• اگر سمپادی هستی همین الان عضو شو :
    ثبت نام عضویت

استاد شجریان

ارسال‌ها
550
امتیاز
14,405
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1397
رشته دانشگاه
پزشکی
به شخصه موسیقی سنتی سبک مورد علاقه ام نیست و بیشتر علاقه ای که به شجریان داشتم سر این بود که وقتی خیلی ها پشت مردم رو خالی کردن،حداقل مرهمی بر روی زخم بود و برای مرگش هم ناراحت شدم. مهم نیست که کسی حتی یک آهنگ هم شنیده یا نه چون اون چیزی که این حجم از احترام و دلبستگی مردم رو به وجود آورده هم صرفا موسیقی نبوده!
 

....!...

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
755
امتیاز
2,971
نام مرکز سمپاد
........
شهر
.........
سال فارغ التحصیلی
0000
مرغ سحر دیگر نمیخواند...
 

mahta.e

کاربر فوق‌حرفه‌ای
ارسال‌ها
827
امتیاز
8,277
نام مرکز سمپاد
فرزانگان
شهر
تهران
سال فارغ التحصیلی
1399
دانشگاه
امیرکبیر
تلگرام
اینستاگرام
این چ منطق غلطیه ک میگید اگر‌ کسی کارهای ایشون رو دنبال نمیکرده نباید برای مرگش تسلیت بگه؟؟....
یعنی اگر شما بلد نیستید انتگرال بگیرید نباید از مرگ خانوم میرزاخانی ناراحت میشدیذ و براش استوری میذاشتد؟
یا اگر توی طب سررشته ندارید نباید مرگ یه پزشک بزرگ رو تسلیت بگید؟
اقای شجریان یکی از نماد های موسیقی سنتی ایرانی بود به هر جهت و خب هر ایرانی ممکنه از مرگش ناراحت بشه و این ربطی ب دنبال کردن کاراشون یا موافقت با عقاید و سلیقه های سیاسی ایشون نداره.
بحث اینه که اگه تو مریم میرزا خانیو موقعی ای که زنده بود قبول نداشتی وقتی مرد برات عزیز شه مسخره س...
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
15,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
[ ... تو خاموشی ، که بخواند ؟
تو می روی ، که بماند
و بر نهالکِ بی برگِ ما ترانه بخواند ؟ - م.سرشک ]

در روز های گذشته ، همه انرژی و آموخته هایم را جمع کرده ام اما توانی برای نوشتن ندارم .
هر بار که کوشیده ام ، دستانم لرزیده و چشمانم تر شده است .
چگونه می شود سال ها همراهی و " آموختنِ دائمی " از شجریان را توصیف کرد ؟
او ، انیس ما بود ؛ در تمامی لحظات شادی و غم ‌.
از شب های تیره و تار نوجوانی و شب فوت حسین ؛
تا روز تولد آرمین و شب درگذشت مادربزرگ و ...
نه ؛ توانی برای نوشتن ندارم .
[ بعد از تو هيچ در دل " سعدی " گذر نکرد
آن کيست در جهان که بگيرد مکان دوست ؟ ]

ساز و آواز بیات زند _ آلبوم دل مجنون
 
  • شروع کننده موضوع
  • #27

maleck :)

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,442
امتیاز
31,658
نام مرکز سمپاد
شهید بابایی
شهر
قزوین
سال فارغ التحصیلی
91
دانشگاه
دانشگاه گیلان
رشته دانشگاه
مهندسی صنایع
این خاطره برای سه سال پیشه که تابستون نوشتمش.
اینجا مینویسم چون چند شبه که با این آهنگ دارم خودم رو زخمی میکنم :))

هرگلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزار دستانیم

با حامد گرد سینی چایی نشسته بودیم محظوظ این شعر و کیفور این آواز. به این بیت رسید و حامد محکم روی پایش زد گفت: "ولی خوب با همه لاس میزده‌ها! هاهاهاها". گفتم: " سعدی رو نمیدونم ولی من کم لاس نزدم با این شعر! هر هر هر هر"
راست هم میگفتم. یاد یکی از قشنگترین‌ جاهایی که با این شعر چرب زبانی میکردم افتادم. دیدار اولمان بود. سعد السلطنه قرار کرده بودیم. ذوقی در نگاه هردویمان بود، البته نیش او باز تر. میگفتم و میخندید، معمولا جایی که من میگویم بقیه کمتر حرف میزنند و بیشتر میخندند، چه اتفاقی بیفتد که مجال صحبت به دیگران هم بدهم. خاصه در خلوت دو نفره که فکر میکنم کمتر از سعدی نیستم. فکر میکنم آنجا هم مشغول همین حرفها بودم، تعریف از خودم و وصف اسیران هر خم زلفم. یادم نیست دقیقا چه گفت، که این بیت را برایش خواندم:
"هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزار دستانیم"
آرنجش شبیه کره اسب کُرد نری که از اتاقک تنگ و تاریک طویله رها شده باشد، رها شد و به پشتم فرود آمد. آرنجش زور مشت محمدعلی کلی را داشت ولی درد نداشت. شیرین بود. حتی نگاه ده ها نفری که دور و برمان بودند و اکثرا جفت، شیرین بود، خنده شان هم. انگار همه تشنه چنین چیزی در رابطه شان بودند.
هرچند آن شب ضربه را من خوردم و او هزار دستان هر نوگل شکفته در بستان شد، اما شیرینی صحبت و ضربه آن شب هنوز از خاطرم نرفته است.

غرق خاطرات شیرین آن شب بودم که حامد به لیوانم جانی دوباره داد و گفت: " چاییو بخور، ولش کن این فکرا رو، سرد میشه" خندیدم و شجریان گفت: " هرچه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم/ سعدیا بی وجود صحبت یار، همه عالم به هیچ نستانیم"
 

əlireza

کاربر خاک‌انجمن‌خورده
ارسال‌ها
1,918
امتیاز
8,631
نام مرکز سمپاد
..
شهر
..
سال فارغ التحصیلی
1392
دانشگاه
---
مدت زمان لازم هم گذشته که بتونیم از شجریان انتقاد کنیم :))

هیچ شک و شبهه ای در جایگاه خوانندگی شجریان وجود نداره. شجریان یکی از بزرگترین خوانندگان موسیقی دنیای شرق بوده و خواهد بود. سبک و مکتب شجریان در موسیقی دستگاهی ایران ماندگاره و هیچ نیازی به توضیح و زیاده گویی بنده هم نیست و در جایگاهی هم نیستم که بیشترین از این در این مورد نظر بدم.

شجریان خواننده بسیار بزرگی بوده ولی هیچگاه هنرمند منتقد مردمی نبوده. کارهای قبل از انقلاب با گروه چاووش بیشتر تحت تاثیر آرای چپگرایانه هوشنگ ابتهاج بود. بعد از انقلاب و آزار و اذیت بسیار زیاد هوشنگ ابتهاج و لطفی و مهاجرت اجباری اونها (حتی علیزاده)، ممنوعیت خوانندگی زنان، ممنوعیت فعالیت و گوشه نشینی خوانندگان و نوازندگان بسیاری مثل ایرج، گلپا، ناهید، بدیعی، تجویدی، بیگجه خانی، شهناز و بسیاری دیگر موسسه دل آواز رو تاسیس میکنه و آثار خودش رو تکثیر میکنه و میفروشه. مجوز همه کاست ها وصدها کنسرت اون در کشور توسط همین حکومت صادر شد. شجریان حتی با وجود آزادی فعالیت موسیقیایی شاگردان خوبی هم تربیت نکرده بجز همایون شجریان.

من حتی منتقد این کارهای شجریان هم نیستم:)) فقط منتقد کسانی هستم که از اون بت و هنرمند منتقد ساختن. خود شجریان یکی مسببین وضعیت موجود موسیقی دستگاهی در کشور بوده و هست.
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
15,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
قبلا یه "در سوگِ بنان" شنیده بودیم .
که البته شجریان گفته بود اینی که به این نام منتشر شده صرفا یه اجرای خصوصی با استاد موسویه و "در سوگِ بنانِ اصلی" اصلا منتشر نشده .
نمی‌دونم این هست یا نه ، ولی انگار آوازِ شجریان در روزِ خاک‌سپاریِ بنانه . البته اجرای بقیه‌ی شاگرد‌های بنان هم بود ؛ ولی من بُرِش‌‌ش زدم که فقط مالِ شجریان باشه . دریغ‌م اومد با شما به اشتراک نذارم . ۴ دقیقه وقت بذارید و گوش کنید .
شجریان یه جاهایی غزل رو اشتباه می‌خونه . مثلا توی بیتِ دوم واژه‌ی " مرا " رو نمی‌گه . یا مثلا توی بیتِ سوم به جای " آن چه بر او مشکل بود " ؛ میگه " آن چه مرا در دل بود " .
نمی‌دونم شعر رو فراموش کرده بوده یا به خاطرِ فشارِ روانی و ناراحتی برای استاد بوده . آخه چنین شکلی داشته رابطه‌شون .
به هر حال ؛ حرفی ندارم .
[ چو ز دیده دور گشتی ؛ رفت دیده در پِیَ‌ت
جان پِیِ دیده بمانده ، خون چکان بگریسته ! - مولانا ]
تدفینِ بنان ؛ دهم اسفند ماهِ ۶۴ ، کرج

یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی می‌کرد
عشق می‌گفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است ...
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود ...
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد ؟ که سعی من و دل باطل بود .‌‌..
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود ...
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود
________________________
آخ آخ آخ ... این آواز ‌.‌.‌. اصلا معلوم نیست موسوی چیکار کرده که چنین فضا ای ایجاد شده .
ساز و آوازه ولی جوابِ آوازی نمی‌شنویم !
شعرِ سعدی که مثلِ همیشه مبهوت کننده‌ست . اصلا این غزل نیست ، شعر نیست ، "زیباییِ مکتوب شده"‌ست .
و شجریان ؛ شجریانی که گوهری در وجودش داشت که بهتر از هر کسی می‌دونست هر شعر رو چطور باید خوند ...
[ ای دریغا ! ای دریغا ! ای دریغ !
کانچنان ماهی نهان شد زیرِ میغ !
ای دریغا اشک من دریا بدی
تا نثار دلبر زیبا شدی ! - مولانا ]
این خاطره برای سه سال پیشه که تابستون نوشتمش.
اینجا مینویسم چون چند شبه که با این آهنگ دارم خودم رو زخمی میکنم :))

هرگلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزار دستانیم
با حامد گرد سینی چایی نشسته بودیم محظوظ این شعر و کیفور این آواز. به این بیت رسید و حامد محکم روی پایش زد گفت: "ولی خوب با همه لاس میزده‌ها! هاهاهاها". گفتم: " سعدی رو نمیدونم ولی من کم لاس نزدم با این شعر! هر هر هر هر"
راست هم میگفتم. یاد یکی از قشنگترین‌ جاهایی که با این شعر چرب زبانی میکردم افتادم. دیدار اولمان بود. سعد السلطنه قرار کرده بودیم. ذوقی در نگاه هردویمان بود، البته نیش او باز تر. میگفتم و میخندید، معمولا جایی که من میگویم بقیه کمتر حرف میزنند و بیشتر میخندند، چه اتفاقی بیفتد که مجال صحبت به دیگران هم بدهم. خاصه در خلوت دو نفره که فکر میکنم کمتر از سعدی نیستم. فکر میکنم آنجا هم مشغول همین حرفها بودم، تعریف از خودم و وصف اسیران هر خم زلفم. یادم نیست دقیقا چه گفت، که این بیت را برایش خواندم:
"هر گلی نو که در جهان آید
ما به عشقش هزار دستانیم"
آرنجش شبیه کره اسب کُرد نری که از اتاقک تنگ و تاریک طویله رها شده باشد، رها شد و به پشتم فرود آمد. آرنجش زور مشت محمدعلی کلی را داشت ولی درد نداشت. شیرین بود. حتی نگاه ده ها نفری که دور و برمان بودند و اکثرا جفت، شیرین بود، خنده شان هم. انگار همه تشنه چنین چیزی در رابطه شان بودند.
هرچند آن شب ضربه را من خوردم و او هزار دستان هر نوگل شکفته در بستان شد، اما شیرینی صحبت و ضربه آن شب هنوز از خاطرم نرفته است.

غرق خاطرات شیرین آن شب بودم که حامد به لیوانم جانی دوباره داد و گفت: " چاییو بخور، ولش کن این فکرا رو، سرد میشه" خندیدم و شجریان گفت: " هرچه گفتیم جز حکایت دوست، در همه عمر از آن پشیمانیم/ سعدیا بی وجود صحبت یار، همه عالم به هیچ نستانیم"
 
ارسال‌ها
9
امتیاز
142
نام مرکز سمپاد
بهشتی
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
از قولِ سعدی خونده که:
- مِی حرام است، ولیکن تو بدین نرگسِ مست
نگذاری که ز پیشت برود هشیاری! -

موافقم. اما برای حرفِ دل، مولانا رو ترجیح می‌دم:
[ بدان دو نرگسِ مست‌اش عظیم مخمورم!
چو بشکنند خمارم، چه خوش بُوَد به خدا! ]
 
ارسال‌ها
9
امتیاز
142
نام مرکز سمپاد
بهشتی
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
با حافظ نشستیم و از ولایتِ معانی، شجریان، یاحقی، جولایی، ارجمندی و صد چیزِ خوبِ دیگر به ما پیوستند‌. بزمی شد مصفا، چنان که افتد و بینی!
[سفری فتاد جان را به ولایتِ معانی
که سپهر و ماه گوید که چنین سفر ندارم! - مولانا]
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
15,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
حافظ باشه، شجریان باشه، همایون_شوشتری هم که باشه، دیگه اجرای خصوصی نیست؛ یزیده، یزید!
[دل است همچو حسین و فراق همچو یزید
شهید گشته دو صد ره به دشتِ کربُ و بلا! - مولانا]
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
15,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
آواز تک بیت، حافظ.

«از بخت شکر دارم و از روزگار هم». به لطف مادر و پدرم، سال‌هاست که آثار شجریان را گوش می‌کنم و هم‌نورد افق‌های دور می‌شوم. به‌ راستی، چه اکسیری در این نغمه‌های گوش‌نواز گنجانده شده، که گرد کهنگی و ماندگی را از آن‌ها زدوده، و از جنس «قند مکرر»اند و به تعبیر موجز سپهری: «به شیوه باران، پر از طراوت تکرار!»؟
[چه شکرفروش دارم که به من شکر فروشد
که نگفت عذر روزی که برو! شکر ندارم!- مولانا]
به گمانم، گاه که «سرشت سوگناک زندگی» و به تعبیر کوندرا، «بار هستی» بر شانه‌های انسان سنگینی می‌کند، لحظاتی که «به‌سان مرغی مهاجر حس غریبی داری» و «ترنم موزون حزن» تو را، آن‌چنان در چنبره‌ی خویش گرفتار کرده، که مطلقا هیچ‌چیز تو را «از هجوم خالی اطراف نمی‌رهاند»، موسیقی تنها مرهمی‌ست که می‌تواند قدری این غبار غم را بزداید و تحمل «درد جاودانگی» را ممکن کند.
در سالیان گذشته بارها و در چنین احوالی، به سراغ آثار شجریان رفته و لحظات غریبی را تجربه کرده‌ام. ما سخت دلتنگ اوییم؛
[تو به نادر آمدی در جان و دل
ای دل و جان از قدوم تو خجل!
در دل که لعل‌ها دلال توست
باغ‌ها از خنده مالامال توست
با تو ما چون رز به تابستان خوشیم
حکم داری هین بکش تا می کشیم!- مولانا]
 

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
15,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400

Amin rouhi

کاربر حرفه‌ای
ارسال‌ها
555
امتیاز
15,370
نام مرکز سمپاد
شهید بهشتی 1
شهر
ساری
سال فارغ التحصیلی
1400
امروز و در پیشگاه این نادره‌ی دوران؛
[ای دریغا! ای دریغا! ای دریغ!
کآنچنان ماهی نهان شد زیر میغ
ای دریغا مرغ خوش‌آواز ما
ای دریغا هم‌دم و هم‌راز ما
ای دریغا مرغ خوش‌ الحان ما
راح روح و روضه و ریحان ما
ای دریغا اشک من دریا بدی
تا نثار دلبر زیبا شدی...! -مولانا]
 

Iridium

کاربر فوق‌فعال
ارسال‌ها
133
امتیاز
1,257
نام مرکز سمپاد
Bsh
شهر
Sr
سال فارغ التحصیلی
111
مدال المپیاد
IRMO Ag
دانشگاه
Iums
رشته دانشگاه
پزشکی
 
بالا