداشتی بهتر زندگی میکردی، زودتر رشد میکردی و وضعیتت بهتر بود و به مراحل بالاتری سعی میکردی برسی. حالا این موانع رو داری، سعی میکنی حلش کنی تا به اون چیزایی که میخوای میرسی، که خوبه، آفرین، تلاش کردن تحسین برنگیزه. هر چند رضایت برانگیز هست ولی فکر نمیکنم ان‌چنان ارزش یا شیرینی یا برتری خاصی داشته باشه. نمیدونم. صرفا کارهایی هست که باید انجامش بدی تا به اون سطحی از زندگی که میخوای برسی. واقع بینانه هم اینه که عدالت و مساواتی نیست. پس مقایسه هم اشتباهه چون خیلی چیزها جبرا بر ما اعمال میشه. قضیه اینه که این جبر رو میپذیری و ادامه میدی. که خیلی هم کار سختیه.

چی میشد اگه زندگی راحت و قشنگ بود؟ همه چیز روال و خوب بود؟
مثلا فقر، بیماری، جنگ، کشمکش، رقابت و این چیزا نبودن؟ آیا نمیشد همه چی گل و بلبل باشه؟
خوب میشد. ولی خب قوانین اینجوری نیست. درد و شکست لازمه تغییره. اگر وضع بهتر باشه که خب چه بهتر. درد کشیدن ارزشمنده. مثلا اگه بابای پولدار داشتم از همون اول پولدار بودم که خب بهتر هم بود، حالا نیست و من باید این مشکل رو حل کنم تا به اون پولداره برسم. این ارزشمنده، ولی من تازه رسیدم به اون چیزی که اون بچه پولداره از همون اول داشته. چون عدالت و مساواتی نیست و قرار هم نبوده باشه. پس در نتیجه مقایسه هم کار اشتباهیه. چون جایگاه ابتداییم جبرا بر من اعمال شده. این درد و رنجی که میکشم ارزشمنده؟ نمیدونم. من خودم دوست دارم اینجوری فکر کنم که بی معنا نیست. داستان زندگیم رو شکل داده و منحصربفرد مخصوص خودمه. حالا هرچقدر سطحش پایین‌تر یا بالاتر باشه مقایسه‌ای نباید صورت بگیره.


+++ من این متن رو که نوشتم دوباره خوندمش و یه سری تناقضاتی رو توش احساس کردم. هرچند که فکر میکنم طبیعی باشه! هم چنین بنظر میرسه از بحث هم دور شده باشم. که اهمیتی نداره.
 

MmmSampadi

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
630
امتیاز
2,280
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی
شهر
سنندج
سال فارغ التحصیلی
1405
زندگی سخت نیست ما آدما اونو برای همدیگه و خودمون سخت میکنیم
 
بالا