رمانی بوده که پاش گریه کنی؟

DLF

Beyond
ارسال‌ها
303
امتیاز
6,294
نام مرکز سمپاد
Farzanegan.
شهر
اردبیل
سال فارغ التحصیلی
1400
مدال المپیاد
eror404 :)
دانشگاه
not yet
How green was my valley
 

^N^

کاربر نیمه‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
272
امتیاز
3,302
نام مرکز سمپاد
فرزانگان 1
شهر
زابل
سال فارغ التحصیلی
1401
من خیلی علاقه ای به خوندن کتابای سرگذشت واقعی ندارم چون حتی تصور اینکه همه ی اون اتفاقات و سختی ها برای یه نفر اتفاق افتاده ازارم میده
یه بار به اصرار دوستم یکی از کتابایی که خیلی براش عزیز بود رو خوندم
کتاب « دیدم که جانم میرود »
نگم از لحظه ای که دید دوستش داره شهید میشه...
انگار همونجا بودم ، بالای سرشون ، به اندازه ی همه ی ادمایی که اونجا بودن زار زدم
یه لحظه خودمو تصور کردم اگه همچین اتفاقی برام میوفتاد چجوری میتونستم خودمو جمع و جور کنم ؟
و به این نتیجه رسیدم که ، نمیتونستم :)
 

خودکشی

کاربر نیمه‌فعال
ارسال‌ها
19
امتیاز
149
نام مرکز سمپاد
علامه حلی
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1401
دانشگاه
علامه طباطبایی
رشته دانشگاه
روان شناسی
چند تا کتاب آخر هری پاتر برا منی که باهاشون زندگی کردم خیلی سخت بود این همه شخصیت دوست داشتنی کشته بشن
 

Mobina :)

کاربر فعال
ارسال‌ها
37
امتیاز
298
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه شهری
سال فارغ التحصیلی
1406
دختری با هفت اسم
(اندکی بغض)
 

_Vina_

دختر گاوچرون
ارسال‌ها
714
امتیاز
9,732
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
یه جایی تو تهران
سال فارغ التحصیلی
1405
جلد دوم دختر ستاره...(بخش نامه ها)
جایی که امروز نوشته دوست دارم فردا نوشته بود متنفرم ازت پس فردا نوشته بود دوست دارم...
یا جایی که گفته بود چیزی از دست نداده که فقط خودشو
((جری اسپینلی))
 

Sety

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
725
امتیاز
17,318
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
جلد اول دختر ستاره ای و کتاب پنج قدم فاصله..

جایی که امروز..
و مخصوصا جایی که توی لیست چیزایی که از لئو دوست دارم نوشت:واگن خوشحالیم و پر کردی و توی لیست چیزایی که از لئو دوست ندارم نوشت:واگن خوشحالیم و خالی کردی دقیقا میشه اونجا که سارن میگه دلیل خنده و گریت یکیه مسخرست:)
 
ارسال‌ها
296
امتیاز
4,160
نام مرکز سمپاد
مشهد فرزانگان1
شهر
مشهد
سال فارغ التحصیلی
1392
هری پاتر تو فصل آخرش :‌))))
و صد البته تو عنفوان نوجوانی ۱۲ ساله اینا بودم، رفیق اون زمانام بهم یه سمی معرفی کرد به نام افسون سبز! ده خب مگه مرض دارین این حجم از سس شر رو تو یک کتاب میارین؟
شد اولین و آخرین رمان عاشقانه‌ای که خوندم!
 

mehraneh

کاربر فعال
ارسال‌ها
25
امتیاز
239
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
0000
کتاب سفر به انتهای دنیا
دلیل گریه هم این بود که تمام داستان تصور میکردی قراره یک فردی بمیره ولی در انتها کتاب فرد دیگری به جای اون میمره
 

Asuna

^_____^
ارسال‌ها
7
امتیاز
105
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کاشان
سال فارغ التحصیلی
1401
بی برگشت
تنها رمانی که براش اشک ریختم ولی اسم نویسندش یادم نیس اما موضوعش درباره یه پسر بود به اسم عماد که خیلی سخت از عشقش جدا شد و در آخر به دلیل بیماری فوت کرد
لالا بخاب دنیا خسیسه واسه کم آدمی خوب مینویسه
یکی لب هاش همیشه غرق خنده
یکی چشماش تو خواب هم خیس خیسه
 

_Hani_

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
689
امتیاز
10,928
نام مرکز سمپاد
فرزانگان2
شهر
اسلامشهر
سال فارغ التحصیلی
1405
یه زمانی یه رمان از تو گوگل خوندم به معنای واقعی زار زدمم اسمش سفر به دیار عشق بود

جین ایر هم دارم میخونم بعضی جاهاش خانم ریدو فحش دادم:)) بعضی جاهاش واسه جین بغض کردم
 

Cooly

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
346
امتیاز
1,931
نام مرکز سمپاد
فرزانگان x
شهر
تبریز
سال فارغ التحصیلی
1405
شاید عروس دریایی
 

-Lili-

سیسیِ ملی
ارسال‌ها
1,032
امتیاز
7,106
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
کرمان
سال فارغ التحصیلی
1405
ما دروغگو بودیم
 
بالا