رمانی بوده که پاش گریه کنی؟

  • شروع کننده موضوع شروع کننده موضوع anaana251223
  • تاریخ شروع تاریخ شروع
حالا یادم نیست که گریه کرده باشم یا نه ولی بچه تر که بودم یه نفر کتاب زخم داوود رو به عنوان هدیه ی تولد بهم داد...
کتاب در مورد چند نسل متوالی از فلسطینیان تو همون دورانی که فلسطین اشغال شد...
و خوب یه جایی که زندگی کاملا دیگه داره اوکی میشه و این تو امریکاست یه دفعه ای همه به چخ میرن و یه جورایی سرنوشت مادرش برا خودش تکرار میشه و این هم تا مرز جنون پیش میره...
تنها کتابی بود که حجم دپرس بودنش باعث شد بین خوندنش یه وقفه ی طولانی بندازم...
پ.ن:من معمولا از اوناییم که یک نفس کتاب میخونن...
 
فک کنم سر جنگی که نجاتم داد گریه کردم
نویسنده شو نمیدونم، انتشاراتش پرتقاله
در مورد یه دختر معلول بود که تو جنگ مجبور میشد با داداشش بره و با یه خانمی زندگی کنه، یه همچین چیزی بود فک میکنم
 
شب های روشن داستایوفسکی
روایت و توصیفش ورای زیباست، درباره یه رویا پرداز تنهاست که کسی رو پیدا می‌کنه که باهاش صحبت کنه و...

گریه که نه در حد تر شدن چشم و اینا :)) که البته بخاطر این بود که اسپویل شدم؛ اسپویل نکنید :-<
 
رمان پرستش و جایی نرو تنها رمانایی بودن ک من باهاشون گریه کردم:(:-s:-/:((:((:((:((:((:((:((
 
من یاسمین و پریچهر مودب پور رو که خوندم تا چند روز یه چشمم اشک بود یه چشمم خون. :))
 
من زیاد نه کتاب میخونم نه گریه میکنم حافظه‌ی خوبی هم ندارم ولی چیزی که یادم میاد از بچگیم سر مرگ اون طرف تو کتابای دارن شان.:| (حالا البته نمیدونم اسپویل برای یه کتاب بیشتر از 15 ساله چی میگه:)))
 
من هم سر فیلم هم کتاب خطای ستارگان بخت ما گریه کردم و خب لذتم بردم:) دارن شانم بیشتر عصبانی بودم تا ناراحت‌. تا یه هفته به نویسنده و جد و آبادش فحش میدادم‌.
 
یه رمان ایرانی بود
اسطوره
نویسندش هم فکر کنم پگاه بود
اونجا یادمه با مرگ یکی از کارکترا گریه کردم
 
رمان "وقتی نیچه گریست" وقتی که بالاخره نیچه گریست منم گریستم:(
 
آخرین ویرایش:
رکان من پیش از تو
من خیلی براش گریه کردم
یه وقتایی وقتی شخصیتاش درد و دل میکردن حرفاشون خیلی دردناک بود
البته با همین رمان خیلی هم خندیدم!
کلا که خیلی قشنگه و یکی ا بهترینایی که خوندم
 
عاااام روم نمیشه بگم
اوکی به نظرم رمان های اینترنتی خیلی چیپن و این حرفا...
ولی یکیشون خیلی دوست داشتنی بود برام...X_X
در حدی که تمام جمله قصاراشو حفظ کردم...:'>
بفرمایید:D
بی فام از مهدیه شکری
 
سووشون ... برا مظلومیت زری و حس و حالش بعد از اینکه شوهرش یوسف کشته شد خیلیی گریه کردم
کتاب قشنگی بود ولی
 
خانه ی خودمان
یه رمان ژاپنیه از زبون یه دختری که خواهر بزرگتر داره.
اونا یه دنیایی باهم دارن که همون اول عاق خواهره میشی ارزوی خواهره اینه که یه خونه برا خودشون داشته باشن
اخر داتان خواهره بر اثر مریضی می میره و تو مراسم سوزوندنش خواهر کوچیکه هم خودشو میسوزونه.
اصن کتابو گذاشتم کنار یه ساعت گریه کردم
 
Back
بالا